چکیده
یکی از خصوصیّات برجسته انسان نسبت به دیگر موجودات، برخورداری از نیروی عاطفه است. این نیرو یکی از ملزومات زندگی اجتماعی به شمار میرود. انسانها در پرتو دلبستگی به یکدیگر، زندگی تشکیل میدهند و با از خود گذشتگی و ایثار به این زندگی ادامه میدهند و به پرورش نسلهای بعد از خود میپردازند. در قرآن و روایات ائمّه(ع) نیز به مصادیق مثبت عاطفه همچون ایثار، محبّت، خشم در مقابل ظلم و مقابله با کینه، حسد، بُخل و رذایل دیگر بسیار اشاره شده است. با توجّه به اهمیّت مسئله در امر تربیت و فراوانی روشهای ایجابی عاطفی در عمل تربیتی افراد خانواده و ناشناخته ماندن روشهای سلبی عاطفی که با عنوان روشهای عاطفی آسیبزا در تربیت از آن یاد میشود.
این پژوهش درصدد است با روش توصیفیـ تحلیلی و با استفاده از منابع دینی و یافتههای علوم معاصر به تبیین مهمترین روشهای عاطفی آسیبزا در تربیت بپردازد.
یافتههای پژوهش نشان میدهد که مهمترین روش آسیبزا تبعیض میان کودکان و تحقیر کودک در برابر دیگران است که با روشهایی چون استهزاء و تمسخر، ملامت و سرزنش، تهمت، دشنام و القاب زشت بروز مییابد و راهکارهایی همچون تکریم شخصیّت کودک در هر شرایط، توجّه به احساسات او و دوری از تبعیض، میتواند راهی برای مقابله با این روش باشد. این مهم با درک بهتر موقعیّت کودک، احساسات او و دقّت در عملکرد والدین در برابر افراد خانواده و به طور کلّی، متربّیان حاصل خواهد شد.
کلیدواژگان
تربیت، روشهای آسیبزا، آسیبهای عاطفی، آیات و روایات تربیتی
مقدّمه
انسان با یک گرایش درونی، طالب لذّت است و همواره برای دستیابی به آن تلاش میکند. طلب لذّت در انسان به دلیل وجود دو نوع کشش در وجود اوست؛ اوّلین کشش مشترک میان انسان و حیوان که ضامن حفظ و بقای فردی انسان است و نیازهای حیاتی وی را تأمین میکند، غرایز نام دارد. با برانگیخته شدن غرایز، حالاتی عاطفی در انسان به وجود میآید (ر.ک؛ حسینزاده، 1390: 88). این حالت دومین کششی است که تنها در وجود انسان نهادینه شده است و حیوانات از آن بهره کمی دارند و به آن عاطفه یا هیجان گفته میشود.
عاطفه در لغت به معنای توجّه و میل (ر.ک؛ شیروانی، 1379: 184) و در اصطلاح به احساساتی اطلاق میشود که در ارتباط با یک موجود زنده باشعور، در نَفْسِ انسان تحقّق مییابد و او را وامیدارد تا به نفع آن موجود گامی بردارد یا دستکم با وی اظهار همدردی یا احساس ترحّم و یگانگی کند (ر.ک؛ سیری در سپهر اخلاق، 1389، ج 2: 544) و به بیان دیگر، میتوان گفت: «عاطفه یک حالت درونی است که جلوه و انعکاس آن یه صورت هیجان بروز میکند» (قائمی، بیتا: 166). بنابراین، عاطفه انسانی برخلاف غرایز که پشتوانه خودخواهی دارد، استعدادی درونی است که پشتوانه دیگرخواهی در انسان به وجود میآورد (ر.ک؛ سادات، 1373: 105).
در آیات و روایات فراوانی به اهمیّت موضوع، ریشه و راه و روش دستیابی به آن اشاره شده است؛ از جمله از آیهإِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمَنُ وُدًّا: مسلّماً کسانى که ایمان آوردهاند و کارهاى شایسته انجام داده اند، خداوند رحمان محبّتى براى آنان در دلها قرار مى دهد! (مریم/ 96)، میتوان دریافت که اوّلاً عاطفه ریشه شناختی دارد و تا انسان معرفت لازم را کسب نکند، به عواطف سازنده دست نخواهد یافت؛ به عبارت دیگر، تا انسان به شناخت لازم نرسد، ایمان نمیآورد و تا ایمان نیاورد و بر طبق آن عمل نکند، خداوند عاطفه وعده داده را به او نخواهد داد.
بنابراین، راه و روش دستیابی به عاطفه را ایمان و عمل صالح معرّفی میکند. همچنین با دقّت در این آیه میتوان دریافت که عواطف مختصّ انسان است؛ زیرا تنها راه و روش دستیابی به عواطف ایمان و عمل صالح است و تنها انسانها از این موهبت الهی برخوردارند. البتّه همانگونه که بیان شد، عاطفه بین انسان و حیوان مشترک است و منظور از عاطفه برآمده از ایمان و عمل صالح که مختصّ انسان است، عاطفه توحیدی است که در اوج همه عواطف قرار دارد.
اهمیّت موضوع از آنجا مشخّص میشود که در قرآن و روایات ائمّه(ع) به این موضوع فراوان اشاره و بر آن تأکید شده است. منابع دینی به همان اندازه که به عقل اهمیّت دادهاند و آن را ستایش کردهاند، به عاطفه نیز توجّه و به اهمیّت آن تأکید نمودهاند. قرآن در آیات فراوانی به این موضوع اشاره دارد؛ از جمله:
* فَبِما رَحْمَه مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلیظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِک...: به (برکت) رحمت الهى، در برابر آنان نرم (و مهربان) شدى! و اگر خشن و سنگدل بودى، از اطراف تو، پراکنده مى شدند. (آلعمران/159).
* مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ الَّذینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَی الْکُفَّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُم...: محمّد(ص) فرستاده خداست و کسانى که با او هستند در برابر کفّار سرسخت و شدید و در میان خود مهربان هستند (الفتح/ 29).
