کد خبر ۵۹۲۱۰ ۵۰۶ بازدید انتشار : ۵ اردیبهشت ۱۳۹۷ ساعت ۱۵:۳۴

تاملی بر نگرش آیت‌الله بهجت در باب «تشکیل حکومت در زمان غیبت»

در کانال‌های تلگرامی سخنانی از حجت الاسلام محمدعلی گرامی قمی در مورد «قبول نداشتن تشکیل حکومت قبل از ظهور امام عصر (ع)» و «باطل بودن نهضت امام خمینی (ره)» منتسب به آیت الله بهجت (ره) منتشر شد. سخنی بس سنگین و انتسابی غیرواقع.

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی خبر قم به نقل از گروه فضای مجازی خبرگزاری میزان، حجت الاسلام محمدعلی گرامی‌قمی خاطره را این طور روایت می‌کند: «در سال‌های ۴۵ یا ۴۶ یک روز آقای بهجت به بنده گفتند که معلوم نیست که کارت [مبارزه علیه رژیم پهلوی]در نهایت به نفع باشد. بعد مقدمه صحیفه سجادیه را خواند که می‌گفت؛ هر کس قبل از ظهور حضرت حجت (عج) قیام کند؛ چه برای ابطال باطل و چه برای اقامه حق، بلایا اطرافش را می‌گیرند و قیام او باعث ناراحتی بیشتر ما و شیعیان ما می‌شود. من به آقای بهجت گفتم که منظور جهاد است؛ زیرا دفاع بر همه واجب است، اما ایشان گفتند که دفاع هم منظور است و بین ما بگومگو درگرفت. این موضوع گذشت تا اینکه روز وفات آقای خویی، آقای بهجت را دیدم و گفتم که یادم می‌آید که بر سر مقدمه صحیفه دعوا کردم، ایشان هم گفتند که دعوا را به یاد ندارم، اما حرفم همان است؛ یعنی گاهی شخص برای خدا هم قیام می‌کند، اما متوجه نیست که چه عواقب و عوارضی دارد.

تاملی بر نگرش آیت‌الله بهجت در باب «تشکیل حکومت در زمان غیبت»

او در توضیح بیشتر، به سکوت مرحوم حاج شیخ [عبدالکریم حائری‌یزدی، موسس حوزه علمیه قم] در برابر رضاخان اشاره کرد و گفت: در آن زمان حاج شیخ وقتی در برابر رضاخان سکوت می‌کرد و تحرکی نشان نمی‌داد، نه فقط عوام، بلکه علما هم نسبت به ایشان خرده می‌گرفتند؛ چراکه یک روز آقای محمد روحانی برای من نقل کرد که ایشان روزی با پدرش به جلسه‌ای که در منزل حاج شیخ بود، می‌رود. از قضا تمام آقایان هم در آنجا بودند و به ایشان فشار می‌آوردند که باید سکوت خود را بشکنید، اما ایشان می‌گفت که من همه مطالب شما را می‌دانم، اما اگر اقدام کنم، خطراتی که شما می‌گویید، زودتر می‌رسد. بعد از مشاجره فراوان، حاج شیخ در آخر عصبانی شد و گفت که خدا من را مرگ بدهد؛ از دست شما راحت شوم...» (منبع: جهاد در فقه معاصر شیعه، دفتر اول؛ سروش‌محلاتی، محمد؛ تهران؛ انتشارات میراث قلم؛ چاپ اول؛ سال ۱۳۹۶؛ ص. ۱۷۲).

اما «ارتباط وثیق با راس نهضت یعنی امام و دیدار‌های مکرر در زمان رژیم طاغوت»، «کمک به شاگردان مبارز خود»، «اعتقاد به ولایت مطلقه فقیه»، «وجوب تشکیل حکومت با محوریت مجتهد صالح الحکومه و نافذ الحکم»، «رویکرد نظری و عملی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی با حضرت امام و آیت الله خامنه ای» براهین قاطع در رد این خاطرات بدون سند است.

