2ـ3) آزادی در انتخاب دین
مدّعیان پذیرش کثرتگرایی در قرآن به آیات ذیل استناد جستهاند:
الف) آیه اوّل:
﴿إِنَّ الَّذِینَ آمَنُواْ وَالَّذِینَ هَادُواْ وَالنَّصَارَى وَالصَّابِئِینَ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ وَعَمِلَ صَالِحاً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ وَلاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ: به درستی کسانی که مؤمناند و کسانی که یهودی و نصرانی و صابئی هستند هر کدام به خدا و دنیای دیگر معتقد باشند و کارهای شایسته کنند پاداش آنها پیش پروردگارشان است نه بیمی دارند و نه غمگین شوند﴾ (البقره/62).
ب) آیه دوم:
﴿إِنَّ الَّذِینَ آمَنُواْ وَالَّذِینَ هَادُواْ وَالصَّابِؤُونَ وَالنَّصَارَى مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ وعَمِلَ صَالِحًا فَلاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ: به درستی منافقینی که به ظاهر ایمان آوردند و آنان که یهودیگری را اختیار کردند و همچنین بیدینان و نصارا هر کدام از آنان به خدا و روز جزا ایمان صحیح بیاورند و عمل صالح کنند، ترسی بر ایشان نیست و (خداوند از کفر قبلیشان میگذرد) در آخرت اندوهی ندارند﴾ (المائده/69).
اینان مدّعی شدهاند که ایمان به خدا و آخرت و نیز عمل صالح، معیار حقّانیّت و نجات انسان است و چون ایمان و عمل صالح در دیگر ادیان یافت میشود، پس همه ادیان بر حقّاَند.
در آیاتی مانند آیه 62 سوره بقره و 69 سوره مائده، معیار هدایت و رستگاری تنها سه چیز دانسته شده است: ایمان به خدا، ایمان به معاد و عمل صالح. بنابراین، پذیرش دین خاصّ، مانند اسلام در این آیات مورد توجّه قرار نگرفته است و در صورت لزوم میباید به آن اشاره میشد، وگرنه اغرا به جهل لازم میآید که از خداوند حکیم و عالم محال است. بنابراین، ادیان گوناگون در صورت داشتن این سه رکن، اهل هدایت و رستگاری هستند (ر.ک؛ اسلامی، 1389: 88).
تفسیر نمونه ادّعای مدّعیان را چنین نقل شده است:
«بعضی از بهانهجویان، آیه 69 سوره مائده را دستاویزی برای افکار نادرستی از قبیل صلح کُل و اینکه پیروان هر مذهبی باید به مذهب خود عمل کنند، قرار دادهاند. آنها میگویند بنا بر این آیه، لازم نیست یهود و نصاری و پیروان ادیان دیگر، اسلام را پذیرا شوند. همین قدر که به خدا و آخرت ایمان داشته باشند و عمل صالح انجام دهند، کافی است» (مکارم شیرازی و دیگران، 1374، ج1: 284).
2ـ3ـ1) پاسخهای داده شده به این ادّعا
پاسخ به این ادّعا را مطابق قواعد تفسیری پی میگیریم؛ اوّل مراجعه به شأن نزول نقل شده در باب آیه و آنگاه روش تبیینی.
الف) مراجعه به شأن نزول آیه
این آیه ناظر به سؤالی است که برای بسیاری از مسلمانان در آغاز اسلام مطرح بود. آنها در فکر بودند که اگر راه حقّ و نجات، تنها اسلام است، پس تکلیف نیاکان و پدران ما چه میشود؟ آیا آنها به خاطر درک نکردن زمان پیامبر اسلام و ایمان نیاوردن به او مجازات خواهند شد؟ در اینجا آیه فوق نازل گردید و اعلام داشت هر کسی که در عصر خود به پیامبرِ برحقّ و کتاب آسمانی زمان خویش ایمان آورده است و عمل صالح کرده، اهل نجات است و جای هیچ گونه نگرانی نیست. بنابراین، یهودیان مؤمن و صالحالعمل قبل از ظهور مسیح، اهل نجات هستند، همانگونه که مسیحیان مؤمن قبل از ظهور پیامبر اسلام (ر.ک؛ مکارم شیرازی، 1374، ج 1: 284). چنانچه در شأن نزول آیه وارد شده است که:
«در مجلسی در حضور پیامبر، سلمان بعد از اینکه به دین اسلام مشرّف شد، از کسی که نتوانسته بود پیامبر اسلام را درک کند و انتظار ظهور پیامبر را کشیده بود، ولی قبل از درک رسول خدا از دنیا رفته بود، سؤال نمود که کسی از حاضران به سلمان گفت: آنها اهل دوزخاَند! این سخن بر سلمان گران آمد؛ زیرا او یقین داشت اگر آنها پیامبر را درک میکردند، از او پیروی میکردند. اینجا بود که آیه مورد بحث بر پیامبر نازل گردید و اعلام داشت: آنها که به ادیان حق ایمان حقیقی داشتهاند و پیغمبر اسلام را درک نکردهاند، اجر و پاداش مؤمنان را خواهند داشت» (بلخی، 1423ق.، ج 1: 112).
از شأن نزول منقول در ذیل آیه بهدست میآید که این آیه مربوط به مسلمانان و از سوی دیگر، ناظر به اهل کتابی است که پیش از ظهور اسلام در دین خود، ارکان توحید، معاد و عمل صالح را داشتند و پیش از ظهور اسلام از دنیا رفتند و ربطی به حقّانیّت ادیان گوناگون ندارد و نمیتواند مستند کثرتگرایان قرار گیرد.
