کد خبر ۴۲۳۸۸ انتشار : ۲۸ خرداد ۱۳۹۶ ساعت ۰۷:۵۵
سالم‌سازی جامعه از آلودگی‌های اخلاقی در حکایات قرآن - بخش اول

نقش محیط بر افکار و رفتار انسان در حکایات قرآن

پرسش اصلی در این نوشتار پژوهشی این است که راهکار عملی برای سالم‌سازی جامعه از انحرافات و آلودگی‌های اخلاقی در حکایات و داستان‌های قرآن چیست؟

 

چکیده

بر اساس حکایات قرآنی، سالم‌سازی جامعه از آلودگی‌های اخلاقی، تعالی و تکامل جامعه را به دنبال خواهد داشت و جوامعی که جوّی سالم نداشته باشند، در سراشیبی سقوط و اضمحلال قرار خواهند گرفت. پرسش اصلی در این نوشتار پژوهشی این است که راهکار عملی برای سالم‌سازی جامعه از انحرافات و آلودگی‌های اخلاقی در حکایات و داستان‌های قرآن چیست؟ روش پژوهش، کتابخانه‌ای و با بهره‌گیری از نتایج دستاوردهای پژوهشی و تحقیقات صورت گرفته در این موضوع می‌باشد.

هدف اصلی، پاسخگویی به چگونگی شیوة سالم‌سازی جامعه در حکایت‌های عبرت‌آموز قرآن می‌باشد. نتیجة اصلی مستخرج از مقاله عبارت است از اینکه با حرکتی تدریجی، انقلابی فرهنگی، گسترش امر به معروف و نهی از منکر، مجازات منحرفان، طرد عوامل فساد و تباهی و  نیز بهره جستن از شیوه‌های تربیتی گوناگون می‌توان جامعه را از آلودگی‌های اخلاقی زدود.

کلیدواژگان

حکایات قرآنی، سالم‌سازی جامعه، انحرافات، آلودگی‌های اخلاقی

مقدّمه

بی‌گمان وضع محیط اجتماعی زندگی انسان اثر فوق‌العاده‌ای در روحیّات و اعمال او دارد؛ چراکه انسان بسیاری از صفات خود را از محیط کسب می‌کند. محیط‌های پاک غالباً افراد پاک پرورش می‌دهند و محیط‌های آلوده غالباً افراد آلوده. درست است که انسان می‌تواند در محیط ناپاک، پاک زندگی کند و برعکس، در محیط‌های پاک، مسیر ناپاکی را طی کند و به تعبیر دیگر، شرایط محیط، علّت تامّه در خوبی و بدی افراد نیست، ولی تأثیر آن را به عنوان یک عامل مهمّ زمینه‌ساز نمی‌توان انکار کرد. ممکن است کسانی قائل به جبر محیط باشند، هرچند ما جبر را در تمام اشکال آن نفی می‌کنیم، امّا تأثیر قوی عوامل زمینه‌ساز را هرگز انکار نخواهیم کرد.

انسان در تعاملی دائم با محیط اجتماع است و عناصر آن پیوسته در راستای سازندگی یا ویرانگری شخصیّت افراد عمل می‌کند. روابطی سالم، عاطفی مبتنی بر کرامت و عزّت و بر پایة انصاف و عدالت در شکل‌گیری شخصیّت انسانی افراد نقشی اساسی دارد. همان‌گونه که روابط ناسالم، خشن، مبتنی بر حقارت و ذلّت بر پایة ستم و بی‌عدالتی در تخریب شخصیّت انسانی افراد نقش دارد. قرآن کریم در قالب تمثیلی نغز، تأثیر محیط در اعمال و کردار انسان را چنین به تصویر کشیده، می‌فرماید: وَالْبَلَدُ الطَّیِّبُ یَخْرُجُ نَبَاتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَالَّذِی خَبُثَ لاَ یَخْرُجُ إِلاَّ نَکِدًا...: سرزمین پاکیزه (و شیرین)، گیاهش به فرمان پروردگار مى روید، امّا سرزمین‌هاى بدطینت (و شوره زار) جز گیاه ناچیز و بى ارزش از آن نمى روید... (الأعراف/58).

در این مثال، انسان‌ها به گیاه تشبیه شده‌اند و محیط زندگی آنها به زمین‌های شور و شیرین. در یک محیط آلوده، پرورش انسان‌های پاک مشکل است، هرچند تعلیمات قوی و مؤثّر باشد، همان گونه که قطرات حیات‌بخش باران هرگز در شوره‌زار سنبل نمی‌رویاند. به همین دلیل، برای تهذیب نفوس و تحکیم اخلاق صالح باید به اصلاح محیط اهمیّت فراوان داد.