محمدتقی بهجت فومنی در ۱۴ سالگی راهی عراق شد و ساکن کربلا گردید و در ۱۸ سالگی به حوزه علمیه نجف پیوست و از محضر آیت الله خویی، آیت الله میلانی، سپس ابوالحسن اصفهانی، آقا ضیا عراقی و.. بهره‌ها برد و سپس به محضر محمدحسین غروی اصفهانی (مشهور به کمپانی) و سید علی قاضی رسید. دو شخصیت اخیر، بر سلوک فردی و مبانی علمی بهجت تاثیر بسیار گذاشتند.

در حقیقت، برکات علمی و عرفانی این دو شخصیت بزرگ در وجود آیت الله بهجت به کمال رسید؛ بنابراین بهجت، محصول دو مکتب اصولی و عرفانی حوزه علمیه نجف در سال‌های پایانی مشروطیت است که تعقل، عرفان و توجه به امور سیاسی از خصایص بارز آن به حساب می‌آیند. بهجت همانند سید کاظم یزدی، نظری مخالف با مشروطه داشت و همواره بی علاقگی خود به دیدگاه استادش، یعنی میرزای نائینی در حمایت از مشروطه را نشان می‌داد، اما هیچ گاه سیاست در کانون تاملات او قرار نگرفت و او نیز مانند بسیاری از نظریه پردازان سنتی که عمدتا متاثر از لطمات وارده بر روحانیت در سال‌های پس از مشروطه به سیاست بدبین بودند، در کرانه به سیاست می‌نگریست و هرگز خود را به گفت و گو‌های روحانیون سیاسی متصل نکرد. با این همه، او نظام مشروطه را مصداق حکومت اسلامی نمی‌دانست و بر خلاف میرزای نائینی، آن را دفع فاسد به افسد (مشروطه) می‌انگاشت. شاید به همین دلیل بود که در نجف، در محفل کوچک درسی خود، به تفضیل از ولایت سیاسی فقیهان سخن گفت: (بهجت عارفان در حدیث دیگران، ص. ۱۰۷-۱۰۸) و بعد‌ها آن را تنها حکومتی دانست که می‌توانست متصف به وصف اسلامی در عصر غیبت شود (همان، ص. ۱۶۷-۱۶۸)

وی بعد از شانزده به قم برگشت. عده‌ای این تلقی را به وجود آوردند که بهجت در قم صرفا به عبادت و نماز می‌پرداخت. در حالی که این تصور اشتباه است. آیت الله مصباح یزدی که پانزده سال شاگردی وی را کرده در این خصوص می‌نویسد: «کسی که از نزدیک، بهجت را نشناسد خیال می‌کند هم و غم او عبادت، نماز و درس است و اساسا توجهی به امور سیاسی و اجتماعی ندارد. اما به نظر می‌رسد که وی به بسیاری از امور اجتماعی و سیاسی، التفات دارد. ولی بیش از آن که خود را درگیر چنین اموری بنماید، شاگردانش را سفارش می‌دهد که به این گونه مسائل اهمیت دهند. استدلال او بر چنین سفارشی نیز آن است که اگر کسانی که به مسائل معنوی و علمی تقید دارند به امور سیاسی نپردازند، روزگاری فرا می‌رسد سیاست و اجتماع به دست نااهلان می‌افتد و جامعه از مسیر خودش منحرف می‌گردد.» (بهجت عارفان، ص. ۵۳) البته مراد او از پرداختن به چنین اموری نه تصدی گری سیاسی، بلکه فعالیت‌های فرهنگی است که منافانی با شئون طلبگی ندارد. (بهجت عارفان، ص. ۵۳، به نقل از آیت الله مصباح یزدی)

بهجت همواره بر انقلاب و بر روحانیونی که به نهضت پیوسته اند تاثیر زیادی نهاده است. به گونه‌ای که برخی او را در کنار امام خمینی و علامه طباطبایی، سه رکن انقلاب در بعد تربیت روحانیونی انقلابی می‌دانند (فریادگر توحید، ص. ۱۰۸) آیت الله محمد هادی فقهی می‌گوید: زمانی که امام خمینی را تبعید کردند ایشان در درس گفتند کسانی نیستند بروند این سران را بکشند (بهجت عارفان، ص. ۱۲۴)