ب) خلط بین صراط مستقیم و رفع عقاب
بین حق بودن یک دین و در صراط مستقیم گام برداشتن پیروان آن دین با رفع عِقاب (حزن و خوف) نباید خلط کرد. آنچه از آیه فوق مستفاد میشود، نه صحّه گذاشتن قرآن کریم بر طریق اهل کتاب و صراط مستقیم خواندن آن، بلکه دلالت بر رفع عقاب در روز قیامت از اهل کتاب و حدّاکثر دلالت بر اعطای ثواب و پاداش به مؤمنان اهل کتاب است که در دنیا به خاطر روشن نشدن نور اسلام بر دین خود باقی میماندند، با این شرط که در اعتقادات خود، مثل اکثر مسیحیان و یهودیان امروزه دچار شرک نشدند و از نظر اخلاقی نیز اعمال صالح انجام دادند. شهید مطهّری میگوید:
«باید بگوییم که عدالت و نیکوکاری، حتّی از مردمان کافر به خدا و قیامت هم مقبول است. بنابراین، کسانی که منکر خدا و قیامت هستند، ولی خدمات بزرگ فرهنگی، بهداشتی، اقتصادی، سیاسی و اجتماعی به بشریّت تقدیم میدارند، دارای اجر بزرگی خواهند بود» (مطهّری، 1352: 279).
در تفسیر نمونه، ذیل آیه در پاسخ اشکال فوق آمده است:
«به خوبی میدانیم که آیات قرآن یکدیگر را تفسیر میکنند، قرآن در آیه 85 سوره آلعمران میگوید: ﴿وَمَن یَبْتَغِ غَیْرَ الإِسْلاَمِ دِینًا فَلَن یُقْبَلَ مِنْهُ: هر کس دینی غیر از اسلام برای خود انتخاب کند پذیرفته نخواهد شد﴾ (آلعمران/ 85). بهعلاوه، آیات قرآن پُر است از دعوت یهود و نصاری و پیروان دیگر ادیان به سوی این آیین جدید اگر تفسیر فوق صحیح باشد، با بخش عظیمی از آیات قرآن تضاد صریح دارد. بنابراین، باید به دنبال معنی واقعی آیه رفت. در اینجا دو تفسیر از همه روشنتر و مناسبتر به نظر میرسد:
«الف) اگر یهود و نصاری و مانند آنها به محتوای کتب خود عمل کنند، مسلّماً به پیامبر اسلام(ص) ایمان میآورند؛ چراکه بشارت ظهور او با ذکر صفات و علائم مختلف در این کتب آسمانی آمده است؛ مثلاً قرآن در آیه 68 سوره مائده میگوید: ﴿قُلْ یَا أَهْلَ الْکِتَابِ لَسْتُمْ عَلَى شَیْءٍ حَتَّىَ تُقِیمُواْ التَّوْرَاه وَالإِنجِیلَ وَمَا أُنزِلَ إِلَیْکُم مِّن رَّبِّکُمْ: اى اهل کتاب! شما هیچ آیین صحیحى ندارید، مگر اینکه تورات و انجیل و آنچه را از طرف پروردگارتان بر شما نازل شده است، برپا دارید.﴾.
ب) این آیه ناظر به سؤالی است که برای بسیاری از مسلمانان در آغاز اسلام مطرح بوده، آنها در فکر بودند که اگر راه حقّ و نجات تنها اسلام است، پس تکلیف نیاکان و پدران ما چه میشود؟ آیا آنها به خاطر درک نکردن زمان پیامبر اسلام و ایمان نیاوردن به او مجازات خواهند شد؟ در اینجا آیه فوق نازل گردید و اعلام داشت هر کسی که در عصر خود به پیامبر برحق و کتاب آسمانی زمان خویش ایمان آورده است و عمل صالح کرده، اهل نجات است و جای هیچ گونه نگرانی نیست. بنابراین، یهودیان مؤمن و صالحالعمل قبل از ظهور مسیح، اهل نجات هستند، همانگونه که مسیحیان مؤمن قبل از ظهور پیامبر اسلام بودند. این معنی از شأن نزولی که برای آیه فوق ذکر شده، استفاده میشود» (مکارم شیرازی، 1374، ج1: 284ـ285).
پاسخ آیتالله جوادی آملی در جواب کسانی که به این آیه برای توضیح و تصحیح پلورالیزم استناد کردهاند، چنین است:
«آیه در مقام بیان یک اصل کلّی است و آن اینکه آنچه که موجب نجات انسان در قیامت است، اعتقاد به اصول دین خاتم(ص)، یعنی اسلام و عمل به احکام آن میباشد؛ یعنی چه مؤمنان و چه یهودیها و چه نصاری و چه صابئان، هر کسی که به خدا و قیامت معتقد است و عمل صالح انجام دهد، اجر او نزد خدا محفوظ و از خوف و حزن مصون میباشد. امّا اینکه آیه میفرماید، اعتقاد به اصول خاتم موجب نجات انسان است و نه اعتقاد به هر دینی، برای این است که اوّلاً خدا در آیات قرآن، اهل کتاب را مورد نکوهش قرار داده است و فرموده با آنها نبرد کنید تا ایمان آورده یا جزیه پرداخت کنند: ﴿قَاتِلُواْ الَّذِینَ لاَ یُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَلاَ بِالْیَوْمِ الآخِرِ وَلاَ یُحَرِّمُونَ مَا حَرَّمَ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَلاَ یَدِینُونَ دِینَ الْحَقِّ مِنَ الَّذِینَ أُوتُواْ الْکِتَابَ حَتَّى یُعْطُواْ الْجِزْیَه عَن یَدٍ وَهُمْ صَاغِرُونَ: با کسانی که از اهل کتاب که به خدا و روز بازپسین ایمان نمیآورند و آنچه را خدا و فرستادهاش حرام گردانید، حرام نمیدانند و متدین به دین حق نمیگردند پیکار کنید تا با خواری به دست خود جزیه بدهند﴾ (التّوبه/29).
