کد خبر ۴۲۳۳۰ انتشار : ۲۷ خرداد ۱۳۹۶ ساعت ۰۶:۴۹
احساس و ادراک از دیدگاه قرآن - بخش دوم و پایانی

ادراک فراحسی در قرآن

هدف پژوهش حاضر عبارت است از استکشاف دیدگاه قرآن در باب ظرفیت شناختیِ انسان از سطح مادون احساس تا امور فوق ادراک بشری.

 

ادراک فراحسی در قرآن

با اینکه بحث از ادراکات انسان، از قدیمی‌ترین مباحث فلسفی به شمار می‌آید، اما بحث از ادراکات فراحسی (تحت همین عنوان) از سابقه زیادی در میان دانشمندان حوزه‌های فلسفه و روان‌شناسی برخوردار نیست. قرآن نیز با صراحت آن را مورد بحث قرار نداده‌ است؛ نه از چیستی و امکان آن سخن گفته‌ است و نه از فرایند‌های شکل‌گیری آن؛ لکن به طور مکرر به وقایع و پدیده‌هایی پرداخته که قابل انطباق بر ادراک فراحسی است.

در ادراکات فراحسی چند مقوله مهم شامل دورآگاهی[1]، غیب گویی[2]، آینده‌نگری، اثر ذهن بر ماده[3] و روشن‌بینی (دیدن اشیای ماورایی)[4] مورد توجه است. تحت عنوان «علوم غریبه» نیز مباحثی چون، سحر، جادو، جفر، احضار ارواح، احضار جن و تجرید نفس مطرح می‌شود. این مقولات بخشی از توانایی‌های ادراکیِ خارق‌العاده تمام انسان‌هاست که در همه افراد امکان توسعه و پرورش آن وجود دارد. هدایت این نیروها در مسیر الهی موجب قرب انسان به اللـه و بهره‌گیری از آنها در امور مادی و غیر ‌الهی موجب دوری انسان از خداوند و رفتن به سمت گمراهی و تباهی می‌شود. از سویی همه این موضوعات، داخل در بحث ادراک نیست، بلکه بسیاری از آنها به رفتارهای خارق‌العاده مربوط می‌شود؛ از سوی دیگر نیز ما امکان بررسی ادراکات فراحسی از جهات مختلف فلسفی، عرفانی، روان‌شناختی، فیزیکی و ... را نداریم. بنابراین فقط آنچه را که در قرآن آمده و به ادراک فراحسی مربوط می‌شود (نه تمام مقولات فراروان‌شناختی) مورد اشاره قرار می دهیم تا معلوم باشد که ادارکات انسان وسعت بسیار زیادی دارد که بدون توجه به آنها نمی توان همه رفتار و تجلیات روانی انسان را بررسی کرد.

1. بویایی از راه دور

وقتی برادران یوسف برای بار سوم به دربار عزیز مصر رفته و یوسف را شناختند، از گذشته خود اظهار پشیمانی کردند. یوسف آنان را به بخشش الهی امید داد و گفت: پیراهن مرا ببرید و بر صورت پدرم بیندازید تا بینا شود و همراه با همه نزدیکان خود نزد من بیایید[5]. برادران، پیراهن را گرفته و به سوی کنعان راه افتادند تا خبر زنده بودن یوسف را به پدرشان بشارت دهند. پس از راه افتادن کاروان از مصر، حضرت یعقوب (ع) که در کنعان به سر می‌برد و از آنچه در مصر بین برادران رخ داده بی‌خبر بود، بوی یوسف را استشمام و این مطلب را به اطرافیان اعلام کرد[6]. این سخن برای اطرافیان چنان اعجاب‌انگیز بود که او را همچون سابق در گمراهی دانستند[7]. این پدیده با توجه به فاصله آنها از یکدیگر، فراحسی تلقی می‌شود. «تله‌پاتی» به عنوان نوعی انتقال فکر از نقاط دوردست، یک مسئله مسلّم علمی است، که اتفاق مذکور در داستان حضرت یعقوب(ع) نیز ممکن است از این نوع بوده باشد (مکارم شیرازی و دیگران، 1371، ج١٠، ص72).

2. غیب‌ بینی و پیش ‌گویی

درباره مریم(س) گزارش‌های فراوانی در قرآن دیده ‌می‌شود که فراحسی بوده و برخی قابل انطباق بر پدیده غیب‌بینی است؛ مواردی چون نازل شدن فرشته الهی بر او و تمثل او در نگاه مریم(س) به صورت یک انسان زیبا و مکالمه میان آنها[8]. مفسران قریب به اتفاق بر آن اند که مراد، «جبرئیل» است که در صورت انسانی زیبا در نگاه مریم ظاهر شد (همان، ج13، ص36). از این طریق مریم(س) قادر به دیدن جبرئیل می‌شود؛ با او مکالمه از نوع مکالمه انسانی انجام می‌دهد؛ در این مکالمه از باردار شدن غیر‌ طبیعی خودش آگاه می‌شود؛ از آینده فرزندش باخبر می‌شود و خبر می‌دهد. حضرت یوسف(ع) نیز بینا شدن پدر را پیش گویی کرده بود[9].