حجت الاسلام علی بهجت فرزند آیت الله بهجت، می‌گوید: «قبل از ۱۵ خرداد سال ۴۲ در طول یک سال، شاید حدود ۱۳ بار حضرت امام و آیت الله بهجت با هم دیدار داشتند. یادم هست آیت الله بهجت خیلی انقلابی موضع می‌گرفت و با امام همراهی می‌کرد. همان روز‌های اول به حضرت امام گفته بود آقا، شاه باید برود، حتی فرموده بود، این‌هایی که اطراف شاه هستند، دنبال دنیا هستند یکی از این‌ها را بخواهید تا دنیایش را تامین کنیم و شاه را نابود کند. در جلسه دیگری به امام فرموده بودند؛ شما باید ۴۰ نفر را تربیت کنید تا همین که شاه نابود شد، امور را دست این‌ها بدهید، بعد امام فرموده بودند؛ من چهار نفر هم ندارم.

 

البته این اظهار نظر امام در شرایطی بود که برخی در آن روز‌ها فکر می‌کردند شاه را نمی‌شود دست زد، لذا به امام می‌گفتند؛ شاه بماند، اما او را مدیریت کنیم و بقیه را باید اصلاح کنیم! در حالی که آیت الله بهجت از همان زمان همراه امام بود و می‌فرمود؛ شاه باید برود و این نشان از درک بالا و تیزبینی انقلابی آیت الله بهجت داشت.»

 

حجت الاسلام دکتر مرتضی آقاتهرانی نقل می‌کنند: «روز‌های اول ورود امام (ره) به قم، یکی از دوستان خدمت آیت الله بهجت رسید و آقا فرموده بود می‌خواهم آقای خمینی را ببینم. بعد فرمودند: به هیچ کس دیگر هم نگو، فقط به خود امام بگو. او می‌گوید خانه امام آمدم و گفتم با آقا کار دارم و یک پیامی هم از یکی از آقایان مراجع دارم. پاسدار‌ها گفتند نمی‌شود، اصرار کردم تا بالاخره خود حاج احمد آقا آمد گفتم یک پیامی از آیت الله بهجت دارم که باید فقط به خود امام بگویم. رفتم خدمت امام فرمودند، بفرمایید. گفتم از طرف آیت الله بهجت پیامی آورده ام. امام تا اسم آقای بهجت را شنیدند، احترام کردند. بعد فرمودند: بفرمایید ایشان ساعت چهار بیایند. آقای بهجت به محل اقامت امام آمدند، بعد‌ها که امام برای پاسخ به این دیدار به منزل آقای بهجت آمدند، وقتی بر آقای بهجت وارد شدند، نگذاشتند کسی در اتاق بماند حتی به سید احمد آقا هم گفتند بیرون برود، چفت در را هم بسته بودند و حدود دو ساعت با هم جلسه خصوصی داشتند.»

 

چطور میتوان خاطره حجت الاسلام گرامی را پذیرفت؟! از سویی آیت الله بهجت قیام امام را عامل بلایا بر اهل بیت و شیعیان آنان بداند و از طرفی دیگر با رأس آن قیام ارتباط وثیق داشته و در اوج نهضت پیام‌های مکرر به امام در راستای پیشرفت نهضت بفرستد؟ آیت الله مصباح یزدی به نقل از پایگاه اطلاع رسانی خود بار‌ها حامل انتقال پیام‌های مهم مبارزاتی به امام خمینی (ره) از طرف آیت الله بهجت بوده اند.

 

*آیا آیت الله بهجت همچون انجمن منحرفه حجتیه «قیام قبل از ظهور را باطل» می‌دانستند؟

آیت الله بهجت برخلاف طرفداران تعطیلی حکومت در سال‌های پیش از ظهور حضرت حجت (عج) از یک سو و نیز برخلاف مرحوم آیت الله بروجردی که به گفته او معتقد بود "اگر رژیم پهلوی را سرنگون کنیم نمی‌توانیم به جای او کشور را اداره کنیم" از طرف دیگر معتقد است " "ایجاد حکومت اسلامی" واجب است "و توان ادارة کشور را نیز داریم"؛ گرچه مراد او از توانستن، چیزی فراتر از علاقة عملی او به امر حکومت داری است، اما برآیند نظرات او برای جامعة مؤمنان آن است که "اگر بتوانیم این کار را بکنیم واجب است و باید جلوی آن‌هایی که مانع این کار هستند را گرفت و آن‌ها را دفع کرد". (محمدحسین رخشاد، در محضر آیت الله العظمی بهجت، ج. ۲، ص. ۱۶۳)