ثانیاً فرمود: ﴿وَمَن یَبْتَغِ غَیْرَ الإِسْلاَمِ دِینًا فَلَن یُقْبَلَ مِنْهُ: اگر کسی غیر از اسلام دینی را بخواهد از او پذیرفته نیست﴾ (آلعمران/85). بنابراین، کسی اهل نجات است که مسلمان باشد؛ یعنی به اصول سهگانه دین معتقد باشد و عمل صالح انجام دهد. در واقع، آیه در مقابل کسانی که میگویند ادّعای اسلامیّت کافی است، میگوید ادّعای اسلامیّت یا یهودیّت کافی نیست. ﴿لَّیْسَ بِأَمَانِیِّکُمْ وَلا أَمَانِیِّ أَهْلِ الْکِتَابِ مَن یَعْمَلْ سُوءًا یُجْزَ بِهِ وَلاَ یَجِدْ لَهُ مِن دُونِ اللّهِ وَلِیًّا وَلاَ نَصِیرًا *وَمَن یَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحَاتَ مِن ذَکَرٍ أَوْ أُنثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَأُوْلَئِکَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّه وَلاَ یُظْلَمُونَ نَقِیرًا: به آرزوهاى شما و آرزوهاى اهل کتاب نیست؛ هر کس عمل بدى انجام دهد، کیفر داده مى شود؛ و کسى را جز خدا، ولّى و یاور خود نخواهد یافت.
*و کسى که چیزى از اعمال صالح را انجام دهد، خواه مرد باشد یا زن، در حالى که ایمان داشته باشد، چنان کسانى داخل بهشت مى شوند؛ و کمترین ستمى به آنها نخواهد شد.﴾ (النّساء/123ـ124). بنابراین، با ادّعای دینداری، انسان اهل نجات نخواهد بود، مگر اینکه عوامل و موجبات نجات را فراهم کند» (جوادی آملی، 1378: 225).
2ـ4) اکراه نداشتن در پذیرفتن دین
مدّعیان پذیرش کثرتگرایی در قرآن به آیه 256 از سوره بقره استناد کردهاند و مدّعی هستند که در پذیرش دین، اکراهی نیست و این همان کثرتگرایی و قبول آن در قرآن میباشد: ﴿لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ قَد تَّبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَیُؤْمِن بِاللّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَه الْوُثْقَىَ لاَ انفِصَامَ لَهَا وَاللّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ: هیچ اکراهی در این دین نیست، همانا کمال از ضلال متمایز شد، پس هر کس به طغیانگران کافر شود و به خدا ایمان آورد، بر دستاویزی محکم چنگ زده است، دستاویزی که ناگسستنی است و خدا شنوا و دانا است﴾ (البقره/256).
2ـ4ـ1) پاسخها
پاسخهای به این شبهه را در دو ساحت پی میگیریم. ساحت اوّل، مراجعه به شأن نزول منقول آیه و ساحت دوم، بحث تفسیری است.
الف) شأن نزول آیه
این آیه درباره مردی از انصار نازل شد که غلامی سیاهرنگ به نام «صبیح» داشت و این مرد غلامش را به پذیرفتن اسلام مجبور میکرد که این آیه نازل شد (ر.ک؛ طبرسی، 1372، ج 3: 113).
آنچه از شأن نزول آیه استفاده میشود، این است که آیه درصدد بیان روش مواجهه با پذیرش دین است، نه اینکه بخواهد ادیان دیگر را تأیید نماید.
ب) دین با دلایل عقلی نه اجبار
این آیه پیامی عام و جهانشمول و انسانی دارد و آن اینکه دین یک مسئله اعتقادی و قلبی است و اکراه و اجبار در آن محال است و بنده مختار و مخیّر است که هم دلیل روشنی بر ردّ جبریّون میباشد که گفتهاند: «انسان در قبول اسلام یا کفر و یا عبادات و معاصی و سایر افعال مجبور است». در عین حال، ذیل آیه به انضمام آیه بعد از آن، حجّت آشکاری است بر ردّ مفوّضه که گفتهاند: «بعد از خلقت انسان، همه امور به اراده و اختیار انسان تفویض شد و خداوند به کناری رفت و انتظار میکشد تا روز قیامت»؛ زیرا که ذیل آیه و مابعد آن مشعر به ولایت و سنّت الهی است که هیچ چیزی از تحت مالکیّت و سیطره الهی خارج نمیباشد.
به عبارتی، همانگونه که اجبار و اکراهی در ایمان آوردن انسانها نمیباشد، در عین حال، نمیتوانند از تحت مالکیّت و سیطره الهی خارج گردند، بلکه بر مبنای سنّت الهی، کسانی که رویگردان از کفر و طاغوت شوند و به خدا ایمان آورند، به مقتضای نظام علّی و معلولی، به دستاویزی استوار چنگ زدهاند که زمینه را برای هدایت بعدی و نجات از تاریکیها به سوی روشنایی هموار کردهاند و به عکس، کسانی که با آن همه ادلّه روشن و آشکار، باز هم کفر ورزیدهاند، بر اساس همان سنّت إلهی از روشنایی به سوی تاریکیها سوق داده میشوند. پس انسان با وجود قدرت انتخاب در نتیجهگیری و حاصل انتخاب خود، هیچ قدرتی ندارد، بلکه تابع سنّت الهی است. در نتیجه، میتوان از مجموع دو آیه، اصلی را استظهار نمود که در لسان ائمّه هدی(ع) نیز جاری است که: «لاَجَبرَ وَلاَتَفوِیضَ بَل أَمرٌ بَینَ الأَمرَینِ» (ر.ک؛ جوادی آملی، 1388، ج 12: 165ـ181).
شهید مطهّری آوردهاند: «این آیه بدین معنا نیست که دین خدا در هر زمان، متعدّد است و ما حق داریم هر کدام را که بخواهیم، انتخاب کنیم. چنین نیست! در هر زمانی یک دین حق وجود دارد... . در این زمان، اگر کسی بخواهد به سوی خدا راهی بجوید، باید از دستورهای دین او راهنمایی بجوید» (مطهّری، 1352: 270).
