خبرگزاری فارس از قم_اعظم ربانی: قلب کودک نورَس، همچون زمین خالی و آماده کشت است. هر بذری در آن کاشته شود، پرورش مییابد. فرزند عزیزم! من از دوران کودکی تو استفاده کردم و قبل از آنکه دلِ تربیتپذیر تو، سخت شود و عقلت را مسائل دیگری به خود مشغول نماید، به تربیت و تعلیم تو اقدام نمودم.
آنچه خواندیم، برداشتی از نصیحت پدرانهی امیرِ کلام، حضرت امام علی علیهالسلام است که به فرزند گرانمایهاش، امام مجتبی علیهالسلام، فرمود: «إنّما قَلْبُ الحَدَثِ کالأرضِ الخالِیةِ ما اُلقِیَ فیها مِنْ شیءٍ قَبِلَتْهُ ، فبادَرْتُکَ بالأدبِ قبلَ أن یَقْسُوَ قلبُکَ و یَشتغِلَ لُبّکَ»؛ بر اساس این رهنمود، طلاییترین دوران تربیت و عالیترین فرصت برای تعلیم مسائل مختلف زندگی، همان ایام طفولیت است؛ زیرا قدرت تقلید و حسّ قبول آموزش در کودکان و نوجوانان بسیار بیشتر از بزرگترها است.
از سوی دیگر، فرزندان در دوران کودکیِ خود، به مراقبت، محبّت و توجه، نیاز دارند و این مهمّ، وظیفهای است که خداوند، بر عهدهی والدین نهاده است تا مسیر رشد و نِموّ آنها، هموارتر گردد. همچنین تشویق فرزندان در برابر کار خوب آنان، یکی دیگر از اصول تربیت صحیح اسلامی است که شکوفاییِ ظرفیتهای وجودیِ آنان را در پی خواهد داشت.
سوژهی امروز خبرگزاری فارس کودک خردسالی است که توانسته تحت تعلیم، تربیت و برنامهریزیِ والدین خود، نامش را در زمرهی یکی از نویسندگانِ کوچک ایران اسلامی، قرار دهد. "روشا مومنی" متولد ۱۶ آذر ۱۳۹۲ و ساکن شهر مقدّس قم است. او که قبل از تکلّم، با کتاب و کتابخوانی آشنا شد، با شنیدن قصّههای کودکانه توسط مادرش، دوستی و اُنس با کتاب در وجودش نهادینه گشت.
"روشا" پس از گذراندن کلاس اول، خود نیز به خواندن کتابها و رمانهای کودکانه و نیز ادبیات کهن همچون شاهنامه، روی آورد و با توجه به مطالعه کتابهای بسیار و غنی شدن واژگان و ادبیاتش، از هشت سالگی شروع به نوشتن داستانهای کودکانه و تصویرگریِ آن نمود.
گفتوگوی خبرگزاری فارس را ابتدا با پدر و مادر و سپس با این نویسنده کوچک بخوانید و ببینید:
* ضمن عرض سلام و تشکر از وقتی که در اختیار ما گذاشتید، لطفا خودتان را معرفی کنید و بفرمائید با توجه به اینکه شما پدر روشا خانم و در حقیقت، سرپرست خانواده هستید، برای تربیت صحیحِ فرزندان خود، محیط خانه را چگونه مهیا نمودید؟
عرض سلام خدمت شما. من محمّد مومنی هستم، پزشک عمومی که در سال ۱۳۸۸ با همسرم ازدواج کردم و ثمره این پیوند، دو فرزند به نامهای روشا و رهام شد. به نظر من با هدف رشد و پرورش بچهها، موضوعاتی چون: همدلی، همفکری و حمایتهایِ مختلفِ پدر و مادر، خیلی میتواند به فضای آرامِ خانواده کمک کند تا فرزند به واسطه آن آرامشِ روحی - روانی، بتواند از این فرصت و فضای مناسب، نهایت استفاده را بِبَرد و زمینهای برای شکوفایی و پرورش استعدادهایش شود. اساسا اگر والدین در اقدامی هماهنگ و در راستای تربیت فرزندانشان، همدل و همفکر باشند و از واگذار کردن کارِ تربیت فرزندشان به دوش یکدیگر، شانه خالی نکنند، شاهد تربیت صحیح اسلامی در محیط خانه و خانواده خواهند بود؛ کاری که ما سعی کردیم در خانوادهی خودمان، تا حدّ ممکن، بدان پایبند باشیم و این فضای همدلی را داشته باشیم.