* ... وَ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ کُنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوانا...: ... و نعمت (بزرگِ) خدا را بر خود، به یاد آرید که چگونه دشمن یکدیگر بودید، و او میان دلهاى شما، الفت ایجاد کرد، و به برکتِ نعمتِ او، برادر شدید (آلعمران/ 103)1.
حضرت علی(ع) نیز به رابطه معرفت و محبّت که یکی از نمادهای عاطفه است، اشاره فرموده است. با مقایسه این کلام نورانی با آیه 96 سوره مریم میتوان دریافت که این رابطه دوطرفه بوده، هر کدام لازم و ملزوم دیگری است: «مَنْ کَثُرَتْ عَوَاطِفُهُ کَثُرَتْ مَعَارِفُهُ: هر کس محبّت و مهرش بسیار باشد، معارف و کمالات او بسیار است»(تمیمی آمدی، بی تا، ب، ج 1: 638).
«کاربرد عاطفه در راه رسیدن به هدف، بیش از قدرت و عقل است؛ زیرا در قرآن نمونههای بسیاری بیان شده که قدرت و عقل مغلوب عاطفه توحیدی شدهاند. از آن جمله است: شکست قدرت فرعونی در مقابل عواطف توحیدی ساحران، و مغلوب شدن عقل حضرت ابراهیم در مقابل قدرت عاطفه توحیدی آن حضرت؛ چراکه عقل بر اساس استدلال خود، افتادن در آتش را مذموم میداند و پرهیز از آن را ممدوح میشمارد، ولی عاطفه توحیدی و عشق خدایی حضرت ابراهیم(ع) استدلالهای عقل را نادیده میگیرد و در نهایت، او را مغلوب خود میسازد...» (حقشناس، 1383، ج 1: 149).
ـ «اساسا از دیدگاه قرآن و روایات، ایمان همان محبّتی است که عنصری از عاطفه به شمار میرود و ایمانی که مبتنی بر عاطفه و محبّت باشد، ماندگارتر و قویتر از ایمانی است که بر اساس استدلالهای عقلی بنا نهاده شده است» (همان: 149).
* قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اَللّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اَللّهُ...: بگو اگر خدا را دوست دارید، از من پیروى کنید! تا خدا (نیز) شما را دوست بدارد (آلعمران/ 31).
حضرت امام باقر(ع) میفرمایند:
«الدِّینُ هُوَ الْحُبُّ وَ الْحُبُّ هُوَ الدِّینُ: دین همان محبّت و عاطفه است و محبّت همان دین است» (حویزی، بیتا، ج 5: 84).
حضرت علی(ع) محبّت را که یکی از نمودهای عاطفه است، تا جایی ارزشمند میدانند که میفرماید: «مَنْ شَرُفَتْ نَفْسُهُ کَثُرَتْ عَوَاطِفُهُ: کسی که نَفْسِ او شریف باشد، عواطف، مِهر و شفقت او بسیار شود» ((تمیمی آمدی، 1378، ج 1: 562).
همه افراد از ابتدای زندگی از عواطف انسانی برخوردارند. این عواطف با رشد جسمی و تا سنین نوجوانی تکامل مییابد (ر.ک؛ لطفآبادی، 1380: 8ـ14). بنابراین، والدین باید به همان میزان که از رشد جسمی کودکان خود مراقبت میکنند، به رشد عاطفی او نیز توجّه نمایند؛ زیرا کودکان از نظر عاطفی بسیار وابسته و آسیبپذیرند و کوچکترین بیتوجّهی و کمبود عاطفی خسارتهای جبرانناپذیری را در روحیه آنان به بار میآورد. بنابراین، باید در تربیت کودکان به این نکته همواره توجّه نمایند و از آن غافل نباشند.
با نگاهی مختصر به منابع تربیتی میتوان دریافت که رویکرد این منابع رویکردی ایجابی است. بدین معنی که در این منابع، تنها به بایدهای تربیتی اشاره و کمتر به نبایدهای آن پرداخته شده است. تربیت کودکان بر اساس این نبایدها گاه چنان پیامدها و خطرهایی دارد که تربیت نکردن، بهتر به نظر میرسد. از طرف دیگر، منابع تربیتی که در اختیار مربّیان و متولّیان امر تربیت قرار دارد، عمدتاً منابعی غربی است و کمتر از منابع اسلامی در این امر استفاده شده است. بنابراین، بررسی این نبایدها که به روشهای آسیبزا در تربیت تعبیر میشود و بومیسازی آنها با مبانی اسلامی ضروری به نظر میرسد.
منابعی که در این زمینه نگاشته شده، بسیار اندک بوده است و میتوان از کتابهای تربیت طبیعی در مقابل تربیت عاریهای، تربیت چه چیز نیست؟، تعلیم و تربیت به کجا میرود؟، تربیت طربناک، اثرات پنهان تربیت آسیبزا، هشدارها و نکتههای تربیتی و یادداشتهای ممنوعه، برداشتهای وارونه از عبدالعظیم کریمی و روشهای آسیبزا در تربیت از منظر تربیت اسلامی از محمّدرضا قائمی مقدّم و مقاله «ابزارها و روشهای آسیبزا در تعلیم و تربیت دینی دانشآموزان» از ابوالفضل ساجدی نام برد. در این دو منبع پیش رو نیز تقسیمبندی منطقی از روشهای آسیبزا صورت نگرفته است و همه روشها، اعمّ از شناختی، عاطفی و رفتاری بدون تفکیک از یکدیگر بیان شده است.
با توجّه به اهمیّت موضوع، این پژوهش بر آن است که به سؤالهایی زیر پاسخ دهد:
ـ روشهای عاطفی آسیبزا در تربیت کدام است؟
ـ راهکارهای مقابله با آن چیست؟
ـ آیا منابع دینی ظرفیّت دستیابی به روشهای تربیتی مطلوب را داراست یا خیر؟
بنابراین، در ادامه به روشهای عاطفی آسیبزا در تربیت با تأکید بر معارف اسلامی و احادیث علوی اشاره میشود و راهکارهایی برای بهبود روابط عاطفی والدین و فرزندان ارائه میگردد.