2ـ5) تعلّق اراده الهی به تکثّر ادیان
مدّعیان کثرتگرایی به گروهی از آیات استناد جستهاند و مدّعی هستند که اراده الهی به تکثّر ادیان تعلّق گرفته است. این آیات به قرار ذیل میباشد:
الف) آیه اوّل
﴿وَأَنزَلْنَا إِلَیْکَ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقًا لِّمَا بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ الْکِتَابِ وَمُهَیْمِنًا عَلَیْهِ فَاحْکُم بَیْنَهُم بِمَا أَنزَلَ اللّهُ وَلاَ تَتَّبِعْ أَهْوَاءهُمْ عَمَّا جَاءکَ مِنَ الْحَقِّ لِکُلٍّ جَعَلْنَا مِنکُمْ شِرْعَه وَمِنْهَاجًا وَلَوْ شَاء اللّهُ لَجَعَلَکُمْ أُمَّه وَاحِدَهوَلَکِن لِّیَبْلُوَکُمْ فِی مَآ آتَاکُم فَاسْتَبِقُوا الخَیْرَاتِ إِلَى الله مَرْجِعُکُمْ جَمِیعًا فَیُنَبِّئُکُم بِمَا کُنتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ: برای هر ملتی از شما انسانها، شریعتی قرار دادیم و اگر خدا میخواست همه شما را امتی واحد میکرد- و در نتیجه یک شریعت برای همه ادوار تاریخ بشر تشریع میکردـ و لیکن خواست تا شما امتها را با دینی که برای هر فرد فردتان فرستاده بیازماید، بنابراین به سوی خیرات از یکدیگر سبقت بگیرید﴾ (المائده/48).
ب) آیه دوم
﴿وَلَوْ شَاء اللَّهُ لَجَعَلَهُمْ أُمَّه وَاحِدَهوَلَکِن یُدْخِلُ مَن یَشَاء فِی رَحْمَتِهِ وَالظَّالِمُونَ مَا لَهُم مِّن وَلِیٍّ وَلَا نَصِیرٍ: اگر خدا میخواست میتوانست همه را امتی واحد قرار دهد، اما (سنتش بر این قرار گرفته که) هر کس را بخواهد در رحمتش داخل سازد و ستمگران هیچ سرپرست و یاوری نداشته باشند﴾ (الشّوری/8).
ج) آیه سوم
﴿وَلَوْ شَاءَ رَبُّکَ لَجَعَلَ النَّاسَ أُمَّه وَاحِدَهوَلاَ یَزَالُونَ مُخْتَلِفِینَ * إِلاَّ مَن رَّحِمَ رَبُّکَ وَلِذَلِکَ خَلَقَهُمْ: اگر پروردگارت خواسته بود همه مردم را یک امت کرده بود، ولی پیوسته مختلف خواهند بود* مگر کسانی که پروردگارت به ایشان رحمت آورده و برای رحمت خلقشان کرده است﴾ (هود/118ـ119).
د) آیه چهارم
﴿وَلِکُلٍّ وِجْهَه هُوَ مُوَلِّیهَا فَاسْتَبِقُواْ الْخَیْرَاتِ...: و برای هر جمعیتی وجهه و قبلهای است که بدان رو میکند، پس به سوی خیرات هر جا که بودید سبقت بگیرید﴾ (البقره/148).
مدّعیات پذیرش کثرتگرایی با استناد به این آیات میگویند که خداوند برای هدایت انسانها شرایع و انبیای گوناگون فرستاده است و در واقع، چنین کثرتی را خود خواسته است. برخی از کلمات آنها بدین قرار است:
«اوّلین کسی که بذر پلورالیسم را در جهان کاشت، خود خداوند بوده که پیامبران مختلف فرستاد و بر هر کدام ظهوری کرد و هر یک را در جامعهای مبعوث و مأمور کرد و بر ذهن و زبان هر یک تفسیری نهاد و چنین بود که کوره پلورالیسم گرم شد» (سروش، 1377: 18).
کلمات اینها در این مسئله زیاد است که به همین اکتفا میشود.
2ـ5ـ1) پاسخهای داده شده از آیات چهارگانه فوق
با توجّه به آیات پیشین به نقد آن از منابع تفسیری میپردازیم:
الف) پاسخ منقول از علاّمه طباطبائی
علاّمه طباطبائی در تفسیر آیه 48 سوره مائده با اشاره به آیه ﴿وَلَوْلَا أَن یَکُونَ النَّاسُ أُمَّه وَاحِدَه لَجَعَلْنَا لِمَن یَکْفُرُ بِالرَّحْمَنِ لِبُیُوتِهِمْ سُقُفًا مِّن فَضَّه وَمَعَارِجَ عَلَیْهَا یَظْهَرُونَ: اگر (تمکّن کفّار از مواهب مادى) سبب نمى شد که همه مردم امت واحد (گمراهى) شوند، ما براى کسانى که به (خداوند) رحمان کافر مى شدند خانه هایى قرار مى دادیم با سقفهایى از نقره و نردبانهایى که از آن بالا روند،﴾ (الزّخرف/ 33)، بیان نمودهاند که مراد این است که از نظر اعتبار، آنها را امّتی واحده کند، به طوریکه استعداد همه آنها برابر باشد و در نتیجه، نزدیک به هم بودن درجات آنها همه بتوانند یک شریعت را قبول کنند.