 مسئلة اصلی در این نوشتار، چگونگی سالم‌سازی جامعه از آلودگی‌های اخلاقی در حکایات قرآن می‌باشد. پرسش اصلی نیز اینکه راهکارهای پیراستن جامعه از آلودگی‌های اخلاقی در حکایات قرآن چیست! در باب پیشینة پژوهش باید اشاره کرد که کتب و مقالات گوناگونی در این موضوع به رشتة تحریر درآمده است که به بخشی از این کتب در بخش منابع اشاره شده است. در این مقالة پژوهشی، بر آنیم تا سالم‌سازی جامعه را از انحرافات و آلودگی‌های اخلاقی در حکایات قرآن با نگاهی نو و ساختاری جدید بررسی و تحلیل کیم.

1ـ نقش محیط بر افکار و رفتار انسان در حکایات قرآن

الف) بارزترین مصداق تأثیرپذیری افراد از یک محیط ناسالم را می‌توان در قوم بنی‌اسرائیل سراغ گرفت؛ زیرا این جماعت با آنکه سال‌ها تحت تعلیمات روحانی و معنوی موسی(ع) قرار داشتند و یا حتّی به چشم خود معجزة عظیمی همچون شکافته شدن دریا و غرق شدن فرعونیان را در امواج سهمگین آن دیده بودند، امّا همین که در مسیر خود به سوی شام و سرزمین‌های مقدّس با گروهی بُت‌پرست برخورد کردند که با خضوع و تواضع عجیبی در اطراف بُت‌هایشان گرد آمده بودند، بنی‌اسرائیل چنان از این محیط ناسالم متأثّر شدند که صدا زدند: ...یَا مُوسَى اجْعَل لَّنَا إِلَهًا کَمَا لَهُمْ آلِهَةٌ...: ... ای موسی! تو هم براى ما معبودى قرار ده، همان گونه که آنها معبودان (و خدایانى) دارند!... (الأعراف/138).

این موضوع به‌خوبی نشان می‌دهد که محیط‌های ناسالم تا چه حد می‌تواند در مسائل اخلاقی و یا حتّی عقیدتی اثر بگذارد. شک نیست که بنی‌اسرائیل پیش از مشاهدة این گروه بُت‌پرست، زمینة فکری مساعدی در اثر زندگی مدام در میان مصریان بُت‌پرست، برای این موضوع داشتند، ولی مشاهدة آن صحنة تازه به منزلة جرقّه‌ای بود که زمینه‌های قبلی را فعّال کرد و روح بُت‌پرستی را در ضمیر آنها احیا نمود (ر.ک؛ طبرسی، 1408ق.: 123).

ب) در ماجرایی دیگر می‌بینیم که حضرت نوح(ع) هنگامی که قوم خود را نفرین، و برای آنها تقاضای عذاب الهی می‌کند، تقاضای خودرا با این دلیل همراه می‌سازد که:إِنَّکَ إِن تَذَرْهُمْ یُضِلُّوا عِبَادَکَ وَلَا یَلِدُوا إِلَّا فَاجِرًا کَفَّارًا: چراکه اگر آنها را باقى بگذارى، بندگانت را گمراه مى کنند و جز نسلى فاجر و کافر به وجود نمى آورند! (نوح/27).

این سخن شاهد و گواه روشنی بر تأثیر محیط در اخلاق و عقاید انسان است؛ چراکه نوح(ع) در قالب این نفرین مستدل می‌گوید که نه‌تنها نسل امروز آنها کافر و منحرف هستند، بلکه نسل‌های آینده که در این محیط پرورش می‌یابند، آلوده می‌شوند. به همین سبب، آن حضرت از خدا می‌خواهد تا بساط چنین جامعه‌ای که در آن هستند، برچیده شود (ر.ک؛ فیض کاشانی، بی‌تا، ج 5: 145).

در چنین محیطی که فرزند نوح، با آن همه خصوصیّات موروثی باارزشی که از پدرش به عنوان یکی از پیامبران بزرگ الهی به ارث برده بود، به سبب همنشینی با بدان و تأثیرپذیری از فساد محیط، با آن جماعت شرور هلاک شد و پیامبرزادگیش سودی به حال او نداشت:

«پسر نوح با بدان بنشست
سگ اصحاب کهف روزی چند،

خاندان نبوّتش گم شد

پی نیکان گرفت و مردم شد»
                  (سعدی، 1390: 41).