3. وحی

وحی، راهکاری شناختی است که از سوی خداوند متعال با هدف نشان دادن راه نیک‌بختی به بشر از یک سو و پاسخ‌گو نبودن وسایل شناختیِ در اختیار او - همچون حس و عقل - از دیگر سو برای بشر قرار داه شده است. بدین سان، این وسیله شناختیِ الهی، نارسایی‌های دانش بشری و نیز یافته‌های عقلانی او را در تکاپوی نیازهای هدایتی پوشش می‌دهد (مصباح یزدی، 1381، ص193).

راغب اصفهانی معنای اصلی واژه «وحی» را اشاره سریع می‌داند که گاهی با کلام رمزی تحقق می‌یابد و گاه با اشاره از راه اعضا و گاه از راه کتابت و نوشتار و امثال اینها (راغب اصفهانی، 1385، ذیل واژه وحی). وحی به معانی متعددی در قرآن به‌کار رفته است که مورد بحث ما نیست. ازآنجاکه این مسیر فقط برای انبیا بوده است و عمومیت ندارد، بیش از این به آن نمی پردازیم.

4. الهام

الهام عبارت است از در دل خطور کردن یا دریافت اندیشه، خبر یا حقیقتی به صورت غیر حسی و نهانی، بدون استفاده از ابزارها و مکانیسم‌های متعارف مادی (کلانتری، 1389، ص115). الهام در روایات، کلام و عرفان، معنای ویژه‌ای دارد و آن عبارت است از اینکه اولیای خاص الهی علاوه بر منابع متعارف همچون عقل و حواس، منبع یا منابع اختصاصی و ویژه‌ای دارند که در زبان روایات از آن به تحدیث، قذف در قلب، الهام، و نَقْر در گوش تعبیر ‌شده است. این واژه یک مورد در قرآن کریم کاربرد صریح داشته است: «و قسم به جان آدمى و آن‌ کس که آن را آفریده و منظم ساخته، سپس فجور و تقوا (شر و خیرش) را به او الهام کرده است[10]». کلمه «الهام» مصدر «الهم» و به معناى آن است که تصمیم و آگهى و علمى از خبرى در دل آدمى بیفتد، و این خود افاضه الهی و صور علمیه تصورى یا تصدیقى است که خدا به دل هر‌کس بخواهد، مى اندازد (مکارم شیرازی و دیگران، 1371، ج16، ص23). واژه «وحی» در قرآن کاربرد‌های فراوانی دارد که یکی از آنها به معنای الهام است؛ «وَ أَوْحَیْنا إِلى  أُمِّ مُوسى  أَنْ أَرْضِعیهِ فَإِذا خِفْتِ عَلَیْهِ فَأَلْقیهِ فِی الْیَم...» (ص، 7)؛ خداوند به مادر حضرت موسی(ع) الهام می‌کند که به فرزندت شیر بده و آن را در دریا بینداز.

روان شناسان وقتی مسئله «‌تفکر ‌خلاق» را مورد بررسی قرار می دهند، بر پیدایش اندیشه های نویی که ظاهراً به طور ناگهانی در جریان تفکر در باره برخی مشکلات علمی برای پاره ای دانشمندان پیش می آید،‌ اصطلاح « الهام» یا «‌شهود»‌ اطلاق می کنند (نجاتی، 1368، ص261).

5. رؤیای صادقه

فرد در حال رؤیا، مطلب و اطلاعاتی را دریافت می‌کند که با واقعیت‌های بیرونی انطباق دارد. یکی از این موارد، رؤیای یوسف(ع) بود که در خواب دید یازده ستاره و خورشید و ماه به او سجده می‌کنند[11]. این رؤیا زمانی که یوسف(ع) مَلک مصر بود و برادرها به همراه پدر و مادرشان نزد وی رفتند، واقعیت پیدا کرد[12]. مورد دیگر، رؤیای دو نفر از کارگزاران قصر عزیز مصر بود[13] که تعبیر آن را از یوسف(ع) خواستند و او برایشان تعبیر کرد و همان محقق شد[14]. نمونه دیگر، رؤیای عزیر مصر بود[15] که یوسف(ع) آن را تعبیر کرد و بنابر نقل قرآن کریم دقیقاً همان تعبیر در خارج محقق شد. مورد دیگر مربوط به پیامبر گرامی اسلام است. پیامبر(ص) در مدینه خواب دید که به اتفاق یارانش براى انجام مناسک عمره وارد مکه مى شوند، که این خواب با فتح مکه محقق شد.