پس جمله ﴿وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَکُمْ أُمَّه واحِدَه﴾ از قبیل به کار بردن علّت شرط است در جای خود شرط تا معنا و مطلب بهتر در ذهن شنونده جای گیرد و بهتر بتواند جزای شرط را که همان جمله ﴿وَ لکِنْ لِیَبْلُوَکُمْ فِی ما آتاکُمْ﴾ است بهتر بفهمد و حاصل معنا این است که اگر ما به علّت اختلاف امّتها شرایع مختلفی تشریع کردیم، برای این بود که شما را در شریعتی که دادیم، بیازماییم و ناگزیر این عطاهایی که جمله «آتیکم» به آن اشاره دارد، با یکدیگر و در امّتهای مختلف خواهد بود و قطعاً منظور از این عطایا، مسکن و زبان و رنگهای پوست بدن امّتها نیست، برای اینکه اگر چنین چیزی منظور بود، باید در یک زمان برای چند قوم که چند رنگ پوست داشتند، چند شریعت تشریع کرده باشد، در حالیکه سابقه ندارد که خدای عزّ و جلّ در یک زمان دو یا چند شریعت تشریع کرده باشد.
پس معلوم میشود منظور اختلاف استعدادها به حسب مرور زمان و ارتقای انسانها در مدارج استعداد و آمادگی است و تکالیف الهی و احکامی که او تشریع کرده، چیزی جز امتحان الهی انسانها در مواقف مختلف حیات نیست یا به تعبیر دیگر؛ تکالیف الهی وسیلههایی است برای به فعلیّت درآوردن استعداد انسانها در دو طرف سعادت و شقاوت (ر.ک؛ طباطبائی، 1374، ج 5: 577).
ب) شواهد داخلی آیه
در این آیه (المائده/48)، اشاره به موقعیّت قرآن بعد از ذکر کتب پیشین انبیای شده است. «مهیمن» در اصل به معنی چیزی است که حافظ، شاهد، مراقب، امین و نگهدارنده چیزی باشد و از آنجا که قرآن در حفظ و نگهداری اصول کتابهای آسمانی پیشین، کاملاً مراقب است و آنها را تکمیل میکند، لفظ «مهیمن» بر آن اطلاق شده است و میفرماید: «ما این کتاب آسمانی را بهحق بر تو نازل کردیم، در حالیکه کتب پیشین را تصدیق کرده (و نشانههای آن، بر آنچه در کتب پیشین آمده، تطبیق میکند) و حافظ و نگاهبان آنهاست: ﴿وَأَنزَلْنَا إِلَیْکَ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقًا لِّمَا بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ الْکِتَابِ وَمُهَیْمِنًا عَلَیْهِ﴾» (مکارم شیرازی و دیگران، 1374، ج 4: 401).
ج) دقّت در آیات پیشین
دقّت در آیات پیشین، نادرستی تکثّرگرایی را نشان میدهد؛ زیرا در آیات قبل، خداوند به سبب ایمان نیاوردن کافران اهل کتاب، به پیامبر تسلّی میدهد: ﴿یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ لاَ یَحْزُنکَ الَّذِینَ یُسَارِعُونَ فِی الْکُفْرِ مِنَ الَّذِینَ قَالُواْ آمَنَّا بِأَفْوَاهِهِمْ وَلَمْ تُؤْمِن قُلُوبُهُمْ وَمِنَ الَّذِینَ هِادُوا...: هان ای رسول! بعضی از افرادی که قبلاً گفته بودند ما ایمان آوردیم و سپس به سوی کفر شتافتند تو را اندوهگین نسازد که این اظهارشان زبانی است و دلهایشان ایمان نیاورده است...﴾ (المائده/41).
2ـ6) آیات صراط در قرآن
مدّعیّات کثرتگرایی به آیاتی استناد جستهاند که ما نام «آیات صراط مستقیم» را بر آنها نهادهایم. در ادامه، این آیات نقل میشود.
2ـ6ـ1) آیات
الف) آیه اوّل
﴿فَاسْتَمْسِکْ بِالَّذِی أُوحِیَ إِلَیْکَ إِنَّکَ عَلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ: پس تو به آنچه وحی به سویت شده، تمسّک کن که تو بر صراطی مستقیم هستی﴾ (الزّخرف/43).
ب) آیه دوم
﴿إِنَّکَ لَمِنَ الْمُرْسَلینَ * عَلی صِراطٍ مُسْتَقیمٍ: که تو به درستی و به یقین از مرسلین هستی و بر صراط مستقیم قرار داری﴾ (یس/3ـ4).
ج) آیه سوم
﴿إِنَّ إِبْراهیمَ کانَ أُمَّه قانِتاً لِلَّهِ حَنیفاً وَ لَمْ یَکُ مِنَ الْمُشْرِکینَ * شاکِراً لِأَنْعُمِهِ اجْتَباهُ وَ هَداهُ إِلی صِراطٍ مُسْتَقیمٍ: ابراهیم پیشوایی فرمانبر خدا بوده و از مشرکان نبود * سپاسدار نعمتهای خدا بود که وی را برگزید و به راه راست هدایتش کرد﴾ (النّحل/120ـ121).
د) آیه چهارم
﴿لِیَغْفِرَ لَکَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِن ذَنبِکَ وَمَا تَأَخَّرَ وَیُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکَ وَیَهْدِیَکَ صِرَاطًا مُّسْتَقِیمًا: تا خداوند آثار گناهانی که بدهکار مشرکین بودی (و به خاطر آن تو را مستحق آزار و شکنجه میدانستند) از دلهای آنان بزداید، چه گذشتهات و چه آیندهات را و نعمت خود بر تو تمام نموده، به سوی صراط مستقیم رهنمونت شود﴾ (الفتح/2).