1ـ تحقیر
یکی از روشهای عاطفی آسیبزا در تربیت، روش تحقیر و توهین متربّی است. بسیاری از والدین و مربّیان برای دستیابی به تربیت مورد قبول خود و داشتن فرزندانی مطیع و منضبط از این روش استفاده نمودهاند، غافل از اینکه تحقیر و اهانت آسیبهای فراوانی بر روح و روان فرزندان میگذارد، بهویژه اگر این عمل در مقابل دیگران صورت گیرد.
در منابع دینی، از تحقیر که به معنای پست شمردن و کوچک کردن (ر.ک؛ قرشی بنابی، 1377، ج 1: 289) و در اصطلاح به معنای توهین و خوار کردن طرف مقابل است (ر.ک؛ قلعهجی، بیتا، ج 1: 436)، بهشدّت نهی شده است. در قرآن، نهی از تحقیر را به صورت ضمنی و از برخورد پیامبران با اقوام خود میتوان دریافت. پیامبران در تبلیغ ادیان الهی به گونهای با مردم رفتار میکردند که کوچکترین احساس حقارت به آنان القا نمیشد.
خودداری پیامبران از تحقیر دیگران را میتوان از آیاتی دریافت که خطاب مستقیم پیامبران به اقوام خویش است. با دقّت در این دسته از آیات، روشن میشود که پیامبران همواره بر این نکته تأکید داشتند که همانند امّت خود هستند و هیچ گونه برتری ذاتی بر آنها ندارند (ر.ک؛ حسینزاده، 1390: 159).
در روایات فراوانی نیز از تحقیر دیگران، بهویژه مؤمن بهشدّت نهی شده است؛ مثلاً پیامبر اکرم(ص) میفرماید: «لایَزْرَ أَنَّ أحَدُکُمْ بِأَحَدٍ مِنْ خَلْقِ اللَّهِ فَإِنَّهُ لاَ یَدْرِی أیُّهُمْ وَلِیُّ اللهِ: هیچ یک از شما نباید اَحَدی از بندگان خدا را خوار بشمارد؛ زیرا نمیداند که کدام یک از آنها دوست خداست» (مجلسی، بیتا، ج 72: 147)؛ «لاَ تُحَقِّرَنَّ أَحَداً مِنَ الْمُسْلِمِینَ، فَإِنَّ صَغِیرَهُمْ عِنْدَ اللهِ کَبِیرٌ: هیچ مسلمانی را حقیر مشمار؛ زیرا کوچک آنان هم نزد خداوند، بزرگ است» (ورام، بیتا، ج 1: 31).
ایشان شرّ و بدی را تنها در تحقیر دیگران دانسته، میفرماید: «حَسْبُ ابنِ آدَمَ مِنَ الشَّرِّ أَنْ یُحَقِّرَ أخَاهُ الْمُسْلِمَ: در بدی فرزند آدم همین بس که برادر مسلمان خود را تحقیر کند» (ورام، بیتا، ج 2: 122).
زشتی و پلیدی تحقیر مؤمن به حدّی است که در روایات به منزله جنگ با خداوند بیان شده است: «قَالَ رَسُولُ اللّهِ صَلَّی اللَّهِ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ: قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: قَدْ نَابَذَنِی مَنْ أَذَلَّ عَبْدِی الْمُؤْمِنَ: خداوند ـ عزّ و جلّـ فرمود کسی که بنده مؤمن مرا خوار گرداند، آشکارا به دشمنی با من برخاسته است» (حرّ عاملی، بیتا، ب: 99)؛ «قَالَ الصَّادِقُ (ع): إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَتَعَالَی یَقُولُ: مَنْ أَهَانَ لِی وَلِیّاً فَقَدْ أَرْصَدَ لِمُحَارِبَتِی، وَأنَا أَسْرَعُ شَیْءٍ إِلَی نُصْرَه أوْلِیَائِی: خداوند تبارک و تعالی میفرماید: هر که یکی از دوستان مرا خوار شمارد، آماده جنگ با من شده است و من در یاری دادن دوستدارانم شتابندهترینم» (کلینی، بیتا، ج 2: 351)؛ «عنْهُ (ع): مَنْ حَقَّرَ مُؤْمِناً مِسْکِیناً لَمْ یَزَلِ اللّهُ لَهُ حَاقِراً مَاقِتاً حَتَّی یَرْجِعَ عَنْ مَحْقَرَتِهِ إِیَّاهُ: هر که مؤمن بینوایی را حقیر شمارد، خداوند پیوسته او را تحقیر کند و دشمنش دارد تا آنگاه که از تحقیر او دست بردارد» (حرّ عاملی، بیتا، الف، ج12: 271).
حضرت علی(ع) در باب اهانت و اهانتکننده میفرماید: «مَنْ اسْتَهَانَ بِالرِّجَالِ قَلَّ: هر که به مردم اهانت کند، خود کم و نابود گردد» (تمیمی آمدی، بیتا، ب، ج 2: 624).
همچنین آن حضرت در توصیهایی اخلاقی میفرماید: «لاَ تُصَعِّرَنَّ خَدَّکَ وَ لاَیِنْ جَانِبَکَ وَ تَواضِعْ لِلَّهِ سُبْحَانَهُ الَّذِی رَفَعَکَ: به حال اهانت، رخ از مردم برمتاب و نرمجانب و خوشخوی باش و برای خداوند بزرگ که تو را بزرگ گردانید، کوچکی و فروتنی کن» (همان: 821).
با ذکر بخش کوچکی از آیات و روایات پیرامون مذمّت تحقیر و اهانت دیگران، میتوان دریافت که موضع اسلام در قبال این موضوع کاملاً شفّاف است و همواره به نهی شدید از آن پرداخته است. افزون بر شرع، عقل و عرف نیز بر زشتی این عمل تأکید داشته، از انجام آن نهی کردهاند. حال آنچه مهم است، بیان شیوهها و پیامدهای این رفتار غیراخلاقی است که در ادامه به آن پرداخته میشود.