6. علم لدنی

یکی دیگر از راه‌های ادراک فراحسی، راهی است که با عنوان «علم لدنی» شناخته می‌شود. در چند آیه به طور مشخص نامی از این نوع علم برده شده است؛ به عنوان نمونه در مورد خضر(ع) آمده است: «فَوَجَدا عَبْداً مِنْ عِبادِنا آتَیْناهُ رَحْمَه مِنْ عِنْدِنا وَ عَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْماً؛ در آنجا بنده اى از بندگان ما را یافتند که رحمت و موهبت عظیمى از سوى خود به او داده و علم فراوانى از نزد خود به او آموخته بودیم» (کهف، 65). در مورد پیامبر گرامی اسلام(ص) آمده است: «این‌گونه بخشى از اخبار پیشین را براى تو بازگو مى کنیم و ما از نزد خود، ذکر به تو دادیم»[16]. در جای دیگر نیز می‌فرماید: «به یقین این قرآن از سوى حکیم و دانایى بر تو القا مى شود»[17]. در جریان سلیمان(ع) کسى که دانشى از کتاب (آسمانى) داشت، گفت: «پیش از آنکه چشم بر هم زنى، آن را نزد تو خواهم آورد!»[18]. یعقوب(ع) به فرزندانش سفارش می‌کند که وقتی به دروازه مصر رسیدید، همه از یک درب وارد نشوید. سپس در مقام توضیح،‌ خداوند می فرماید: «او به خاطر تعلیمى که ما به او دادیم، علم فراوانى داشت؛ ولى بیشتر مردم نمى دانند»[19]. همچنین وقتی پیراهن یوسف(ع) می‌رسد و یعقوب(ع) بینا می‌شود، آنگاه به اطرافیان خود می‌گوید: «آیا به شما نگفتم من از خدا چیزهایى مى دانم که شما نمى دانید؟!»[20]

7. چشم سوم‌

چشم سوم با اسامی مختلفی چون چشم معرفت، چشم بصیرت، چشم دل، چشم درون، تیسراتیل و آجنا خوانده می‌شود و جایگاه آن منطبق بر پیشانی در جسم فیزیکی است. امام صادق(ع) می‌فرماید: «همانا شما را نوری است که به وسیله آن در دنیا شناخته می‌شوید و هرگاه یکی از شما برادرش را دیدار کرد، محل نور را در پیشانی او ببوسد» (محمدی ری شهری، 1386، ج10، ص115). برخی دانشمندان معتقدند چشم سوم محلی برای دریافت ادراکات فراحسی، الهام و اشراق و وسیله‌ای برای ارتباط موجودات با یکدیگر در جهان هستی می‌باشد که از طریق آن می‌توان با موجودات ماورائی و  با ورای ابعاد مکانی و زمانی ارتباط برقرار کرد. امام باقر(ع) درباره آیه «وَ کَذَلِکَ نُرِی إِبْرَاهِیمَ مَلَکُوتَ السَّمَاوَاتِ وَ الأَرْضِ وَ لِیَکُونَ مِنَ الْمُوقِنِینَ» (انعام، 76) می‌فرماید: «به چشم ابراهیم(ع) چنان نیرویی داده شد که در آسمان‌ها نفوذ کرد و آنچه را در آنهاست، مشاهده کرد و عرش و آنچه را بالای عرش است و زمین و آنچه را زیر زمین است، دید» (محمدی ری شهری، 1386، ج11، ص 58).

تمرکز بر چشم سوم باعث توسعه آگاهی و دست یافتن به قدرت‌های روانی و فراروانی می‌شود. البته صرف دست یافتن به این نیروها کرامت محسوب نمی‌شود. امام علی(ع) می‌فرماید: «همانا تقوای خدا داروی درد قلب‌های شماست و بینا‌کننده کوری دل‌های‌تان…» (نهج البلاغه، خطبه198). اندیشیدن، تفکر، سکوت، تنهایی، گریستن و تقوا، ازجمله عوامل مؤثر بر گشودن چشم دل است. امام صادق(ع) می فرماید: «روشنایی دل را جُستم و آن را در اندیشیدن و گریستن یافتم ...» (محمدی ری شهری، 1386، حدیث20833). امام علی(ع) نیز می‌فرماید: «بسیار خموشی‌ گزین تا اندیشه‌ات بارور شود و دلت روشنایی ‌گیرد ...» (برازنده و قیصری، 1383، ص67). بعضی افراد آیه «لَقَدْ کُنتَ فِی غَفْلَه مِّنْ هَذَا فَکَشَفْنَا عَنکَ غِطَاءکَ فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدِیدٌ؛ تو از این صحنه غافل بودى و ما پرده را از چشم تو کنار زدیم و امروز  چشمت کاملاً تیزبین است» (ق، 22) را که مربوط به قیامت است، دلیلی برای چشم سوم فرض کرده‌اند. البته با این فرض باید بپذیریم که در قیامت، چشم سوم همه باز خواهد بود، اما در دنیا ممکن است فقط افراد معدودی بتوانند به آن دسترسی داشته باشند.

شناخت در قرآن

شناخت به فرایندهای درونی ذهن یا شیوه‌های پردازش اطلاعات اطلاق می‌شود؛ روشی که به وسیله آن اطلاعات را مد نظر قرار داده، تشخیص داده، به رمز درآورده، در حافظه ذخیره ساخته و در هنگام نیاز آنها را از حافظه بازیابی کرده و مورد استفاده قرار می‌دهند (سیف، 1383، ص133). سیف در تعریف شناخت به فرایندهایی اشاره دارد که افراد به کمک آنها یاد‌ می‌گیرند، فکر می‌کنند و به یاد می‌آورند. ما به تفصیل به مباحث روان شناسی شناخت نمی پردازیم، بلکه به دورنمایی از بعضی مباحث اکتفا می کنیم. قرآن رسماً بنی‌آدم را دعوت به شناخت می‌کند. امر به نظر، تفکر و تدبر در احوال گذشتگان[21]، گیاهان و میوه‌ها[22]، آسمان و زمین[23]، خلقت انسان، طعام او[24] و حتی کیفیت طعام او[25] و بسیاری امور دیگر از درخواست‌های مکرر قرآن به حساب می‌آید. قرآن در باب هرکدام از ارکان شناخت (معلوم، عالم، علم و معلم) مطالب ارزنده‌ای ذکر کرده که در جای خود قابل بررسی روان‌شناختی است. به طور کلی می‌‌توان به چند دسته آیات اشاره کرد که دلالت و تأکید بر علم و شناخت دارند:

1. آیاتی که تشویق به فراگیری می‌کنند[26].