2ـ6ـ2) ادّعای مطرح از سوی کثرتگرایان در محور این آیات
از جمله ادّعاهای مدّعیان کثرتگرایی، استناد به آیات صراط مستقیم میباشد که در مقالهای به طور مستقل به تبیین و ارزیابی آیات صراط مستقیم در قرآن پرداخته شده است (ر.ک؛ صدریفر و دیگران، 1393: 103ـ122). اینها مدّعی شدهاند که قرآن کریم بر پلورالیسم دینی مهر تأیید زده است و برای اثبات مدّعای خود به آیاتی که در آنها واژه صراط به صورت نکره به کار رفته، استناد جستهاند و نکره بودن را دلیل بر تعدّد صراط و در نتیجه، تأیید کثرتگرایی و پلورالیسم دینی دانستهاند: «این نکته را باید به گوش جان شنید و تصویر و منظر را باید عوض کرد و به جای آنکه جهان را واجد یک خطّ راست و صد خطّ کج و شکسته ببینیم، باید آن را مجموعهای از خطوط راست دید که تقاطعها، توازیها و تطابقهایی با هم پیدا میکنند، بل حقیقت در حقیقت غرقه شد و آیا اینکه قرآن پیامبران را بر صراطی مستقیم (صراط مستقیم)، یعنی یکی از راههای راست نه تنها صراط مستقیم (الصّراط المستقیم) میداند، به همین معنا نیست» (سروش، 1377: 127).
2ـ6ـ3) پاسخهای داده شده به این ادّعا
برای پاسخ به این ادّعاها، بحث را در چند ساحت پی میگیریم:
الف) کاربرد نداشتن واژه «صراط» به صورت جمع
یکی از دلایلی که صراط یکی بیشتر نمیتواند باشد، آن است که در چهل و پنج موردی که واژه صراط بهکار رفته، هیچ گاه این واژه به صورت جمع استعمال نشده است. امّا در مقابل، «سبیل» که جمع آن «سُبُل» است، به کار رفته است. در آیه ﴿وَأَنَّ هَذَا صِرَاطِی مُسْتَقِیمًا فَاتَّبِعُوهُ وَلاَ تَتَّبِعُواْ السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُمْ عَن سَبِیلِهِ ذَلِکُمْ وَصَّاکُم بِهِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ: و [بدانید] این است راه راست من پس، از آن پیروی کنید. و از راهها [ی دیگر] که شما را از راه وی پراکنده میسازد پیروی مکنید. اینهاست که [خدا] شما را به آن سفارش کرده است، باشد که به تقوا گرایید﴾ (الأنعام/153).
در این آیه، صراط که منظور از آن راه خداست، به صورت مفرد آمده است و «سُبُل» که منظور راههای دیگر است، به صورت جمع آمده که مفهوم آن این است که راه خدا فقط یک راه است، ولی راههای دیگر، متفاوت و چندین و چند راه است. مسلّم است که خطّ مستقیم میان دو نقطه بیش از یکی نمیتواند باشد که در عین حال نزدیکترین هم هست. صراط مستقیم خدا هم یکی بیش نیست و این آیه از جمله آیاتی است که بهروشنی کثرتگرایی دینی را نفی میکند و سخن کسانی را که تمام ادیان را در هر زمانی قابل پیروی و نجاتدهنده میدانند، باطل میشمارد (ر.ک؛ جعفری، 1376، ج 3: 587).
ب) تنوین تفخیم نه تنکیر
مدّعیان صراطها به تعدادی از آیات استناد جسته و مدّعی شدهاند که تنوین در این آیات تنوین تنکیر است و نکره بودن را دلیل بر این معنا گرفتهاند که این آیات بر صراطها دلالت دارند، نه صراط. در ادامه، به ذکر این آیات و پاسخ هر یک به صورت موردی میپردازیم.
1ـ آیه اوّل
﴿... وَیَهْدِیهِمْ إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ﴾ (المائده/16).
مرحوم علاّمه در المیزان این اشکال و پاسخ را مطرح کردهاند که عیناً نقل میشود: «اگر صراط مستقیم چنین صراطی بود، جا داشت همه جا مانند سوره «حمد» به صورت معرفه یعنی الصّراط المستقیم بیاید، در حالیکه در آیه مورد بحث نکره آمده، فرموده:﴿وَ یَهْدِیهِمْ إِلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ﴾ معلوم میشود صراط مستقیم، آن طور که شما گفتید یک صراط نیست، در پاسخ میگوییم، نکره آوردن کلمه همه جا به منظور این نیست که بفهماند کلمه مصداقی نامعیّن از مصادیق متعدّد است، بلکه گاه میشود که نکره آوردن صرفاً به منظور تعظیم و بزرگداشت مطلب است و در آیه مورد بحث، قرینه مقام دلالت دارد بر اینکه منظور همین تعظیم است» (طباطبائی، 1374، ج 5: 402).
2ـ آیه دوم
﴿یس * وَالْقُرْآنِ الْحَکِیمِ * إِنَّکَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ * عَلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ * تَنزِیلَ الْعَزِیزِ الرَّحِیمِ﴾ (یس/1ـ4).
تنوین در صراط برای تفخیم است (ر.ک؛ آلوسی، 1415ق.، ج 11: 385). ذکر صراط به صورت نکره بهسبب دلالت بر عظمت راه است و صفت استقامت توضیحی است، چون در کلمه صراط، استقامت خوابیده، صراط به معنای راه روشن و مستقیم است (ر.ک؛ طباطبائی، 1374، ج 17: 90).
3ـ آیه سوم
﴿وَأَنْ اعْبُدُونِی هَذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِیمٌ﴾ (یس/61).
در کتب مختلف تفسیری، تنوین را ذیل این آیه برای بیان مبالغه، تعظیم و تفخیم دانستهاند که برخی عبارات در اینجا نقل میشود: «وَ التّنکیر للمبالغه و التّعظیم» (آلوسی، 1415 ف.، ج 12: 40)، «أو للتّبعیض» (بیضاوی، 1418ق.، ج 4: 272)، «و التّنکیر للتّفخیم» (حقّی بروسوی، بیتا، ج 7: 422 و درویش، 1415ق.، ج 8: 219).