* به نظر شما که بحمدالله هم خودتان پزشک هستید و هم همسرتان، آیا مادّیات به تنهایی میتواند استعدادهای کودکان را به سمت شکوفایی سوق دهد؟
سؤال خوبی پرسیدید. به عقیده من هیچگاه مادّیات به تنهایی، استعدادهای فرزندان را شکوفا نمیکند؛ بلکه به عنوان یک معیار در این پازل، میتواند نقش ایفا نماید؛ زیرا همه میدانند که رشد و پرورش بچهها، نیاز به مواردی فراتر از مادّیات دارد، مثل اینکه پدر و مادر باید واقعا زمان و انرژی بگذارند و به موضوع تربیت، اهتمام داشته باشند؛ به همین خاطر از نظر من، مادّیات و ثروت، صرفاً تا اندازه خاصّی میتواند کمککننده به رشدِ تربیتی و پرورش استعدادهایِ کودک باشد.
* شما و همسرتان چگونه برنامهریزی کردید تا هم به زندگی برسید، هم به کار و هم به تربیت فرزندتان؟
ما مدیریت خانواده را طوری هماهنگ کردهایم که شیفت کاری ما با هم تداخل نداشته باشد؛ یعنی برنامهریزی کردهایم که من در ساعات صبح، بیرون از خانه و در مطب باشم و ساعات عصر را کاملا در اختیار بچهها باشم و همسرم دقیقا برعکس، تا مبادا بچهها به واسطهی عدم حضور والدین، آسیب ببینند. نکته دیگری که لازم هست بگویم اینکه برای من امکان گرفتن کشیکِ عصر و کارکردنِ بیشتر، همیشه فراهم بوده که نتیجه آن طبیعتاً، کسب درآمد بیشتر خواهد بود؛ اما من به خاطر بچهها، از این موضوع گذشتم و ترجیح دادم زمانم را در اختیار آنها برای بردن به کلاسهای فوق برنامه و همینطور بازی و سرگرمی در خانه بگذارم.
البته در این میان، نباید از ایفای نقش مهم پدر و مادرِ همسرم در تربیت بچهها، عبور کنم. با تمام مواردی که گفته شد، در بسیاری از مواقع، من و همسرم نتوانستیم در کنار بچهها باشیم و این پدرخانم و مادرخانم عزیزم بودهاند که همیشه این خلا رو پُر کردهاند.
* سرکار خانم علیزاده مادر روشا خانم، ضمن عرض سلام لطفا در ابتدا خودتان را معرفی کنید.
به نام خدا من هم عرض سلام دارم خدمت شما. طاهره علیزاده هستم، جراح و دندانپزشک فلوشیپ زیبایی از دانشگاه جنوا (Genova) ایتالیا. ۱۰ سال است که ازدواج کردهام و یک دختر ۱۰ ساله و پسر ۸ ساله، خدا به ما داده است.
* از آشنایی با شما خُرسندیم. به عنوان سوال اول؛ با توجه به اینکه شما شاغل هستید، به نظرتان سختی زندگیِ زنان شاغل، باعث آشفتگی و عدم تربیت صحیح آنها در فرزندان نمیشود؟
به نظر من، خیر! البته زندگی مادرانِ شاغل، سختیهای خاص خودش را دارد، طبیعتا آنها در کنار اینکه باید همسر خوبی باشند، مادری دلسوز برای فرزندان و دختری خوب برای پدر و مادرهای خود نیز باید باشند. در حقیقت آنان در کنار سایر مسئولیتهای خود، یک مسئولیت اجتماعی را هم پذیرفتهاند که باید آن را به صورت مطلوب انجام دهند. البته برای مردم جامعه در نگاه اول، اینگونه به نظر میرسد که هماهنگ کردن همه این کارها، چقدر سخت و سنگین است؛ اما با برنامهریزیِ مناسب، اولویت دادن به کارها و قطعا داشتن یک خانواده همراه، همدل و همفکر، این کارها شدنی است.