1ـ1) نمونههای تحقیر
در اینجا لازم است برای درک بهتر بحث، به شیوههای تحقیر مخاطب پرداخته شود. این شیوهها تنوّع بسیاری دارد که در این بحث به مهمترین و پرکاربردترین آن، یعنی استهزاء و تمسخر (ر.ک؛ قائمیمقدم، 1382: 72)، ملامت و سرزنش، تهمت، ناسزاگویی و القاب زشت اشاره میشود.
1ـ1ـ1) استهزاء و تمسخر
استهزاء از مادّه «هزء» و «هزوء» است که در لغت به معنای «مسخره کردن، سبک گرفتن، دست انداختن و درهم شگستن» می باشد (ر.ک؛ داورپناه، 1366، ج 1: 250) و در اصطلاح، به بیان، گفتار، کردار یا اوصاف ظاهری یا باطنی افراد، به قول یا فعل یا به ایماء و اشاره یا به کنایه اطلاق می شود، به گونهای که سبب خنده دیگران گردد (ر.ک؛ نراقی، 1378: 555 و شبّر، 1374: 134). اکثر لغویان این دو واژه را به یک معنا دانستهاند (ر.ک؛ ابنحمید، بیتا، ج10: 4603)، ولی برخی بین این دو تفاوت قائل شدهاند و میگویند: «استهزاء در جایی به کار میرود که شخص بدون اینکه کاری انجام داده باشد، ریشخند شود، ولی سخریّه در آنجاست که به سبب کاری که انجام داده است، مسخره شود» (عسکری، بیتا: 149).
به بیان قرآن، تمسخر دیگران نشانه نادانی است2 و در سوره حجرات، انسانها را از این عمل زشت نهی کرده است و میفرماید: یَا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا یَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ عَسَی أَنْ یَکُونُوا خَیْراً مِنْهُمْ وَ لاَ نِساءٌ مِنْ نِساءٍ عَسَی أَنْ یَکُنَّ خَیْراً مِنْهُن...: ای کسانی که ایمان آوردهاید! نباید قومی قوم دیگر را ریشخند کند! شاید آنها از اینها بهتر باشند، و نباید زنانی زنان [دیگر] را [ریشخند کنند]! شاید آنها از اینها بهتر باشند... (الحجرات/ 11).
پیامبر اکرم(ص) در حدیثی به چگونگی عِقاب این افراد اشاره کردهاند و میفرمایند: «إِنَّ الْمُسْتَهْزِئِینَ یُفْتَحُ لِأَحَدِهِمْ بَابُ الْجَنَّه، فَیُقَالُ: هَلُمَّ، فَیَجِیءُ بِکَرْبِهِ وَغَمِّهِ، فَإِذَا جَاءَ أُغْلِقَ دُونَهُ، ثُمَّ یُفْتَحُ لَهُ بَابٌ آخَرُ... فَمَا یَزَالُ کَذَلِکَ حَتَّی أَنَّ الرَّجُلَ لَیُفْتَحُ لَهُ الْبَابُ فَیُقَالُ لَهُ: هَلُمَّ هَلُمَّ، فَمَا یَأْتِیهِ: دَرِ بهشت به روی یکی از مسخرهکنندگان باز میگردد و به او گفته میشود: بیا. او با غم و اندوه جلو میرود و چون نزدیک شد، دَر به رویش بسته میشود. سپس دَرِ دیگری به رویش گشوده میگردد... این کار مرتّب تکرار میشود تا جایی که دَر به رویش باز میگردد و گفته میشود: بیا، بیا! امّا او دیگر جلو نمیرود» (فیض کاشانی، 1376، ج 5: 237).
حضرت علی(ع) نیز به نکوهش این رفتار زشت پرداختهاند و عیبجویی را که یکی از علل تمسخر است، محکوم مینمایند: «أَکْبَرُ الْعَیْبِ أَنْ تَعِیبَ مَا فِیکَ مِثْلُهُ: بزرگترین عیب آن است که چیزی را که در خود داری، بر دیگران عیب بشماری» (نهجالبلاغه/ ح 353).
ایشان یکی از راهکارهای دوری از تمسخر را برای هر انسانی، یادآوری عیوب خود میدانند و میفرمایند: «مَنْ نَظَرَ فِی عَیْبِ نَفْسِهِ اشْتَغَلَ عَنْ عَیْبِ غَیْرِهِ:آن کس که در عیب خود بنگرد، از عیبجویی دیگران بازماند» (نهجالبلاغه/ ح349). ایشان به اطمینان نداشتن از وجود عیبی در دیگران و فقدان آن عیب در خود اشاره میفرمایند: «یَا عَبْدَ اللَّهِ لَا تَعْجَلْ فِی عَیْبِ أَحَدٍ بِذَنْبِهِ فَلَعَلَّهُ مَغْفُورٌ لَهُ وَ لَا تَأْمَنْ عَلَی نَفْسِکَ صَغِیرَ مَعْصِیَه فَلَعَلَّکَ مُعَذَّبٌ عَلَیْهِ فَلْیَکْفُفْ مَنْ عَلِمَ مِنْکُمْ عَیْبَ غَیْرِهِ لِمَا یَعْلَمُ مِنْ عَیْبِ نَفْسِهِ وَلْیَکُنِ الشُّکْرُ شَاغِلًا لَهُ عَلَی مُعَافَاتِهِ مِمَّا ابْتُلِیَ بِهِ غَیْرُهُ: ای بنده خدا! در گفتن عیب کسی شتاب مکن، شاید خدایش بخشیده باشد، و بر گناهان کوچک خود ایمن مباش، شاید برای آنها کیفر داده شوی.
پس هر یک از شما که به عیب کسی آگاه است، به سبب آنچه که از عیب خود میداند، باید از عیبجویی دیگران خودداری کند، و شکرگزاری از عیوبی که پاک است، او را مشغول دارد از اینکه دیگران را بیازارد» (همان/ خ 140).