4ـ آیه چهارم
﴿... یَهْدِی مَن یَشَاء إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ﴾ (البقره/142).
در اینجا صراط، نکره آمده است، چون استعداد امّتها برای هدایت به سوی کمال و سعادت و یا به عبارتی، برای رسیدن به صراط مستقیم مختلف است (ر.ک؛ طباطبائی، 1374، ج 1: 481 و داورپناه، 1375: 225).
ج) الله صفت صراط
﴿...وَإِنَّکَ لَتَهْدِی إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ * صِرَاطِ اللَّهِ الَّذِی لَهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ أَلَا إِلَى اللَّهِ تَصِیرُ الْأُمُورُ﴾ (الشّوری/52ـ53).
در این آیه، «صِراطِ اللَّهِ»، بدلِ «صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ» است (ر.ک؛ ابوالفتوح رازی، 1408ق.، ج 17: 145) و صراط مستقیم را (که رسول خدا(ص) مردم را به سویش دعوت میکند)، بیان مینماید (ر.ک؛ طباطبائی، 1374، ج18: 115).
د) معرفه (الصّراط)، نظام تشریع و نکره (صراط)، نظام تکوین
در آیاتی که صراط مستقیم به صورت معرفه آمده، اشاره به نظام تشریع دارد و در آنها که نکره هستند، اشاره به نظام تکوین دارند. علاّمه جوادی آملی در تفسیر سوره حمد آوردهاند: «هدایتی که در آیه کریمه (اهدنا الصّراط المستقیم)، از خدای سبحان مسئلت میشود، هدایت تکوینی است نه تشریعی؛ زیرا گوینده آن (نمازگزار یا قاری قرآن) پس از شناخت خدا، دریافت معارف و احکام دین و گرویدن به آن، از خداوند هدایت میطلبد. پس او در پی کسب و تحصیل حاصل نیست، بلکه او هدایتی نورانی میطلبد که در پرتو آن، هم راه را به خوبی ببیند و هم پرتگاههای اطراف آن را بشناسد» (جوادی آملی، 1388، ج 1: 459).
ایشان همچنین ذیل آیه ﴿إِنِّی تَوَکَّلْتُ عَلَى اللّهِ رَبِّی وَرَبِّکُم مَّا مِن دَآبَّه إِلاَّ هُوَ آخِذٌ بِنَاصِیَتِهَا إِنَّ رَبِّی عَلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ﴾ (هود/56) آوردهاند:
«در این آیه، کلمه «صراط» نکره است، ولی در سوره فاتحه الکتاب، کلمه صراط معرفه است و فرق آن است که گرچه در نظام تکوین همگان بر مسیر راست هستند و در این راه مستقیم، هم اهل استقامت هستند، چون زمام آنها در همه شئون حرکت و انحای تحوّل به دست خدایی است که جز در راه راست کاری نمیکند، ولی در نظام تشریع، برخی برابر دستورهای دینی عمل میکنند و برخی از آن با افراط یا تفریط منحرف میشوند که از صالحان راستکردار به سالکان صراط مستقیم یاد شده است و از ظالمان زشترفتار به «المَغْضْوبٌ علیهم» و «الضالّین». گرچه نظام تشریع بر تکوین تکیه دارد، ولی عین آن نیست. از این رو، نظام تشریع، راه مخصوصی است که در سوره فاتحه از آن به صورت معرفه (الصّراط) یاد شد و از راه تکوین که طریق خاص نیست، به طور نکره (صراط) تعبیر شده است» (جوادی آملی، 1389، ج 6: 308).
مراجع
قرآن کریم.
آلوسی، سیّد محمود. (1415ق.). روحالمعانی فی تفسیر القرآن العظیم. چاپ اوّل. بیروت: دارالکتب العلمیّه.
ابن شهرآشوب. محمّدبن علی. (1376). مناقب آل أبیطالب. نجف اشرف: بینا.
ابنعربی، محییالدّین محمّد. (1422ق.). تفسیر ابنعربی، چاپ اوّل. بیروت: دار احیاء التّراث العربی.
ابوالفتوح رازی، حسینبن علی. (1408ق.). روضالجنان و روحالجنان فی تفسیرالقرآن. تحقیق محمّدجعفر یاحقی و محمّدمهدی ناصح. مشهد: بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی.
اسلامی، علی. (1389). پلورالیسم دینی از منظر قرآن کریم. چاپ سوم. قم: بوستان کتاب.
بابایی، علیاکبر و دیگران. (1379). روششناسی تفسیر قرآن. چاپ اوّل. تهران: سمت.
بازرگان، مهدی. (1350). دین و تمدّن. تهران: انتشارات بعثت.
باقی، عمادالدّین. (19/ 08/ 1378). روزنامه خرداد. تهران: نشر روزنامه خرداد.
بلخی، مقاتلبن سلیمان. (1423ق.). تفسیر مقاتلبن سلیمان. تحقیق عبدالله محمود شحّاته. چاپ اوّل. بیروت: دار احیاء التّراث.
بینا، محمود. ( 1378). «حکمت متعالی ادیان». مجلّه هفت آسمان. شماره 1. تهران: دانشگاه ادیان.
جعفری، یعقوب. (1376). کوثر. چاپ اوّل. قم: نشر هجرت.
جوادی آملی، عبدالله. (1388). تفسیر تنسیم. ج 1. چاپ هشتم. قم: اسراء.
ــــــــــــــــــــ . (1389). سیره پیامبران در قرآن. ج 6. چاپ پنجم. تحقیق علی اسلامی. قم: مرکز نشر اسراء.
ــــــــــــــــــــ . (1378). تسنیم، تفسیر قرآن کریم. چاپ اوّل. قم: مرکز نشر اسراء.
ــــــــــــــــــــ . (1387). دینشناسی. تحقیق محمّدرضا مصطفیپور. چاپ پنجم. قم: مرکز نشر اسراء.