2. آیاتی که به تعظیم عالمان می‌پردازند[27].

3. آیاتی که به تکریم علم و تبیین انسانیت براساس آگاهی می‌پردازند[28]: «در نظر خداوند، بدترین جنبندگان کسانی هستند که گویا کر و لال هستند و هیچ تعقل نمی‌کنند»[29].

ابزارهای شناخت، انواع مختلفی از قبیل حسی، عقلی، شهودی و نقلی دارد و به تعبیری دارای مراتب و مدارج مختلف است. همان‌طور که‌ در ادراک حسی یک سری شرایط اساسی و پایه‌ای چون سلامت حواس باید حاصل باشد، در شناخت حق و باطل نیز شرایط اساسی‌ ای وجود دارد؛ ازجمله: تقوا (که در قرآن نیز بارها و به صراحت تکرار شده است)[30] و عدم گناه و دنیا‌طلبی[31] و عدم متابعت از شیطان[32].

فراشناخت در قرآن

فرا‌شناخت عبارت است از آگاهی فرد بر نظام شناختی خود و کنترل و هدایت آن.  مردم غالباً و به طور عادی دانش و مهارت های فراشناخت را به کار می گیرند، اما از چگونگی آن اطلاع روشنی ندارند. ما می توانیم به شاگردان بیاموزیم که از این دانش و مهارت ها به درستی استفاده کنند و توانایی تفکر و یادگیری خود را بالا ببرند. در ادبیات روان‌شناسی، شناخت را معمولاً مترادف با تفکر می‌آورند. بنابراین فراشناخت را می‌توان آگاهی بر جریان تفکر و کنترل و هدایت آن تعریف کرد.  هدف اساسی نظریه فرا‌شناخت کمک به فرد برای اندیشیدن و پرورش مهارت فکر کردن است. هدف دیگر آموزش فراشناخت، پرورش مهارت‌های انتقال یادگرفته‌ها در موقعیت‌های متعدد است.

هری هارلو (همان، ص135) اولین بار مفهوم «یاد گرفتنِ یادگیری» را در یک رشته آزمایش با میمون‌ها به کار برد. در این آزمایش میمون‌ها وادار می شدند تا مسائلی را که به آنها داده می‌شد، حل کنند. او نتیجه گرفت که میمون‌ها هرچه مسائل بیشتری حل می‌کردند، در حل مسئله تواناتر می‌شدند؛ یعنی یاد می‌گرفتند که چگونه یاد ‌بگیرند. تفکر صوری پیاژه نیز آشکارا ماهیتی فراشناختی دارد؛ چراکه مستلزم تفکر در باب گزاره‌ها، فرضیه‌ها و احتمالات متصور است. این اصطلاح نخستین بار توسط فلاول در سال 1979م مطرح شد. فلاول پیش تر هم اصطلاح فراحافظه را مطرح کرده بود و این اصطلاح را براساس آن عنوان کرد. به نظر او فرایندهای فراشناختی دارای دو جنبه هستند: یکی دانش فراشناختی و دیگری تجربه فراشناختی. دانش فراشناختی سه مؤلفه دارد: اطلاع فرد از نظام شناختی خود (شامل حافظه، مراحل آن، انواع آن، ظرفیت ‌آن، و نحوه کنترل آن)، اطلاع فرد از تکلیف (شامل دانش درباره ماهیت تکلیف و نوع تکلیفی که قرار است فرد با آن درگیر شود) و اطلاع فرد از راهبردها (شامل اینکه فرد بداند چه وقت، کجا، از چه راهبردی استفاده کند). تجربه فراشناختی یا فرایندهای تنظیم و کنترل، یکی دیگر از فرایندهای فراشناختی است که فرایندهای تفکر فرد را در موقعیت یادگیری هدایت می‌کند. کنترل کننده‌های فراشناخت یا خودتنظیمی عبارتند از: برنامه ‌ریزی، راهبرد نظارت و راهبرد تنظیم (همان، ص138-135).

در آموزه های اسلامی مواردی از دانش فراشناخت و تجربه فراشناخت یافت می شود. به عنوان نمونه، همان  طور که موظف به مواظبت در مورد غذای جسم مان هستیم و باید شرایطی را در آن احراز کنیم، راجع به غذای روح مان و کم و کیف آن نیز باید مواظبت کامل داشته باشیم. اینکه چه علمی را طلب کنیم، از چه طریقی آن را به دست آوریم، چگونه برای تقویت علمی خودمان در موضوعات خاصی که سفارش شده است، برنامه  ریزی کنیم و ... ناظر به فراشناخت است.