 

البته تأکید او بر اقامه حکومت اسلامی در عصر غیبت، منوط بر اجرای کامل دستورات الهی و دوری جستن از مصلحت اندیشی‌هایی است که احیاناً منجر به تعطیلی احکام گردد. اشارات او به نفی برخورد مصلحت اندیشانه با تکالیف شرعی در امر حکومت داری، گذشته از نقد تاریخی که بر استدلال شیخین ـ. مبنی بر این که تعیین جانشین پیامبر (ص) هم برخلاف مصلحت امّت اسلامی است ـ. روا می‌دارد ایرادی نیز بر مصلحت اندیشی‌های مشروطه خواهان و تائیدی بر اصرار مشروعه طلبان بر لزوم کامل مطابقت قوانین موضوعه بر شریعت محمدی است. (در محضر آیت الله العظمی بهجت، پیشین، ص. ۱۶۳ و ۱۶۴) به همین دلیل مشروطه نمی‌توانست همانند خلافت اسلامی، متصف به وصف "اسلامی" شود و آمال متدینین در باب حکومت اسلامی را برآورده سازد.

 

آیت الله بهجت برخلاف کسانی که معتقد به تعویق افتادن وظایف اجتماعی و سیاسی معصوم (ع) تا ظهور امام زمان (عج) هستند معتقد به جریان زندگی سیاسی شیعیان در عصر غیبت است. از این رو، بر فرد یا گروهی از مؤمنان واجب است که به اقامه چنین وظایفی قیام کنند. استدلال او بر چنین مدعایی، بر این فرض استوار است که "به دلیل عقلی و نقلی باید دین مبین اسلام تا قیامت باقی باشد و هر کس دین دیگری غیر از اسلام را بجوید، هرگز از او پذیرفته نمی‌گردد.

 

اما استدلالی که بر جریان زندگی سیاسی در عصر غیبت اقامه می‌کند دو گونه است: نخست آن که او زمان غیبت کبری را با برهان سبر و تقسیم، واجد سه صورت احتمالی، فرض می‌کند و صورت سوم را به اثبات می‌رساند.

 

صورت اول: کتاب خدا و احکام و قوانین دین تعطیل شود.
صورت دوم: خود به خود بماند؛ یعنی خودش وسیله بقای خود باشد.
صورت سوم: نیاز به سرپرست و حاکم و مُبَینْ دارد که همان ولّی امر و مجتهد جامع الشرایط است. (پرسش‌های شما و پاسخ‌های آیت الله العظمی بهجت، ص. ۷۲)

 

فرض اول، عقلاً و نقلاً باطل است؛ زیرا دین مبین اسلام، آیین خاتم است و تا ختم نسل بشر باید راهنما و آیین امت باشد. فرض دوم نیز باطل است؛ زیرا قانون خود به خود اجرا نمی‌شود و نیاز به شخص یا اشخاصی دارد تا آن را حفظ کند و به اجرا در آورد. به ناچار باید به فرض سوم قایل باشیم و بگوئیم جامعة مسلمین را باید، ولی امر با همه شئونات و ابعاد آن اداره کند. از سوی دیگر نیز روشن است که جامعه نیاز به تشکیلات فراوان از جمله ارتش، آموزش و پرورش، دادگستری و... دارد و لذا دست، ولی فقیه در همة شئونات مادی و معنوی، مبین و شارح و راهنما و حلّال مشکلات است. در نتیجه، ولی فقیه باید تمام شئونات امام معصوم (ع) به استثنای امامت و آنچه مخصوص امام معصوم (ع) است را داشته باشد تا بتواند اسلام را در جامعه پیاده کند و گرنه در صورت عدم تشکیلات حکومتی دشمنان اسلام نخواهند گذاشت که حکومت و آئین اسلامی پیاده شود (همان، ص. ۷۳ و نیز بهجت عارفان در حدیث دیگران، رضا باقی زاده، دفتر نخست، ص. ۱۶۸ ـ. ۱۶۶) و دوم آن که، "با برهان خلف" می‌توان گفت: «هیچ جامعه و کشوری با هرج و مرج پایدار نمی‌ماند و باید قانون و حاکم و حکومتی در آن حکم فرما باشد و اگر حکومت طاغوت حاکم باشد؛ دین مبین اسلام باقی نمی‌ماند و این خلاف فرض است؛ چون گفتیم به دلیل عقلی و نقلی باید دین مبین اسلام تا قیامت باقی بماند.» (همان)