ج) در صحنه‌ای دیگر شاهد تأثیر شگفت روحیّة اشراف‌گرایی برخی نخبگان بر فرهنگ عمومی بعضی از مردم هستیم، آنجا که قارون در نمایش جنون‌آمیز ثروت خود به دیگران، تمام توان و قدرت خود را به‌کار می‌گیرد و آخرین زینت‌ها و بالاترین ثروت‌های خود را به رخ همگان می‌کشد: فَخَرَجَ عَلَى قَوْمِهِ فِی زِینَتِهِ...: (قارون) با تمام زینت خویش در برابر قوم خود ظاهر شد... (القصص/79).

این صحنة خیره‌کننده چنان تأثیر عجیبی بر روح و فکر عموم مردم به جای گذاشت که اکثر دنیاپرستان با مشاهدة آن همه زرق و برق‌ها و جاه و جلال، آه سوزانی از دل کشیدند و آرزو کردند که کاش به جای قارون بودند، حتّی یک روز، یک ساعت و یک لحظه!

قرآن این صحنه را چنین ترسیم نموده است: ...قَالَ الَّذِینَ یُرِیدُونَ الْحَیَاةَ الدُّنیَا یَا لَیْتَ لَنَا مِثْلَ مَا أُوتِیَ قَارُونُ إِنَّهُ لَذُو حَظٍّ عَظِیمٍ: آنها که خواهان زندگى دنیا بودند، گفتند: اى کاش همانند آنچه به قارون داده شده است، ما نیز داشتیم! به‌راستى که او بهرة عظیمى دارد! (القصص/79).

از این ماجرا معلوم می‌شود که امثال قارون‌ با در اختیار داشتن ثروت‌های سرشار و روح طغیان‌گر خود، تا چه حد می‌توانند محیط جامعه را آلوده، و فرهنگ عمومی مردم را متأثّر سازند.

د) گاه دامنة فساد در یک محیط چنان گسترش می‌یابد که نیکان و پاکان منزوی می‌شوند و پاکدامنی در آنجا جُرم شمرده می‌شود، همچون کوردلان قوم لوط که در منجلاب فساد غوطه‌ور بودند و فطرت آنان واژگونه شده بود، وجود پاکانی چون لوط و پیروان او را در میان خود برنمی‌تابند و فرمان به اخراج آنها می‌دهند؛ زیرا تنها جُرم آنان، پاکدامنی و همرنگ نشدن با آن آلودگان بود: ...أَخْرِجُوهُم مِّن قَرْیَتِکُمْ إِنَّهُمْ أُنَاسٌ یَتَطَهَّرُونَ:‌ اینها را از شهر و دیار خود بیرون کنید، که اینها مردمى هستند که پاکدامنى را مى طلبند (و با ما همصدا نیستند!) (الأعراف/82).

هـ) در محیطی که قُبح گناه شکسته می‌شود و حسّاسیّت به زشتی از میان می‌رود، ارتکاب گناه به‌راحتی صورت می‌گیرد و افراد بی‌محابا به هر گونه فسادی تن می‌دهند.

همان‌گونه که همسر عزیز مصر ابتدا از افشای کار زشت خود می‌ترسید و از این رو، درب‌ها را می‌بندد تا کسی از گناه او آگاهی نیابد: وَغَلَّقَتِ الأَبْوَابَ (یوسف/23)، امّا هنگامی که زنان مصر را همراه و همداستان خود می‌بیند، آشکارا می‌گوید: ...وَلَقَدْ رَاوَدتُّهُ عَن نَّفْسِهِ...: ... من او را به خویشتن دعوت کردم... (یوسف/32).

2ـ سالم‌سازی جامعه از آلودگی‌های اخلاقی

هرچند برای مبارزه با انحرافات و آلودگی‌های اخلاقی و زدودن مظاهر فساد و تباهی، روش‌ها و راهکارهای گوناگونی را می‌توان ارائه داد، لیکن ما بر آنیم تا از منظر داستان‌های قرآن به این موضوع بنگریم و از لابه‌لای این داستان‌ها، روش‌هایی که زمینه‌های لازم را برای سالم‌سازی محیط فراهم می‌آورد، جویا شویم. مهم‌ترین این روش‌ها عبارتند از:

2ـ1) ریشه‌یابی آلودگی‌ها و رذایل

بدیهی است تا زمانی که کانون‌های فساد و تباهی در جامعه‌ای به اشاعة میکروب‌های گناه مشغول هستند و روح و روان انسان‌ها را با تیغ‌های زهرآگینی که بر سَرِ راه هدایت کاشته‌اند، مجروح و مسموم می‌سازند، نمی‌توان انتظار داشت که افراد آن جامعه به سعادت و فلاح دست یابند و به تعبیری، تا زمانی که باتلاق متعفّن گناهان و رذایل اخلاقی خشک نشده، گُل‌های زیبا و معطّر فضائل اخلاقی و ارزش‌های والای انسانی در بوستان جامعه پرورش نخواهد یافت. از این رو، غفلت از ریشه‌ها و زمینه‌های پیدایش انحرافات و آلودگی‌ها و پرداختن به حواشی و فعّالیّت‌های غیرضرور، کاری عبث و بیهوده و به اصطلاح نقش بر آب زدن است.