* با توجه به مشغلات شما، در طول شبانه روز، چه مقدار فرصت میکنید که برای بچهها وقت بگذارید؟
در مورد اینکه چقدر برای خانواده و بچهها وقت میگذارم، باید بگویم که من معتقدم اولویت اصلیِ هر فرد، باید خانوادهاش باشد و من هم تا جایی که امکان داشته باشد، بر این مسئله پافشاری میکنم. خیلی از وقتها به خاطر خانواده، از کارهای مطب گذشتهام و به تربیت فرزندانم رسیدگی کردهام، یعنی همیشه خانواده و بچهها، اولویت اصلیِ زندگیام بوده و هستند؛ چون معتقدم که تربیت هر فرزند، تربیت یک انسان و در نهایت، تربیت یک نسل خواهد بود.
از کارهای دیگری که سعی کردم انجام دهم تا توازن بین فعالیتهای داخل خانه و کار در بیرون از خانه را رعایت کرده باشم، این است که همیشه فقط یک شیفت در مطب هستم و در مابقی ساعات که در خانه هستم، سعی میکنم حضوری با کیفیت داشته باشم؛ یعنی به صورت مداوم، با بچهها ارتباط میگیرم و صحبت میکنم و از کارهای آنها در مدرسه میپرسم. به نظر خودم این کار، هم برای بچهها که برای مادرشان اتفاقات روز را تعریف میکنند و هم برای من که فرزندانم با من صحبت میکنند، یک حسّ خوشایندِ دوطرفه است.
در ساعات حضورم در مطب هم، بچهها در خانهی والدینم هستند و با خیال راحت، به کارها رسیدگی میکنم. ضمنا من پنجشنبهها و جمعهها را کاملا به عنوان روز خانواده در نظر میگیرم و با همسرم، در خدمت بچهها هستیم و به تفریحهای سالم مثل پیادهروی میپردازیم.
* از نظر شما بهترین شیوه تربیت فرزند، چیست و چگونه اجرا میشود؟
اساساً کار تربیتی، یک فرآیند است نه یک اتفاق؛ به عبارت دیگر باید گفت که پشت سر هر فرزند موفّق، قطعاً پدر و مادری هستند که برای تمام مراحل زندگیِ فرزندشان، برنامهای مستمر دارند. به نظر من، این طرز تفکّر که گفته شود فرزندی به دنیا بیاوریم و برای او سرپناه و خوراک و پوشاک تامین کنیم و او را به امان خدا رها کنیم، یک تفکّر غلط هست؛ زیرا کودک، به تربیت نیاز دارد.
روشن است که تربیت خوبِ فرزند، یعنی تربیت یک انسان و تداومِ ارتباط صحیح با آنها. یعنی تربیتِ نسلی که جامعه را میسازد. امروز متاسفانه عدّهای در جامعه هستند که دائماً نسبت به همه چیز، گِلهمندند و میگویند که چرا جامعه ما چنین و چنان است؛ اما هیچکس ایراد را از خودش نمیبیند. اساساً اینگونه افراد لازم است بدانند که شروع فرایندِ خودسازی، از خودِ انسان است؛ مثلا اگر هر کس، به خانوادهی خود یاد دهد که مطالعه کنند، نتیجهی آن، ضمن بالا رفتن آگاهی فرد، به فرهنگ کتابخوانیِ جامعه نیز کمک کرده است. خلاصه اینکه با تربیتِ صحیح یک فرزند، شاهد یک جامعه سالم خواهیم بود.
* خب، کمی هم از فرزندتان که نویسنده است، بگوئید. چه شد که روشا خانم توانست در این سِن کم، مولّف کتاب داستان شود؟
بله. در مورد اینکه من و همسرم چه کارهایی انجام دادیم تا روشاجان در این سنّ توانست نویسنده و تصویرگر باشد، باید بگویم از جمله دلایل علاقهی روشا به کتاب، این بود که من از زمان بارداری، همیشه برای روشا کتاب میخواندم و این عادت را تا الان ادامه دادهام. معمولاً شبها بعد از اینکه روشا و برادرش تکالیف مدرسه را انجام میدهند، قبل از اینکه سراغ رختخواب بروند، من حتماً برایشان کتاب میخوانم؛ به گونهای که این مطالعه کتاب، عادت زندگیِ ما شده است.