غفلت[33] یعنی عدم توجه به دانش ها و گرایش های درونی خودمان. قرآن همواره جهت غفلت زدایی، یادآوری کرده و هشدار می دهد. غفلت و غفلت زدایی[34] نیز از مفاهیمی است که ما را به تجربه ای از نوع فرا شناخت دعوت می کند. همین معنا از غفلت در مورد خداوند متعال نسبت به کردار انسان ها نیز به کار رفته است. خداوند نه تنها به اعمال و رفتار ما علم دارد، بلکه آن علم، همیشه در محضر او حاضر است. در واقع خداوند علمِ به علم دارد و غافل نیست[35].

توبه نیز یکی از دستورات دینی است که لازمه اش مرور گذشته و ایجاد تجربه ای از نوع فراشناخت است. توبه یعنی مرور و داوری ارزشی نسبت به گذشته. این مرور و داوری باید به قدری جدی و روشن باشد که به تصمیم بر اصلاح، جبران یا تکمیلِ آن منتهی بشود[36].  ما در تمام این سه مرحله، تجربه ای فراشناختی خواهیم داشت. در قرآن راجع به توبه کردن، سفارش مؤکد و مکرر شده[37] و آثار مثبت ارزشمندی نیز بر آن مترتب دانسته شده است[38].

یکی دیگر از آموزه های قرآنی که با فراشناخت مرتبط می شود، عبارت است از مفاهیم علم الیقین، عین الیقین و حق الیقین؛ اینها مراتب متوالی از شناخت هستند که هر مرحله از مرحله قبل بالاتر است و آن را در خود دارد (مطهری، 1390، ص249). قرآن علم الیقین را پلى براى عین الیقین قرار داده است[39].  یقین داراى مراحل مختلفى است گاه از دلیل عقلى حاصل مى شود؛ مثل اینکه دودى را از دور مشاهده مى کنیم و از آن یقین به وجود آتش حاصل مى شود؛ این را علم الیقین گویند. گاه نزدیک تر مى رویم و شعله هاى آتش را با چشم مى بینیم. در اینجا یقین محکم تر مى شود و آن را عین الیقین مى نامند. گاه از این هم نزدیک تر مى رویم و در مجاورت آتش یا داخل آتش قرار مى گیریم و سوزش آن را لمس مى کنیم. مسلّماً این مرحله بالاترى از یقین است که آن را حق الیقین مى نامند.

توصیه به عدم پیروی از ظن نیز اشاره ای به فراشناخت دارد. فرد به شناخت های خودش توجه دارد و خویش را نسبت به یک موضوع در جهل کامل، تردید، ظن یا علم می یابد. قرآن این توجه را تأیید و بر آن تأکید می کند و از ما می خواهد که از جهل و شک و ظن عبور کنیم و فقط به علم عمل کنیم. قرآن کریم پیروی از ظن را مورد نکوهش قرار می دهد[40] و حتی پیروی از بعضی از ظن ها را گناه می داند[41].

بعضی سرگذشت هایی که در قرآن آمده است نیز اشاره ای به فراشناخت دارد. به عنوان نمونه ابراهیم(ع) علم و ایمان به معاد دارد، لکن باز هم از خداوند درخواست می کند که او را در مرحله ای بالاتر (اطمینان قلبی) قرار دهد[42]. این درخواست نشان می دهد که ابراهیم(ع) به سطوح مختلف شناخت های خودش و سطوح بالاتر از آن نیز می اندیشد و آنها را برای خودش تحلیل و بررسی می کند. خداوند نیز درخواست او را اجابت می کند و راهی را به او نشان می دهد که از آن راه به اطمینان قلبی کامل برسد[43].

امور فوق ‌ادراک در قرآن

منظور از امور فوق ‌ادراک، اموری است که قرآن به مناسبت‌‌های مختلف و گاه با تعبیر «و ما ادریک» از آن یاد می‌کند و تذکر می‌دهد که انسان از درک آن عاجز است. به عنوان نمونه ما از ادراک آتش جهنم، عظمت شب‌  قدر، واقع شدن قیامت (الحاقه)، ماهیت «سَقَر»، «سجین»، «علیین»، «طارق»، عقبه، قارعه، هاویه، یوم ‌الفصل و یوم ‌الدین عاجز هستیم. اینها و امثال اینها اموری فوق‌ ادراک هستند. انسان با ظرفیت و هویت و ابزارهای ادراکی‌ای که دارد، دستش به ادراک این امور نمی‌رسد. روان‌شناسی نیز راهی برای ادراک این امور پیشنهاد نکرده است. در حقیقت نه به آثار آنها، نه به نشانه های آنها و نه از هیچ طریق دیگری به آنها دسترسی نداریم. اینها اموری هستند که باید به واسطه شناخت های دیگر، آنها را باور کنیم. برای مثال باید با دلیل عقلی به وجود خداوند و نبوت پیامبر پی  ببریم؛ آنگاه هرچه خدا و پیامبر گفتند، ‌بپذیریم. در هر صورت باور به این امور از طرق مختلف، آثار و پیامدهای زیادی در زندگی ما دارد که روان‌شناسی به مطالعه آن پیامدها می‌پردازد.