 

به این ترتیب، آیت الله بهجت با برهانی که بیان می‌کند نظراً عصر غیبت را به عصر رسالت و امامت پیوند می‌دهد و فقیه را جز در شأن امامت، واجد تمام شئونات معصوم می‌داند تا با تشکیل دولتی اسلامی و طبعاً اقامه دین، دو سوی عصر غیبت را به هم متصل سازد. از نظر او فقیه، شارح بر سنت و نیز اقامه کننده آن است. گرچه او خود می‌داند که "مجتهد صالح الحکومه و نافذ الحکم" در روزگار کنونی ما نسبت به گذشته کم اند (در محضر آیت الله بهجت، ج. ۱، ص. ۲۰۴) و مراکز علمی ما "کمتر فقیه و مجتهد " تولید می‌کنند، اما همواره از برپایی حکومت اسلامی توسط فقیه جامع الشرایط حمایت می‌کند. شرایط چنین فقیهی همان شرایط عامه‌ای است که همگان گفته اند؛ با این تأکید که او فردی را از میان فقیهان صالح الحکومه می‌داند که خود حاکم بر "شهوت و غضب" خویش است و جالب اینکه او در دورة حیات امام خمینی (ره) ایشان را مصداق چنین فقیهی می‌دانست". (همان، ج. ۲، ص. ۲۴۲)

 

از ظاهر عبارات آیت الله بهجت بر می‌آید که او مشروعیت ولایت فقیه را انتصابی می‌انگارد و اساساً وارد گفت: وگو‌های معمول روحانیون در باب ماهیت مردمی و یا الهی حکومت اسلامی نمی‌شود؛ و تنها از رویه‌های دموکراتیک در جمهوری اسلامی به عنوان قضیه خارجیه، حمایت و شرکت مردم در انتخابات را نه امری واجب، بلکه اختیاری می‌داند که به خود آن‌ها وانهاده شده است. (پرسش‌های شما و پاسخ‌های آیت الله العظمی بهجت، ص. ۷۴) با این همه، آیت الله بهجت با ردّ این سخن که "الحکم لمن غلب" و نیز بیان این جمله که "الملک یبقی مع الکفر و لا یبقی مع الظلم" (بحار الانوار، ج. ۷۲، ص. ۳۳۱) به طور ضمنی می‌پذیرد که دولت پیشنهادی اش نه به زور می‌تواند به قدرت رسد و نه هنگام به قدرت رسیدن، ظلم و استبداد پیشه کند. به این ترتیب، برخلاف تصور عامه از آیت الله بهجت که او را نظریه پرداز سنتی می‌انگارند که نگاهی سلبی به زندگی سیاسی در عصر غیب دارد، وی نگاهی ایجابی به حکومت اسلامی داشته و خواهان اقامة تمام قوانین اسلام در عصر غیبت است.

 

با اینکه سخن بسیار است، اما ختم این مقال را با سخنان حضرت آیت الله مصباح یزدی به پایان میبرم:

 

«سیر تکاملی انسان یک سیر خطی نیست که درجه بندی مشخص داشته باشد و مثلا کسی که به درجه بالایی برسد، قطعا واجد همه درجات پایین‌تر باشد و بر اساس آن بتوان بزرگان را رده بندی کرد و یکی را در صدر قرار داد و بقیه را به ترتیب سلوکشان بعد از او قرار داد، بلکه جهات روحی انسان، بسیار متنوع است. " تجلیات الهی برای اولیای خدا متنوع است "؛ ممکن است کسانی در جهاتی ترقی داشته باشند و افرادی در جهاتی دیگر.