حتی اگر گاهی اتفاقی پیش بیاید که من نتوانم برنامه کتابخوانی را برای بچهها داشته باشم، خودشان میگویند: مامان! ما چند صفحه کتاب خواندیم و رفتیم بخوابیم؛ و این بدین معناست که کتابخوانی، رسماً ملکه ذهنشان شده است و حتما باید قبل از خواب، چند صفحه مطالعه داشته باشند و واقعاً من از این بابت خوشحالم.
* ظاهرا روشا خانم تصویرگر هم هست، این استعداد رو چطور کشف کردید و پرورش دادید؟
بله همین طور است. قبل از اینکه به سوال شما پاسخ دهم، باید بگویم که من، اصلاً با تک فرزندی موافق نیستم. بچهها باید خواهر و برادر داشته باشند تا از همان سنین پائین، هم از کودکیِ خود لذّت بیشتری ببرند و هم بتوانند طعم شیرینِ داشتنِ خواهر یا برادر را بچشند و با هم بزرگ شوند.
در خصوص سوال شما باید بگویم که من با دقّت در نقاشیهای کودکانهیِ روشا، پی به استعداد نهفتهی او بردم؛ به همین خاطر از جمله کارهایی که با همسرم انجام دادیم، این بود که به علاقه بچهها بها دادیم، به این صورت که وقتی کوچکتر بودند، یکی از دیوارهای خانه را به نقّاشی بچهها اختصاص دادیم؛ چون بچهها معمولاً نقاشی روی دیوار را دوست دارند و یک جعبه مداد رنگی هم آنجا گذاشتیم و به آنها گفتیم که روی بقیهی دیوارها را خطخطی نکنند. حدودا ۳ سال، یعنی تا زمانی که بچهها از نقاشی کردن روی دیوار اشباع شدند، آن دیوار رنگارنگ و نقاشی شده، به همان حالت در خانه بود و این اولین جرقهی استعداد یابی روشا، در نقاشی و تصویرگری بود.
* شما از علاقهی روشا خانم به کتاب خوانی و تصویرگری گفتید، چه شد که به سَمت نوشتن کتاب روی آورد؟
شاید برای مخاطبینِ این مصاحبه جالب باشد که چطور شد تا این انگیزه در دخترم به وجود آمد. وقتی روشا در سنین پایینتری بود، همیشه خودم برایش کتاب میخواندم، تا اینکه سواد خواندن و نوشتن را آموخت. مدتی بعد دیدم که روشا، نقّاشیهای خودش را که داخل دفترش بود، با قیچی بُرش میداد و با منگنه و چسب، داخل دفتر دیگری میچسباند و برایش قصّه مینوشت. یک نوبت، وقتی وارد خانه شدم، روشا آمد جلو، دفترش را نشان داد و گفت: مامان! این کتاب قصّه را خودم نوشتم. وقتی دفتر را گرفتم و خواندم، دیدم که داستانها، ترکیبی از تخیّلات ذهنیِ خودش به اضافهی قسمتهایی از کتابهایی بود که قبلا برایش خوانده بودم. من آن روز دخترم را خیلی تشویق کردم و گفتم: آفرین! چقدر عالی نوشتی! چقدر خوب و زیبا آماده کردی! روز بعد دیدم که نوشتههایش بیشتر شد و چند روز بعد، کتابی با تعداد صفحات بیشتری آماده کرد و به من نشان داد. من دیدم جمله بندیها هر روز بهتر و زیباتر از قبل میشود؛ تا اینکه این اواخر دیدم که قصّهها، کاملاً از طراوشاتِ ذهنیِ خودش است و به شیوهای روان، با جمله بندیهایی عالی، آماده کرده؛ خلاصه اینگونه شد که کتاب "قصههای روشا" تدوین شد. نکتهی مهمی که لازم هست اینجا بگویم این که موفّقیت یک شَبه نیست که کسی شب بخوابد و صبح که بیدار میشود، به موفّقیت رسیده باشد؛ در حقیقت موفّقیت یک فرایند بلند مدّت دارد.
* طبیعتا یک کتاب، از زمان تالیف تا انتشار، نیاز به طیکردن مراحلی دارد. لطفا در خصوص آماده شدن کتاب برای چاپ هم توضیح بفرمائید.