یکی دیگر از امور غیر قابل ادراک برای بشر عبارت است از دریافت حسیِ ذات باری ‌تعالی. خداوند می‌فرماید: «وَ لَمَّا جاءَ مُوسی  لِمیقاتِنا وَ کَلَّمَهُ رَبُّهُ قالَ رَبِّ أَرِنی  أَنْظُرْ إِلَیْکَ قالَ لَنْ تَرانی  وَ لکِنِ انْظُرْ إِلَی الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَکانَهُ فَسَوْفَ تَرانی  فَلَمَّا تَجَلَّی رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَکًّا وَ خَرَّ مُوسی  صَعِقاً فَلَمَّا أَفاقَ قالَ سُبْحانَکَ...؛ هنگامى که موسى به میعادگاه ما آمد و پروردگارش با او سخن گفت، عرض کرد: پروردگارا! خودت را به من نشان ده تا تو را ببینم! گفت: هرگز مرا نخواهى دید! ولى به کوه بنگر، اگر در جاى خود ثابت ماند، مرا خواهى دید! اما هنگامى که پروردگارش بر کوه جلوه کرد، آن را همسان خاک قرار داد و موسى مدهوش به زمین افتاد. چون به هوش آمد، عرض کرد: خداوندا! منزهى تو (از اینکه با چشم تو را ببینم)! ... (اعراف، 143).

نتیجه

یکی از ابعاد روان شناختی انسان عبارت است از ظرفیت های شناختی او. در علوم شناختی ازجمله روان شناسی شناختی و روان شناسی احساس و ادراک، درخصوص ظرفیت های شناختی بشر سخن فراوان آمده است؛ لکن تحت تأثیر اثبات گرایی و تجربه گرایی افراطی، گویا فقط به درصد کمی از این ظرفیت ها توجه شده است. در این پژوهش معلوم شد که از دیدگاه قرآن، انسان به هنگام متولد شدن، دانسته های بالفعلی ندارد، اما ظرفیت هایی دارد که فعلیت یافتن هر مرحله، موجب شتاب در فعلیت یافتن مراحل بعدی می شود. حیطه های شناختی او به تدریج از حرکتیِ صرف (بازتاب ها) به ادراک حسی و سپس به شناخت انتزاعی گسترش می یابد؛ آنگاه از شناخت انتزاعی عبور کرده و به ادراکات فراحسی دست می یابد که جایگاهی بسیار متعالی و گستره ای بسیار وسیع در وجود انسان دارد و علوم شناختی، آن را چندان به حساب نمی آورند؛ اما قرآن مرتب ما را متنبه می سازد که این مقدار از هستی که به این طرق برای بشر مکشوف می شود، فقط بخش کوچکی از هستی است، و امور متعددی را یادآور می شود که از محدوده ادراک بشری در این دنیا فراتر است که با اصطلاح «فراادراک» از آن یاد شده است. اکنون می شود از روان شناسان متدین که دغدغه علم دینی دارند و معتقدند که علوم انسانی باید ذیل هندسه معرفتی اسلام شکل گیرد، سؤال کرد که چگونه می توانیم اصیل ترین اعتقادات مان همچون مبدأ، معاد، نبوت، وحی و انتظار را در علوم انسانی اسلامی اشراب کنیم، تا زمانی  که تسلیم پارادایم جاری روان شناسی هستیم؟! وقتی سخن از «ادراک فراحسی» به میان می آید، بی درنگ آن را از روان شناسی بیرون بدانیم و به بهانه «فراروان شناسی» بودن، از بحث و بررسی آن طفره برویم، با چه مکانیزم و فرایندی می توانیم اینها را در علوم انسانی مان جاری سازیم؟! وقتی روان شناسی به عنوان «علم بررسی رفتار و تجلیات روانی انسان» تعریف می شود (که البته تعریف درستی است)، باید بیشترین تلاش را بکند تا همه رفتارها و تجلیات روانی انسان را بررسی کند؛ حال آنکه اکنون این گونه نیست. به ویژه اگر بخواهیم روان شناسی را در رهیافت و پارادایم قرآنی بررسی کنیم، لازم است که از مادون احساس تا ما فوق ادراک را مورد توجه قرار دهیم. قرآن به همه اینها توجه کرده است. پس در روان شناسی اسلامی - که اکنون جایش در روان شناسی تقریباً خالی است - هم باید به این امور توجه کنیم.

پی نوشت:

[1]. Telepaty.

[2]. Psychometery.

[3]. Psychokinesis.

[4]. Telekinesis.

[5]. «اذْهَبُواْ بِقَمِیصِی هَـذَا فَأَلْقُوهُ عَلَى وَجْهِ أَبِی یَأْتِ بَصِیرًا وَأْتُونِی بِأَهْلِکُمْ أَجْمَعِینَ» (یوسف، 94).

[6]. «وَ لَمَّا فَصَلَتِ الْعِیرُ قَالَ أَبُوهُمْ إِنِّی لَأَجِدُ رِیحَ یُوسُفَ لَوْلاَ أَن تُفَنِّدُونِ» (یوسف، 95).

[7]. «قَالُواْ تَاللّهِ إِنَّکَ لَفِی ضَلاَلِکَ الْقَدِیمِ» (یوسف، 96).