حضرت علی(ع) در کلامی زیبا، در واقع، به روشهای مختلف در تمسخر اشاره فرمودهاند و از خدا به سبب چنین حرکاتی طلب مغفرت میفرمایند: «اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِی رَمَزَاتِ الْأَلْحَاظِ وَ سَقَطَاتِ الْأَلْفَاظِ وَ شَهَوَاتِ الْجنَانِ وَ هَفَوَاتِ اللِّسَانِ: خدایا! ببخشای نگاههای اشارتآمیز، و سخنان بیفایده، و خواستههای بیمورد دل، و لغزشهای زبان» (همان/ خ 78).
امام صادق(ع) نیز به پیامدهای این عمل اشاره کرده، میفرمایند: «لاَ یَطمَعَنَّ الْمُسْتَهْزِئُ بِالنَّاسِ فِی صِدْقِ الْمَوَدَّه: کسی که مردم را مسخره میکند، نباید به دوستی خالصانه آنها چشم امید بندد» (مجلسی، بیتا، ج 75: 195).
توجّه به آیات و احادیثی که بیان گردید، زشتی تمسخر و ریشخند را برای مربّیان و والدین و به طور کلّی، متولّیان امر تربیت بیش از پیش نمایان میکند. با دقّت در حالات و روحیّات انسان، میتوان دریافت که وی به دلیل داشتن غریزه حبّ ذات همواره نیازمند تأیید و توجّه مثبت دیگران نسبت به خود میباشد و اگر در این توجّه خدشهای ایجاد شود، ضربات روحی و عاطفی فراوانی به او وارد میشود.
تمسخر، یکی از رفتارهایی است که علاوه بر در نظر نگرفتن این موهبت الهی، موجب سرکوب آن شده، انسان را به مقابله با آن وامیدارد. به همین دلیل، این روش یکی از روشهای آسیبزا به شمار میرود. حال اگر تمسخر در حضور دیگران انجام گیرد، یا کودک به سبب مسائلی، مانند مشکلات جسمی که در آن دخیل نبوده، مورد تمسخر قرار گیرد، آسیبرسانی آن به مراتب بیشتر خواهد بود.
بنابراین، والدین و مربّیان باید دقّت داشته باشند که همواره از این عمل زشت دوری نمایند و هرگز از آن برای تربیت کودک خود استفاده ننمایند که در این صورت تربیت نکردن بسیار سودمندتر خواهد بود.
1ـ1ـ2) ملامت و سرزنش
«ملامت»، «شماتت» و «تعییر»، هر سه به معنای سرزنش کردن است و با وجود تفاوتهای اندکی که با یکدیگر دارند، کارکرد هر سه یکی است. ملامت و سرزنش در اصطلاح به معنای گفتن سخن توبیخآمیز به کسی و بازخواست کردن او در برابر لغزشی است که از او سر زده است (ر.ک؛ هاشمی شاهرودی، بیتا، ج 4: 431) و شماتت یعنی خشنودی از اتّفاق ناخوشایندِ رخ داده برای دیگری (ر.ک؛ همان: 723).
مرحوم ملاّ مهدی نراقی در این خصوص میفرماید:
«شماتت عبارت است از اظهار اینکه بلا و مصیبتی که به غیر او (شماتتکننده) وارد شده است، به دلیل بدکاری و بدی اوست و غالباً صدور این فعل از روی عداوت و یا حسادت است و علامت آن این است که با شادی و سرور همراه است (ر.ک؛ نراقی، بیتا، ج 2: 291).
ملامت و سرزنش بجا و به هنگام، برخلاف تحقیر، یکی از روشهای مؤثّر در تربیت است و از آن میتوان به عنوان یک روش اصلاحی استفاده نمود. به گفته حضرت علی(ع)، «قَدْ یَنْجَع الْمَلاَمُ: گاه است که سرزنش، کارگر و سودمند باشد»(تمیمی آمدی، 1378، ج 2: 409). ولی این روش همواره باید با رعایت شرایط و ضوابط خاصّ خود به کار گرفته شود. از آنجا که این روش نیز برای دستیابی به هدفی تعریف شده که آن «توجّه دادن فرد به خطای خود و بازداری او از تکرار یک خطاست» (قائمی امیری، بیتا: 399)، باید توجّه داشت که از آن نباید برای دستیابی به اهدافی غیر از این هدف استفاده نمود.
این روش زمانی آسیبزاست که:
1ـ در به کارگیری از آن زیادهروی شود؛ زیرا: الف) باعث افزایش لجاجت کودک میگردد: «اَلْإِفْرَاطُ فِی الْمَلاَمَه یُشِبُّ نَارَ اللَّجَاجَه: زیادهروی در ملامت و سرزنش، آتش لجاجت را برافروزد» (تمیمی آمدی، 1378، ج 2: 408) و «مَنْ کَثُرَ لُؤْمُهُ کَثُرَ عَارُهُ:کسی که سرزنش او بسیار شود، عیب و ننگ او بسیار گردد»(همان: 409). ب) باعث از بین رفتن ارزش و اعتبار این روش میشود و کودک به آن عادت مینماید:
«وَ اِیَّاکَ أَنْ تَکَرَّرَ الْعُتْبَ فَإِنَّ ذَلِکَ یُغْرِی بِالذَّنْبِ وَ یُهَوِّنُ الْعُتْبَ: زنهار! بپرهیز از اینکه عتاب و سرزنش را تکرار کنی که این کار شخص نکوهششده را بر گناه حریص گرداند و عتاب و سرزنش را سبک و بیارزش کند» (همان: 409). ج) باعث افزایش کینه میان مربّی و متربّی میشود: «لاَ تَکْثِرَنَّ الْعِتَابَ فَإِنَّهُ یُورِثُ الضََّغِینَه وَ یَدْعُو إِلَی الْبَغْضَاءِ وَ اسْتَعْتَبَ لِمَنْ رَجَوْتَ إِعْتَابِهِ: عتاب و سرزنش را بسیار مکن که کینه به بار آورد، و به دشمنی انجامد، و رضایت و خوشنودی بجوی از کسی که امید داری که از تو درگذرد» (همان، ج 1: 584).