الف) بُت‌پرستی و شرک

از زمان حضرت نوح(ع) که مردم به گرد پنج بُتِ معروف یعنی: وَدّ، سواع، یغوث، یعوق و نسر پروانه‌وار می‌گشتند و در پیشگاه آنها سر به خاک می ساییدند تا زمان حاضر که بُت‌ها طرح‌ها و جلوه‌های گوناگون یافته‌اند، همواره بُت‌پرستی یکی از موانع عمده بر سَرِ راه حرکت‌های توحیدی بوده است و انسان‌ها را از وصول به معبود حقیقی‌ آنان باز داشته است؛ به عنوان مثال، بزرگ‌معلّم توحید، ابراهیم(ع) برای بیداری وجدان خفتة بُت‌پرستان و اثبات بی‌فایده بودن و پرستش این خدایان موهوم، پس از آنکه به جان بُت‌ها افتاد، آنها را قطعه‌قطعه می‌کند: فَجَعَلَهُمْ جُذَاذًا... (الأنبیاء/58).

 آنگاه شدیدترین حمله‌های فکری خود را متوجّه آن جماعت کوردل می‌سازد و مغزهایشان را زیر رگباری از سرزنش منطقی و بیدارکننده قرار می‌دهد و می‌گوید: قَالَ أَفَتَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ مَا لاَ یَنفَعُکُمْ شَیْئًا وَلَا یَضُرُّکُمْ * أُفٍّ لَّکُمْ وَلِمَا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ أَفَلَا تَعْقِلُونَ: (ابراهیم) گفت: آیا جز خدا چیزى را مى پرستید که نه کمترین سودى براى شما دارد، و نه زیانى به شما مى رساند! (نه امیدى به سودشان دارید، و نه ترسى از زیانشان!) * اُف بر شما و بر آنچه جز خدا مى پرستید! آیا اندیشه نمى کنید (و عقل ندارید)؟! (الأنبیاء/66ـ67).

ب) رهبران باطل

از آنجا که نبض هر جامعه‌ در دست گروه‌های حاکم است، بنابراین، هر برنامة اصلاحی و انقلابی اوّل باید آنها را هدف‌گیری کند. اینکه می‌بینیم موسی(ع) در درجة اوّل به سوی فرعون و ملاء او مبعوث می‌گردد، علاوه بر اینکه یکی از برنامه‌های موسی نجات بنی‌اسرائیل از چنگال استعمار فرعونیان و استخلاص آنها از سرزمین مصر بود، و این بدون گفتگو و پنجه ‌در ‌پنجة فرعون افکندن امکان‌پذیر نبود، به سبب آن است که طبق مَثَلِ معروف، «همیشه آب را باید از سرچشمه صاف کرد» و مفاسد اجتماعی و انحراف‌های محیط تنها با اصلاحات فردی و موضعی چاره نخواهد شد، بلکه باید سردمداران جامعه و آنها که نبض سیاست، اقتصاد و فرهنگ را در دست دارند، در درجة اوّل اصلاح گردند تا زمینه برای اصلاح بقیّه فراهم گردد (مکارم شیرازی،1371، ج 6: 280).

در جایی دیگر می‌بینیم که خداوند از مبعوث شدن موسی(ع) به سوی سه کانون مهمّ فساد در جامعه سخن به میان آورده است و می‌فرماید: وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسَى بِآیَاتِنَا وَسُلْطَانٍ مُّبِینٍ* إِلَى فِرْعَوْنَ وَهَامَانَ وَقَارُونَ...: ما موسى را با آیات خود و دلیل روشن فرستادیم...* به سوى فرعون، هامان و قارون... (غافر/23ـ24).