[8]. «وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ مَرْیَمَ إِذِ انتَبَذَتْ مِنْ أَهْلِهَا مَکَانًا شَرْقِیًّا» (مریم، 17).

[9]. «اذْهَبُوا بِقَمیصی  هذا فَأَلْقُوهُ عَلى  وَجْهِ أَبی  یَأْتِ بَصیراً وَأْتُونی  بِأَهْلِکُمْ أَجْمَعینَ» (یوسف، 93).

[10]. «وَ نَفْسٍ وَ مَا سَوَّاهَا فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَ تَقْوَاهَا» (شمس، 9-8).

[11]. «إِذْ قالَ یُوسُفُ لِأَبیهِ یا أَبَتِ إِنِّی رَأَیْتُ أَحَدَ عَشَرَ کَوْکَباً وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ رَأَیْتُهُمْ لی  ساجِدینَ» (یوسف، 4).

[12]. «وَ رَفَعَ أَبَوَیْهِ عَلَى الْعَرْشِ وَ خَرُّواْ لَهُ سُجَّدًا وَ قَالَ یَا أَبَتِ هَـذَا تَأْوِیلُ رُؤْیَایَ مِن قَبْلُ قَدْ جَعَلَهَا رَبِّی حَقًّا ...» (یوسف، 101).

[13]. «وَ دَخَلَ مَعَهُ السِّجْنَ فَتَیَانَ قَالَ أَحَدُهُمَآ إِنِّی أَرَانِی أَعْصِرُ خَمْرًا وَ قَالَ الآخَرُ إِنِّی أَرَانِی أَحْمِلُ فَوْقَ رَأْسِی خُبْزًا ...» (یوسف، 37).

[14]. «یَا صَاحِبَیِ السِّجْنِ أَمَّا أَحَدُکُمَا فَیَسْقِی رَبَّهُ خَمْرًا وَ أَمَّا الآخَرُ فَیُصْلَبُ ...» (یوسف، 42).

[15]. «وَ قَالَ الْمَلِکُ إِنِّی أَرَى سَبْعَ بَقَرَاتٍ سِمَانٍ یَأْکُلُهُنَّ سَبْعٌ عِجَافٌ...»(یوسف، 44).

[16]. «... وَ قَدْ آتَیْناکَ مِنْ لَدُنَّا ذِکْراً» (طه، 99).

[17]. «وَ إِنَّکَ لَتُلَقَّى الْقُرْآنَ مِنْ لَدُنْ حَکیمٍ عَلیمٍ» (نمل، 6).

[18]. «قالَ الَّذی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتابِ أَنَا آتیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ یَرْتَدَّ إِلَیْکَ طَرْفُک....» (نمل، 40).

[19]. «... وَ إِنَّهُ لَذُو عِلْمٍ لِما عَلَّمْناهُ ...» (یوسف، 68).

[20]. «قالَ أَ لَمْ أَقُلْ لَکُمْ إِنِّی أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ» (یوسف، 96).

[21]. «فَانْظُرُواْ کَیْفَ کَانَ عَاقِبَه الْمُکَذَّبِینَ» (آل عمران، 138).

[22]. «انظُرُواْ إِلِى ثَمَرِهِ إِذَا أَثْمَرَ وَ یَنْعِهِ إِنَّ فِی ذَلِکُمْ لآیَاتٍ لِّقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ» (انعام، 100).

[23]. «قُلِ انظُرُواْ مَاذَا فِی ‌السَّمَاوَاتِ وَ الأَرْضِ وَ مَا تُغْنِی ‌الآیَاتُ وَالنُّذُرُ ...» (یونس، 102).

[24]. «فَلْیَنظُرِ الْإِنسَانُ إِلَى طَعَامِهِ» (عبس، 25).

[25]. «فَلْیَنظُرْ أَیُّهَا أَزْکَى طَعَامًا فَلْیَأْتِکُم بِرِزْقٍ مِّنْهُ وَلْیَتَلَطَّفْ وَ لَا یُشْعِرَنَّ بِکُمْ أَحَدًا» (کهف،20).

[26]. در قرآن 18 مرتبه واژه «اعلموا» آمده است، مثل: «اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَیَاه الدُّنْیَا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زِینَه وَ تَفَاخُرٌ بَیْنَکُمْ وَ تَکَاثُرٌ فِی الْأَمْوَالِ وَ الْأَوْلَادِ...» (حدید، 21)

[27]. «إِنَّمَا یَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاء إِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ غَفُورٌ» (فاطر، 29).

[28]. «وَ مِنَ النَّاسِ مَن یُجَادِلُ فِی اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَ یَتَّبِعُ کُلَّ شَیْطَانٍ مَّرِیدٍ» (حج، 4).

[29]. «إِنَّ شَرَّ الدَّوَابَّ عِندَ اللّهِ الصُّمُّ الْبُکْمُ الَّذِینَ لاَ یَعْقِلُونَ» (انفال، 23).

[30]. «... إَن تَتَّقُواْ اللّهَ یَجْعَل لَّکُمْ فُرْقَاناً ...» (انفال، 30).

[31]. «کَلَّا بَلْ رَانَ عَلَى قُلُوبِهِم مَّا کَانُوا یَکْسِبُونَ» (مطففین، 15).