ــــــــــــــــــــ . (1388). تسنیم، تفسیر قرآن کریم. ج 12. تحقیق محمّدحسین الهیزاده. چاپ دوم. قم: مرکز نشر اسراء.
حسینی شاه عبدالعظیمی، حسینبن احمد. (1363). تفسیر اثنا عشری. چاپ اوّل. تهران: انتشارات میقات.
حقّی بروسوی، اسماعیل. (بیتا). تفسیر روحالبیان. بیروت: دارالفکر.
خانی، رضا و حشمتالله ریاضی. (1372). ترجمه بیانالسّعاده فی مقامات العباده. چاپ اوّل. تهران: مرکز چاپ و انتشارات دانشگاه پیام نور.
خرّمشاهی، بهاءالدّین. (1372). قرآنپژوهی. چاپ اوّل. تهران: مرکز نشر فرهنگی مشرق.
ـــــــــــــــــــ . (02/06/1378). روزنامه صبح ایران. تهران: نشر روزنامه صبح ایران.
داورپناه، ابوالفضل. (1375). انوار العرفان فی تفسیر القرآن. چاپ اوّل. تهران: انتشارات صدر.
درویش، محییالدّین، (1415ق.). اعراب القرآن و بیانه. چاپ چهارم. سوریه: دارالإرشاد.
رازی، فخرالدّین ابوعبدالله محمّد. (1420 ق.). مفاتیح الغیب. چاپ سوم. بیروت: احیاء التّراث العربی.
سبحانی، جعفر و محمّد محمّدرضایی. (1391). اندیشه اسلامی ج 2. انتشارات: دانشگاه پیام نور.
شبّر، سیّد عبدالله. (1407ق.). الجوهر الثّمین فی تفسیر الکتاب المبین. چاپ اوّل. کویت: مکتبه الألفین.
سروش، عبدالکریم. (1372). فربهتر از ایدئولوژی. چاپ اوّل. تهران: مؤسّسه فرهنگی صراط.
ـــــــــــــــــ . (1377). صراطهای مستقیم. چاپ اوّل. تهران: مؤسّسه فرهنگی صراط.
ـــــــــــــــ . (1412ق.). تفسیر القرآن الکریم. چاپ اوّل. بیروت: دارالبلاغه للطّباعه والنّشر.
صدریفر، نبیالّه، محمّد مولوی و علی نصیری. (1393). «تبیین و ارزیابی آیات صراط مستقیم در قرآن». دوفصلنامه قرآن در آیینه پژوهش. سال اوّل. شماره اوّل. صص 103ـ122.
طباطبائی، محمّدحسین. (1374). ترجمه تفسیر المیزان. سیّد محمّدباقر موسوی همدانی. چاپ پنجم. قم: دفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرّسین حوزه علمیّه.
طبرسی، فضلبن حسن. (1372). ترجمه مجمعالبیان فی تفسیر القرآن. چاپ سوم. تهران: ناصر خسرو.
ــــــــــــــــــــــ . (1377). تفسیر جوامعالجامع. چاپ اوّل. تهران: انتشارات دانشگاه تهران و مدیریّت حوزه علمیّه قم.
طیّب، سیّد عبدالحسین. (1378). أطیّبالبیان فی تفسیر القرآن. چاپ دوم. تهران: اسلام.
عروسی حویزی، عبدعلی بن جمعه. (1415ق.). تفسیر نور الثّقلین. چاپ چهارم. قم: انتشارات اسماعیلیان.
فیض کاشانی، ملاّمحسن. (1415ق.). تفسیر الصّافی. چاپ دوم. تهران: الصّدر.
قدردان قراملکی، محمّدحسن. (1379). «مستندات قرآنی پلورالیزم». معرفت. سال نهم. شماره 35. شماره 2. صص 78ـ88.
ـــــــــــــــــــــــــــ . (1382).«تأمّلی در نقدی بر قرآن و پلورالیزم». فصلنامه پژوهشهای قرآنی. شماره 34. صص 136ـ155.
قرائتی، محسن. (1383). تفسیر نور. چاپ یازدهم. تهران: مرکز فرهنگی درسهایی از قرآن.
قرشی، سیّد علیاکبر. (1377). أحسنالحدیث. چاپ سوم. تهران: بنیاد بعثت.
قمی مشهدی، محمّدبن محمّدرضا. (1368). تفسیر کنزالدّقائق و بحرالغرائب. تحقیق حسین درگاهی. چاپ اوّل. تهران: سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد اسلامی.
کاشانی، ملاّ فتحالله. (1336). تفسیر منهجالصّادقین فی إلزام المخالفین. تهران: کتابفروشی محمّدحسن علمی.
مراغی، احمدبن مصطفی. (بیتا). تفسیر المراغی. بیروت: دار احیاء التّراث العربی.
مطهّری، مرتضی. (1352). عدل الهی. چاپ دوم. قم: انتشارات صدرا.
مغنیه، محمّدجواد. (1424ق.). تفسیر الکاشف. چاپ اوّل. تهران: دارالکتب الإسلامیّه.
مکارم شیرازی، ناصر و دیگران. (1374). تفسیر نمونه. چاپ اوّل. تهران: دار الکُتُب الإسلامیّه.
نجفی خمینی، محمّدجواد. (1398). تفسیر آسان. چاپ اوّل. تهران: انتشارات اسلامیّه.
نویسندگان:
محمّد مولوی: استادیار دانشگاه بینالمللی امام خمینی(ره)، قزوین
نبیالله صدریفر: مربّی دانشگاه پیام نور و دانشجوی دکتری مدرّسی معارف اسلامی دانشگاه پیام نور
سیّد ابوالقاسم موسوی: دانشجوی دکتری مدرّسی معارف اسلامی دانشگاه فردوسی مشهد
فصلنامه معارف قرآنی شماره 21
ادامه دارد...