2ـ میزان آن متناسب با خطای کودک نباشد:
«رُبَّ مَلُومٍ وَ لاَ ذَنْبَ لَهُ:بسا نکوهیده و سرزنششدهای که (در حقیقت،) گناهی ندارد»(همان، ج 2: 409) و «إِذَا عَاتَبْتَ فَاسْتَبِقْ: هرگاه عتاب و سرزنش کنی، (راهی را برای آشتی) باقی بگذار (و مبالغه در ملامت مکن)» (همان، ج1: 584).
3ـ ناآگاهی کودک سرزنششده از خطای خود:
«لاَ تُعَاتِبْ الْجَاهِلَ فَیُمْقِتَکَ وَ عَاتِبِ الْعَاقِلَ یُحْبِبْکَ: نادان را عتاب نکن که دشمنت گردد و عاقل و دانا را عتاب کن تا دوستت بدارد»(همان: 584).
4ـ استفاده همزمان از سرزنش و تنبیههای دیگر، به این دلیل که: «التَّقْرِیعُ أَشَدَّ مِنْ مَضَضِ الضَّرْبِ: سرزنش کردن سختتر است از درد کتک زدن» (همان، ج 2: 409). اگر یک یا چند تنبیه دیگر به سرزنش اضافه شود، حسّ نفرت و خشم را در فرد برمیانگیزد و اثر سازندگی خود را از دست میدهد.
چنانکه بیان شد، والدین و مربّیان باید از این روش در چارچوب تعریف شده آن استفاده نمایند؛ زیرا در احادیث ائمّه(ع) بسیار از آن نکوهش شده است، بهویژه اگر سرزنش به حق نباشد. پیامبر اکرم(ص) میفرمایند: «مَنْ عَیَّرَ أَخَاهُ بِذَنْبٍ قَدْ تَابَ مِنْهُ لَمْ یَمُتْ حَتَّی یَعْمَلَهُ: هر کس برادر خود را برای گناهی که از آن توبه کرده است، سرزنش کند، نمیرد تا خود آن گناه را مرتکب شود»(ورام، بیتا، ج 1: 113).
حضرت علی(ع) نیز در نکوهش این عمل میفرمایند: «مَنْ شَمَّتَ بِزَلَّه غَیْرِهِ شَمَّتَ غَیْرُهُ بِزَلَّتِهِ: کسی که دیگری را به سبب لغزشش شماتت و سرزنش کند، دیگران او را به لغزشش شماتت کنند»(تمیمی آمدی، 1378، ج 1: 584).
چنانکه بیان شد، ملامت و سرزنش یکی از روشهای مهمّ و سازنده تربیتی است و ائمّه معصومین(ع) نیز از این روش در تربیت افراد بهره بردهاند. حضرت علی(ع) نیز برای تربیت امّت خویش از این روش بسیار استفاده نمودهاند3. با توجّه به حسّاسیّت موضوع، باید دقّت داشت که از این روش زمانی میتوان استفاده نمود که در راستای اصلاح رفتار کودک بوده، کمترین آسیب را برای او ایجاد کند.
1ـ1ـ3) تهمت
تهمت که در اصطلاح یعنی «درباره مسلمانی چیزی را بگویی که اکراه میدارد و در او نیست» (نراقی، بیتا، ج 2: 324)4، در دین اسلام بهشدّت نهی شده است و در قرآن کریم، این عمل ضمن داستانهایی چون داستان حضرت یوسف(ع)، تولّد حضرت مسیح(ع) و... به روشنی بیان شده است.
موضع خداوند متعال در مواجهه با این عمل کاملاً شفّاف است و آن را گناهی بسیار بزرگ میشمارد و میفرماید: إِذْ تَلَقَّوْنَهُ بِأَلْسِنَتِکُمْ وَ تَقُولُونَ بِأَفْواهِکُمْ ما لَیْسَ لَکُمْ بِهِ عِلْمٌ وَ تَحْسَبُونَهُ هَیِّناً وَ هُوَ عِنْدَ اللَّهِ عَظیم: آنگاه که آن [بهتان] را از زبان یکدیگر میگرفتید و با زبانهای خود چیزی را که بدان علم نداشتید، میگفتید و میپنداشتید که کاری سهل و ساده است با اینکه آن [امر] نزد خدا بس بزرگ بود (النّور/ 15).
حضرت علی(ع) نیز این عمل را از زشتترین اعمال دانستهاند و میفرمایند: «أَقْبَحُ شَیْءٍ الْإِفْکُ: زشتترین چیز، اِفک است؛ یعنی دروغ یا بهتان بر کسی» (خوانساری، 1366، ج 2: 376).
آن حضرت در نکوهش تهمت نیز میفرماید: «لاَ قُحْه کَالْبُهْتِ:هیچ بیشرمی چون بهتان نیست»(تمیمی آمدی، 1378، ج 1: 172). امام صادق(ع) نیز درباره عظمت این گناه میفرماید: «الْبُهْتَانُ عَلَی الْبَرِئُ أَثْقَلُ مِنْ جِبَالٍ رَاسِیَاتٍ: تهمت زدن به بیگناه، از کوههای عظیم نیز سنگینتر است»(قمی، بیتا، ج 1: 414).
در احادیث فراوانی به عواقب این عمل زشت اشاره شده است؛ از جمله حضرت علی(ع) آن را موجب هلاکت انسان میدانند و میفرمایند: «هَلَکَ مَنِ افْتَرَی وَ خَابَ مَنِ ادَّعَی: آنکه بهتان زد، هلاک شد و آنکه دعوی بیهوده کرد، زیان برد» (تمیمی آمدی، بیتا، ب، ج 2: 792).