[32]. «... وَ لاَ تَتَّبِعُواْ خُطُوَاتِ الشَّیْطَانِ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُّبِینٌ» (بقره، 169).

[33]. «اقْتَرَبَ لِلنَّاسِ حِسَابُهُمْ وَ هُمْ فِی غَفْلَه مَّعْرِضُونَ» (انبیاء، 2).

[34]. «وَاذْکُر رَّبَّکَ فِی نَفْسِکَ تَضَرُّعاً وَ خِیفَه وَ دُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ بِالْغُدُوِّ وَ الآصَالِ وَ لاَ تَکُن مِّنَ الْغَافِلِینَ» (اعراف، 206).

[35]. «وَ مَا اللّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ» (بقره، 75، 86، 141، 145و 150).

[36]. «إِلاَّ الَّذِینَ تَابُواْ وَ أَصْلَحُواْ وَ بَیَّنُواْ فَأُوْلَـئِکَ أَتُوبُ عَلَیْهِمْ وَ أَنَا التَّوَّابُ الرَّحِیمُ» (بقره، 161).

[37]. «فَمَن تَابَ مِن بَعْدِ ظُلْمِهِ وَ أَصْلَحَ فَإِنَّ اللّهَ یَتُوبُ عَلَیْهِ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ» (مائده، 40).

[38]. «وَ أَنِ اسْتَغْفِرُواْ رَبَّکُمْ ثُمَّ تُوبُواْ إِلَیْهِ یُمَتِّعْکُم مَّتَاعًا حَسَنًا إِلَى أَجَلٍ مُّسَمًّى...» (هود، 4).

[39]. «کَلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقِینِ لَتَرَوُنَّ الْجَحِیمَ ثُمَّ لَتَرَوُنَّهَا عَیْنَ الْیَقِینِ» (تکاثر، 8-6).

[40]. «وَ مَا یَتَّبِعُ أَکْثَرُهُمْ إِلاَّ ظَنًّا إَنَّ الظَّنَّ لاَ یُغْنِی مِنَ الْحَقِّ شَیْئًا ...» (یونس، 37).

[41]. «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثِیرًا مِّنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ ....» (حجرات، 13؛ نجم، 29).

[42]. «وَ إِذْ قَالَ إِبْرَاهِیمُ رَبِّ أَرِنِی کَیْفَ تُحْیِـی الْمَوْتَى قَالَ أَوَلَمْ تُؤْمِن قَالَ بَلَى وَلَـکِن لِّیَطْمَئِنَّ قَلْبِی...» (بقره، 261).

[43]. «قَالَ فَخُذْ أَرْبَعَه مِّنَ الطَّیْرِ فَصُرْهُنَّ إِلَیْکَ ثُمَّ اجْعَلْ عَلَى کُلِّ جَبَلٍ مِّنْهُنَّ جُزْءًا ثُمَّ ادْعُهُنَّ یَأْتِینَکَ سَعیًا...» (بقره، 261).

فهرست منابع

قرآن کریم.
نهج البلاغه.
ایزوتسو، توشیهیکو، مفاهیم اخلاقی - دینی در قرآن مجید، ترجمه فریدون بدره ای، تهران: نشر فرزان، 1378.
ایروانی، محمود و محمدکریم خداپناهی، روان‌شناسی احساس و ادراک، تهران: سمت، 1371.
برازنده، مطلب و تینا قیصری، متافیزیک و شناخت روح، شیراز: نوید، 1383.
راغب اصفهانی، حسین بن محمد، مفردات الفاظ القرآن، قم: طلیعه النور، 1385.
سورین، ورنر جوزف و جیمز تانکارد، نظریه‌های ارتباطات، ترجمه علیرضا دهقان، تهران: انتشارات دانشگاه تهران، 1386.
سیف، علی اکبر، اندازه‌گیری، سنجش و ارزشیابی آموزشی، تهران: نشر دوران، 1383.
فتحی، علی، «مبانی قرآنی تفسیر قرآن به قرآن»، مجله معرفت، شماره 136، 1388.
کلانتری، ابراهیم، فوق طبیعت، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1389.
گنجى، حمزه، روان شناسى عمومى، ویراست 5، تهران: ساوالان، 1391.
محمدی ری شهری، محمد، میزان الحکمه، قم: دارالحدیث، 1386.
مختار عمر، احمد، علم الدلاله، چ5، قاهره: جامعه القاهره، 1998م.
مصباح یزدی، محمدتقی، آموزش عقاید، تهران: شرکت چاپ و نشر بین الملل، 1381.
مطهری، مرتضی، بیست گفتار، قم: صدرا، 1390.
مکارم شیرازی، ناصر و دیگران، تفسیر نمونه، تهران: دار الکتب الاسلامیه، 1371.
نجاتی، محمد عثمان، قرآن و روان شناسی، ترجمه عباس عرب، مشهد: آستان قدس رضوی، 1368.

نویسنده:

محمد کاویانی: استادیار پژوهشگاه حوزه و دانشگاه

فصلنامه انسان پژوهی دینی شماره 34

انتهای متن/

برچسب ها :قم
شماره پیامک قم نا: 50001717150598رایانامه: info@Qumna.com