 

بنده بزرگانی را زیارت کردم که هرکدام ویژگی‌های خاصی داشتند که عین آن ویژگی را نمی‌توان در فرد دیگر پیدا کرد. به عنوان نمونه آیت‌الله بهجت و آیت‌الله بهاء الدینی هر دو از بزرگان بودند، اما گاهی که هر دو برای شرکت در مراسمی مانند ختم صلوات دعوت می‌شدند، در همین مدت کوتاه نیز می‌شد تفاوت‌ها و اختلاف روش‌ها را در این دو بزرگوار مشاهده کرد، اما این بدان معنی نیست که حتما یکی کاملتر از دیگری است. حتی گاهی چند نفر که تحت نظر یک استاد تربیت شده اند، در مشی و روش و منش باهم متفاوت هستند، آیت‌الله بهجت، علامه طباطبائی و حاج شیخ عباس قوچانی هر سه از شاگردان آیت‌الله قاضی بودند، اما رفتار‌های آنان با یکدیگر متفاوت بود، مثلا علامه طباطبائی درس فلسفه و تفسیر داشتند و حاج شیخ عباس قوچانی در همان نجف که تدریس فلسفه امری نامطلوب بود، در منزل خود به تدریس اسفارمی پرداختند، اما آیت‌الله بهجت حتی یک درس در علوم عقلی نیز نگفتند و حتی در بحث هایشان عدم استفاده از الفاظ فلسفی نمود داشت.

 

حتی این بزرگان در روش‌های تربیت شاگرد و توصیه به افراد نیز با یکدیگر تفاوت داشتند، مثلا علامه طباطبائی یک سری برنامه‌های مترتب بر هم را توصیه می‌کردند که فرد با عمل به برنامه اول، برنامه دوم را انجام دهد، در حالی که چنین روشی در خصوص آیت‌الله بهجت وجود نداشت و از سوی دیگر حضرت امام (ره) نیز به عنوان یکی از بزرگان، مشی و روشی کاملا متفاوت از این بزرگواران داشتند، اما این اختلاف سلیقه‌ها به معنای تضاد نیست.

 

اگر در آینده با بزرگانی که دارای اختلاف سلیقه با یکدیگر بودند، برخورد کردید، نباید گمان کنید حتما یکی درست می‌گوید و دیگری اشتباه می‌کند و از همین رو حضرت امام (ره) با وجود اختلاف مشی خود با آیت‌الله بهجت، به ایشان علاقه بسیار زیادی داشتند و آیت‌الله بهجت را به کسانی معرفی می‌کردند که از ایشان برای پیدا کردن معلم اخلاق راهنمایی می‌خواستند. نقطه مشترک بین این بزرگان علیرغم وجود اختلاف سلیقه در روش و مشی، باور به این مسأله است که انسان باید بندگی خدا کند؛ و البته بندگی خداوند در عمل ممکن است نسبت به افراد مختلف متفاوت باشد، به عنوان نمونه همانگونه که عبادات مالی متوجه کسی که مالی ندارد نمی‌شود، در زمینه تکامل نیز چنین است و گاهی استعداد‌های ذاتی و شرایط به گونه‌ای است که برای شخصی اقتضای یک نوع رفتار و برای دیگری اقتضای رفتار دیگری دارد.

 

این اختلاف روش در انجام وظیفه حتی در صدر اسلام نیز وجود داشت و امری طبیعی است، مثلا بعد از رحلت حضرت رسول اکرم (ص)، رفتار حضرت زهرا (س) با امیرالمؤمنین (ع) تفاوت داشت، ایشان با خلیفه اول به محاجه پرداخت، ولی حضرت علی (ع) چنین نکرد، این بدین معنی نیست که یکی به تکلیفش عمل کرده و دیگری خیر، بلکه وظایف و تکالیف هرشخصی متفاوت است. علاوه بر اینکه گاهی با توجه به شرایط مختلف، تکالیف واقعی افراد و روش انجام وظیفه برای افراد، متفاوت می‌شود، گاهی در وظیفه ظاهری نیز غیر معصوم ممکن است اشتباه کند و این اشتباه به معنای فاسق بودن آن فرد نیست، همانگونه که در زمان مشروطیت مراجع در خصوص حمایت یا مخالفت با مشروطه اختلاف نظر داشتند و در یک طرف صاحب کفایه به عنوان شاخص طرفداری از مشروطه و صاحب عروه به عنوان شاخص مخالفت با مشروطه حضور داشتند، اما هر دو وظیفه خود را چنین تشخیص دادند و هیچ گروهی، گروه دیگر را فاسق نمی‌دانستند. (در جمع تعدادی از اساتید و طلاب مدرسه علمیه رشد، ۲۶/۲/۱۳۹۱)