در واقع میتوان گفت: «تهمت بدترین انواع دروغ و کذب است؛ زیرا هم مفاسد عظیم کذب را دارد و هم زیانهای غیبت و هم بدترین نوع ظلم و ستم است» (مکارم شیرازی، 1379، ج 4: 120). پیامبر اکرم(ص) ضمن حدیثی، عذاب تهمتزننده را در قیامت چنین بیان فرمودهاند: «مَنْ بَهَتَ مُؤْمِناً أَوْ مُؤْمِنَه أَوْ قَالَ فِیهِ مَا لَیْسَ فِیهِ أَقَامَهُ اللَّهُ تَعَالَى یَوْمَ الْقِیَامَه عَلَى تَلٍّ مِنْ نَارٍ حَتَّى یَخْرُجَ مِمَّا قَالَهُ فِیهِ: کسی که به مرد یا زن باایمان تهمت بزند و یا درباره او چیزی بگوید که در او نیست، خداوند روز قیامت او را بر تَلی از آتش قرار میدهد تا از مسئولیّت آنچه گفته است، درآید » (قمی، بیتا، ج 1: 414).
امام صادق(ع) تهمت را یکی از عوامل ایجاد بیحرمتی بین افراد میدانند: «مَنِ اتَّهَمَ أَخَاهُ فِی دِینِهِ فَلاَ حُرْمَه بَیْنَهُمَا: هرکس به برادر دینی خود تهمت زند، حرمتی میان آن دو نمیماند» (قمی، بیتا، ج 1: 414).
با توجّه به آیات و احادیثی که بیان شد، حرمت این عمل ناپسند بهخوبی نمایان میشود. منابع دینی، تهمت را برخلاف سرزنش، در همه حالات نهی نمودهاند و یا حتّی حرمت آن را از غیبت بیشتر میدانند (ر.ک؛ انصاری، 1373: 282) و هیچ گونه استثنائی برای آن قائل نشده است. انسان با تهمت به دیگران، سبب خُرد شدن شخصیّت فرد، پایین آمدن اعتماد به نَفْس و سلب اعتماد دیگران از وی شده، باعث جَری شدن وی در انجام آن عمل میشود.
حال اگر فردی که به او تهمت زده شود، کودک باشد و شخص تهمتزننده از نزدیکترین کسان او یعنی والدین او باشند، این ضربهها دوچندان شده، باعث درونی شدن آن اعمال در وجود او خواهد شد و اعتماد به نَفْس او را در برابر مقابله با هر گونه تهمت و افترایی پایین میآورد. بنابراین، مربّیان باید دقّت نظر لازم را در رفتار خود با کودک داشته باشند تا بتوانند او را برای نیل به اهداف تربیتی وی یاری رسانند.
پینوشتها:
1ـ قرآن در آیات بسیاری به این موضوع اشاره دارد؛ از جمله: ...قُل لَّا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّه فِی الْقُرْبَى...: ... بگو: من هیچ پاداشى از شما بر رسالتم درخواست نمى کنم، جز دوست داشتن نزدیکانم... (الشّوری/ 23)؛ لَقَدْ جَاءکُمْ رَسُولٌ مِّنْ أَنفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْکُم بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُوفٌ رَّحِیمٌ: بهیقین رسولى از خود شما به سویتان آمد که رنجهاى شما بر او سخت است؛ و اصرار بر هدایت شما دارد؛ و نسبت به مؤمنان، رئوف و مهربان است (التّوبه/ 128)؛ ...وَجَعَلْنَا فِی قُلُوبِ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُ رَأْفَهوَرَحْمَه...: ... و در دل کسانى که از او پیروى کردند، رأفت و رحمت قرار دادیم... (الحدید/ 27)؛ إِنَّا کُنَّا مِن قَبْلُ نَدْعُوهُ إِنَّهُ هُوَ الْبَرُّ الرَّحِیمُ: ما از پیش او را مى خواندیم (و مى پرستیدیم)، که اوست نیکوکار و مهربان (الطّور/ 28) و وَاسْتَغْفِرُواْ رَبَّکُمْ ثُمَّ تُوبُواْ إِلَیْهِ إِنَّ رَبِّی رَحِیمٌ وَدُودٌ: از پروردگار خود آمرزش بطلبید؛ و به سوى او بازگردید، که پروردگارم مهربان و دوستدار (بندگان توبه کار) است! (هود/ 90).
2ـ وَ إِذْ قالَ مُوسى لِقَوْمِهِ إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تَذْبَحُوا بَقَرَه قالُوا أَ تَتَّخِذُنا هُزُواً قالَ أَعُوذُ بِاللَّهِ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْجاهِلین : و هنگامى که موسى به قوم خود گفت: خدا به شما فرمان مى دهد که مادهگاوى را سَر ببرید، گفتند: آیا ما را به ریشخند مى گیرى؟ گفت: پناه مى برم به خدا که [مبادا] از جاهلان باشم (البقره/ 67).
3ـ حضرت ضمن خطبههای 106، 107، 117 و 125 و نامههای 3 و 71 به سرزنش بیتفاوتی کوفیان، استقامت نورزیدن سربازان، انسانهای خودپرست، یاران فریبخورده، قاضی مُسرف و خیانت اقتصادی پرداختهاند.
4ـ وَ مَنْ یَکْسِبْ خَطیئَه أَوْ إِثْماً ثُمَّ یَرْمِ بِهِ بَریئاً فَقَدِ احْتَمَلَ بُهْتاناً وَ إِثْماً مُبیناً: و هر کس خطا یا گناهى مرتکب شود، سپس آن را به بى گناهى نسبت دهد، قطعاً بهتان و گناه آشکارى بر دوش کشیده است (النّساء/ 112) و وَ الَّذینَ یُؤْذُونَ الْمُؤْمِنینَ وَ الْمُؤْمِناتِ بِغَیْرِ مَا اکْتَسَبُوا فَقَدِ احْتَمَلُوا بُهْتاناً وَ إِثْماً مُبیناً: و کسانى که مردان و زنان مؤمن را بى آنکه مرتکب [عمل زشتى ] شده باشند، آزار مى دهند، قطعاً تهمت و گناهى آشکار به گردن گرفته اند (الأحزاب/ 58).
مراجع
قرآن کریم.
نهجالبلاغه.
ابنبابویه قمی (صدوق)، محمّدبن علی. (بیتا). مَن لا یحضره الفقیه. علیاکبر غفّاری. قم: مؤسّسه نشر اسلامی.
ابنحمید، صالحبن عبدالله. (بیتا). موسوعهالنّضره النّعیم فی مکارم أخلاق الرّسول الکریم(ص). جدّه: دار الوسیله.