بله حتما. در تابستانِ سال گذشته، بعد از اخذ اجازه چاپ کتاب، از آنجایی که روشا میخواست خودش تصویرگریِ کتاب را انجام دهد، حدود ۱ سال و نیم، وقفه افتاد تا کتاب چاپ شد. با توجه به اینکه نه من و نه روشا، هیچکدام تجربه تصویرگریِ کتاب نداشتیم و حتی در این زمینه، اطلاعات مقدّماتی هم نداشتیم، صرفاً از طریق جستجو در اینترنت، اطلاعاتی به دست آوردیم. در نهایت پس از سه بار نقّاشی و تصویرگریِ شخصیتهای کتاب (یک بار با مداد رنگی، یک بار با مداد شمعی و بار آخر با گُواش)، چاپخانه پذیرفت تا کتاب را چاپ کند.
* به نظر شما مهمترین ویژگیِ کتاب "قصههای روشا" چیست؟
با توجه به اینکه روشا، اولین کودکیست که هم مولف کتاب است و هم تصویرگر، مهمترین ویژگی این کتاب هم همین است. ما قبل از این در سنین پایینتر از سنّ روشا هم، نویسندههای کوچک داشتیم؛ اما تصویرگریِ کتاب، به عهدهی یک هنرمند حرفهای بوده است؛ اما کتابِ روشا، اولین کتابی است که هم داستان و هم تصاویرِ آن، توسط یک نویسنده کودک انجام شده است، جا دارد در اینجا از عموی عزیزم، آقای مالک علیزاده که استاد دانشکده هنر هست هم، تشکر کنم.
* به عنوان یک مادر و همسر نمونه و موفق، چه کسانی را در زندگی خود اثرگذار و شایسته قدردانی میدانید؟
قبل از هر چیزی، من از حامیان همیشگی و دیرینهام؛ یعنی پدر و مادر عزیزم تشکّر میکنم که واقعا مدیون زحمات آنها هستم و هم خودم و هم فرزندانم در هر جایگاهی قرار بگیریم، قطعاً مدیون نقش موثّر این دو بزرگوار هستیم و من از همینجا، دستبوس این دو عزیز هستم و خداوند را بابت این دو نعمت، هزاران بار شاکرم. همچنین از همسر عزیزم تشکّر میکنم که واقعا همسری فوقالعاده و بینظیر است. اعتقاد من این است که در بحث تربیت کودک، اینکه پدر و مادر با هم همفکر و همنظر باشند، واقعا مهم است و همسر من، انصافاً فردی همراه، همفکر و همنظر است که قطعاً بدون پشتیبانی و همراهی او، ادامهی این مسیر برای من ممکن نیست.
* سلام به روشا خانم گل، لطفا خودت رو معرفی کن و توضیح بده که چطور علاقهمند به کتاب، کتابخوانی و نویسندگی شدی؟
سلام. خیلی ممنون. من روشا مومنی هستم کلاس چهارم. در خصوص سوالی که پرسیدید باید بگم که من، کتاب خواندن را خیلی بیشتر از بازی کردنِ با موبایل و تماشایِ تلویزیون دوست دارم؛ چون به من آرامش میدهد؛ از وقتی یادم هست، مادرم شبها برایم قصّه میخواند، قصههایی مثل شنگول و منگول، شنل قرمزی و..... بعد کمکم خودم هم به داستان علاقهمند شدم و در حقیقت دوستی با کتاب را یاد گرفتم؛ یعنی به خواندن کتابهای بیشتری اقدام کردم. در مرحلهی بعد به کتابهای آموزنده و طولانی، علاقه پیدا کردم و داستانها را داخل ذهنم، تجسّم میکردم. مدتی گذشت تا اینکه خودم را جای شخصیتهای کتاب گذاشتم و سعی کردم در رابطه با هر کدام از آنها، داستانی را بنویسم و در نهایت این داستانها به کتاب "قصههای روشا" تبدیل شد.
بعد وقتی دیدم کتابی که نوشتم، هیچ عکسی ندارد، خودم شروع به نقاشی برای کتابم کردم و خلاصه رفته رفته، کتاب من تکمیل شد.
* از شما روشا خانمِ نویسنده و تصویرگر و همینطور از پدر و مادر مهربان شما که برای رشد و شکوفاییِ شما تلاش میکنند، بابت فرصتی که به ما دادند، سپاسگزارم.
خواهش میکنم. من هم از شما تشکر میکنم.
پایان پیام/۷۸۰۳۴