 

«آیت الله بهجت در درس خارج فقه توصیه مى کردند که از مسایل سیاسى و اجتماعى به خصوص در بعد فرهنگى دور نباشیم؛ حتى گاهى پیغام هاى خاصى به حضرت امام خمینى (قدس سره) درباره همین مسایل سیاسى مى دادند که در یک مورد بنده و یکى دیگر از دوستان، واسطه رساندن این پیام به حضرت امام (قدس سره) بودیم. حضرت امام (قدس سره) هم به ایشان عنایت خاصى داشتند. مرحوم حاج آقا مصطفى از قول امام (قدس سره) نقل مى کردند: از آن جا که حضرت امام (قدس سره) با مرحوم آیت الله بروجردى ارتباط نزدیکى داشتند، مبلغى را براى آقاى بهجت به عنوان کمک به زندگى ساده ایشان گرفته بودند ولى آقاى بهجت قبول نکرده بودند و امام (قدس سره) هم مصلحت نمى دیدند که این وجه را برگردانند و به سختى و اصرار بر این که من از مال خودم به شما مى بخشم و اجازه بدهید که این را برنگردانم، پول را به عنوان هبه از مال شخصى حضرت امام (قدس سره) قبول کرده بودند.

 

یکى از دوستانى که زیاد خدمت حضرت امام (قدس سره) رفت و آمد مى کردند، جناب آقاى مسعودى، تولیت کنونى آستانه مقدسه هستند. ایشان نقل مى کردند گاهى که گرفتارى خاصى براى امام (قدس سره) پیش مى آمد و یا مریضى سختى داشتند، مرا خدمت آقاى بهجت مى فرستادند و چند مرتبه پیش آمد که خدمت ایشان رفتم و ایشان دستور دادند قربانى کنند و خود من از طرف حضرت امام (قدس سره) مأمور شدم گوسفندى بخرم و طبق دستور آیت الله بهجت قربانى کنم. (دو موردى که یادم مى آید مریضى بود.)

 

مرحوم آقامصطفى خمینى از پدر بزرگوارشان مرحوم امام اعلى الله مقامه نقل مى کردند که ایشان معتقدند جناب آقاى بهجت داراى مقامات معنوى بسیار ممتازى هستند. از جمله مطالبى که ایشان از پدرشان در مورد آقاى بهجت نقل کردند، این بود که ایشان داراى موت اختیارى هستند؛ یعنى قدرت دارند که هر وقت بخواهند، روح را از بدن جدا و به اصطلاح خلع کنند و باز مراجعت کنند. این از مقامات بلندى است که بزرگان در مسیر سیر و سلوک عرفانى به آن مى رسند. همین طور مقامات معنوى دیگرى در معارف توحیدى که زبان بنده توانایى بحث در زمینه آن‌ها را ندارد. این مطالب را هم اگر نشنیده بودم لیاقت آن را نداشتم که مطرح کنم. متأسفانه به رغم اینکه سال هاى طولانى خدمت ایشان بودیم، لیاقت این را پیدا نکردیم که عنایتى به ما بفرمایند و چیزى به ما یاد بدهند و دست ما را بگیرند و مثلاً به مقامى برسانند؛ البته از این که مشمول دعاهاى ایشان بودیم، خداى را شکر مى کنیم؛ کما اینکه الان هم از ادعیه ایشان بهره مندیم؛ ولى شخصاً استفاده اى نبردیم. این‌ها مقاماتى است که بنده و امثال بنده نمى توانیم به درستى تصور کنیم؛ ولى اولیاى خدا به واقعیت آن‌ها رسیده اند و کسانى که ریگى در کفش نداشته باشند و از مجارى صحیح اطلاع پیدا کرده باشند، منکر این مقامات نمى شوند.»