ابنشعبه حرّانی، حسن بن علی. (1362). تحفالعقول عن آل رسول(ص). علیاکبر غفّاری. قم: مؤسّسه النّشر الإسلامی التّابعه لجماعه المدرّسین بِقُم.
انصاری، مرتضی بن محمّدامین. (1373). صراه النّجاه. ترجمه محمّدحسین فلاّحزاده. قم: کنگره جهانی بزرگداشت دویستمین سالگرد تولّد شیخ اعظم انصاری.
تمیمی آمدی، عبدالواحدبن محمّد. (بیتا). الف. غُرَرُالحِکَم و دُرَرُالکَلِم. ترجمه مهدی رجایی. قم: دارالکتب الإسلامی.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ . (بیتا). ب. غُرَرُالحِکَم و دُرَرُالکَلِم. ترجمه محمّدعلی انصاری قمی. تهران: بینا.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ . (1378). غُرَرُالحِکَم و دُرَرُالکَلِم. ترجمه سیّد هاشم رسولی محلاّتی. تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی.
جندی، مؤیّدالدّین محمود. (1362). نفحهالرّوح و تحفهالفتوح. به کوشش نجیب مایل هروی. تهران: مولوی.
حرّ عاملی، محمّدبن حسین. (بیتا). الف. تفصیل وسائلالشّیعه لتحصیل مسائل الشّریعه. قم: مؤسّسه آلالبیت(ع) لإحیاء التّراث.
ــــــــــــــــــــــــــ . (بیتا). ب. جواهرالسّنیّه فی الأحادیثالقدسیّه. بیروت: مؤسّسه الأعلمی للمطبوعات.
حسینزاده، علی. (1390). سبکهای معیار. قم: ادیان.
حقشناس، حسین. (1383). بشنو از نی (شرحی بر حکایتهای مثنوی). قم: مؤسّسه فرهنگی انتشاراتی شاکر.
حویزی، عبدعلیّبن جمعه. (بیتا). تفسیر نورالثّقلین. هاشم رسولی. قم: اسماعیلیان.
خوانساری، جمالالدّین محمّد. (1366). شرح غُرَرُالحِکَم و دُرَرُالکَلِم. تهران: دانشگاه تهران.
داورپناه، ابوالفضل. (1366). انوار العرفان فی تفسیر القرآن. تهران: کتابخانه صدر.
زمانی، کریم. (1367). فرهنگ لغات نهجالبلاغه. تهران: کیهان.
سادات، محمّدعلی. (1373). اخلاق اسلامی. تهران: سمت.
سیری در سپهر اخلاق. (1389). به کوشش کانون نشر و ترویج فرهنگ اسلامی حسنات اصفهان. قم: صحیفه خِرَد.
شبّر، عبدالله. (1374). الأخلاق. جواد شبّر. قم: مرکز الغدیر للدّراسات الإسلامیّه.
شیروانی، علی. (1379). اخلاق اسلامی و مبانی نظری آن. قم: دارالفکر.
طبرسی، فضلبن حسن. (بیتا). مشکاهالأنوار فی غُرَرُ الأخبار. صالح جعفری. نجف اشرف: المکتبه الحیدریّه.
عسکری، حسنبن عبدالله. (بیتا). الفروق فی اللّغه. بیروت: دار الآفاق الجدیده.
فیض کاشانی، محمّدبن شاه مرتضی. (1376). المحجّهالبیضاء فی تهذیبالإحیاء. علیاکبر غفّاری. قم: مؤسّسه النّشر الإسلامی.
قائمی امیری، علی. (بیتا). مجموعه بحثها در زمینه خانواده و تربیت کودک. قم: دار التّبلیغ الإسلامی.
قائمیمقدّم، محمّدرضا. (1382). روشهای آسیبزا در تربیت از منظر تربیت اسلامی. قم: پژوهشکده حوزه و دانشگاه.
ــــــــــــــــــــــ . (1391). روشهای تربیتی در قرآن. قم: پژوهشگاه حوزه و دانشگاه.
قرشی بنابی، علیاکبر. (1377). مفردات نهجالبلاغه. محمّدحسین بکایی. تهران: مؤسّسه فرهنگ نشر قبله.
قلعهجی، محمّد رواش. (بیتا). الموسوعه الفقهیه المیسره. بیروت: دار النّفایس.
قمی، عبّاس. (بیتا). سفینهالبحار و مدینهالحکم. قم: اسوه.
کلینی، محمّدبن یعقوب. (بیتا). الکافی. علیاکبر غفّاری. تهران: دار الکتب الإسلامیّه.
لطفآبادی، حسین. (1380). عواطف و هویّت نوجوانان و جوانان. تهران: نسل سوم.
مجلسی، محمّدباقر. (بیتا). بحار الانوار. محمّدباقر محمودی. بیروت: دار احیاء التّراث العربی.
محمّدی ریشهری، محمّد. (1379). میزان الحکمه. قم: مؤسّسه علمی و فرهنگی دار الحدیث سازمان چاپ و نشر.
مکارم شیرازی، ناصر و دیگران. (1379). تفسیر نمونه. تهران: دار الکتب الإسلامیّه.
نراقی، احمد. (1378). معراجالسّعاده. قم: هجرت.
نراقی، مهدی. (بیتا). جامع السّعادات. به کوشش محمّد کلانتر. بیروت: مؤسّسه الأعلمی للمطبوعات.
ورّام، مسعودبن عیسی. (بیتا). تنبیه الخواطر و نزههالنّواظر. قم: مکتبه الفقیه.
هاشمی شاهرودی، محمود. (بیتا). فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت(ع). قم: مؤسّسه دایرهالمعارف فقه اسلامی بر مذهب اهل بیت(ع).
نویسندگان:
علی حسینزاده: استادیار دانشگاه کاشان
هاجر قاسمی گَوَرْتی: دانشجوی کارشناسی ارشد نهجالبلاغه دانشگاه کاشان
فصلنامه معارف قرآنی شماره 22
ادامه دارد...