جالب آنکه هر یک از این افراد، مظهر و سنبل چیزی بودند: «فرعون)» سنبل طغیان، سرکشی و حاکمیّت ظلم و جور. «هامان» مظهر شیطنت و طرح‌های شیطانی، و «قارون» مظهر ثروتمند یاغی و استثمارگر که برای حفظ ثروت خویش، از هیچ کاری اِبا نداشت. به این ترتیب، موسی(ع) مأمور بود که به ظلم حاکمان بیدادگر، شیطنت سیاست‌مداران خائن و تعدّی ثروتمندان مستکبر پایان دهد و جامعه‌ای بر اساس عدالت و داد از نظر سیاسی و فرهنگی اقتصادی بسازد (ر.ک؛ مکارم شیرازی، 1371، ج20: 76).

2ـ2) انقلاب فرهنگی

مهم‌ترین گام اصلاحی انبیاء در جوامع بشری، در هم شکستن چهارچوب‌های ارزش‌های دروغینی بوده که از سوی مستکبران و سردمداران کفر رواج یافته بود و بر اساس این ارزش‌ها، محور شخصیّت افراد را ثروت، شهرت، جاه و جلال، غلامان و کنیزان و نیز وسایل تجمّلی می‌پنداشتند و کسانی را که فاقد این امکانات بودند، از درجة اعتبار ساقط می‌دانستند.

امّا پیامبران با تعلیمات خود، این معیارهای غلط را در هم شکستند و ارزش‌های اصیل الهی و انسانی همچون علم و تقوا و پاکدامنی و گذشت را جانشین آن ساختند. در حقیقت، این امر که به حق باید آن را یک «انقلاب فرهنگی و ارزشی» نام نهاد، بنیادی‌ترین حرکت اصلاحی نام‌آوران توحید را تشکیل می‌داد؛ چراکه تا نظام فکری و ارزشی یک جامعه اصلاح نشود، آن جامعه هرگز روی سعادت را نخواهد دید (ر.ک؛ قاسمی، 1385: 52 و نیز، ر.ک؛ برومند،1380: 23).

انبیاء به‌خوبی دریافته بودند تا زمانی که روح و فکر مردم در تسخیر اندیشه‌های خرافی و موهوم است و ایشان اسیر افکار موهوم خود هستند، این بندهای اسارت اجازة حرکت و پویایی را از آنان سلب می‌کند. به همین دلیل، نخستین فعّالیّت تبلیغی انبیاء را می‌توان «انقلاب در افکار، اندیشه‌ها و ارزش‌ها» به‌شمار آورد و در این مسیر، آنان تلاش داشتند تا نخست سنگ بنای فکری و اعتقادی مردم را درست و مستحکم بنا نهند، تا کاخ رفیع انسانیّت و اخلاق بر این پایة سترگ استوار گردد.

3ـ اصلاح تدریجی

اساساً هیچ حرکت اصلاحی و تربیتی جز در بستری مناسب و با روندی تدریجی، و جز با رعایت توانایی‌ها و قدرت افراد به سامان نمی‌رسد. در این زمینه، سرگذشت عبرت‌آموز حضرت یونس(ع)، برای تمام مصلحان و مبلّغان، می‌تواند در بر دارندة درس‌ها و پیام‌های راهگشا باشد. آن حضرت با آنکه سال‌ها در میان قوم خود «در سرزمین نینوا در عراق» به دعوت و تبلیغ مشغول بود، امّا از آنجا که می‌دید آه گرمش در آهن سرد آن جماعت اثر نمی‌بخشد و ارشادهایش در دل آنها مؤثّر نمی‌افتد، خشمگین شد و پس از آنکه قوم خود را نفرین نمود و تقاضای عذاب الهی برایشان کرد، آنها را ترک گفت.

عجیب آنکه خداوند این پیامبر بزرگ الهی را به سبب این ترک اَولیَْ و به دلیل کم‌طاقتی در راه اصلاح و تربیت قوم خود به «بنده‌ای فراری» تشبیه می‌کند و می‌فرماید: إِذْ أَبَقَ إِلَى الْفُلْکِ الْمَشْحُونِ: به خاطر بیاور زمانى را که به سوى کشتى پر (از جمعیّت و بار) فرار کرد (الصّافّات/140). در ادامه نیز صحنه‌هایی شگفت را برای آن حضرت پیش می‌آورد تا وی را برای مقام رهبری و نجات امّت او از گمراهی‌ها آبدیده‌تر و مقاوم‌تر نماید.

آری، ماجرای یونس(ع) به تمام مصلحان و مربّیان می‌آموزد که در راه تربیت و اصلاح نفوس، هیچ گاه نباید یأس و نومیدی به خود راه داد و نباید انتظار داشت تا مردمی که روح و جانشان در طول سالیان دراز با زشتی‌ها وآلودگی‌ها خو کرده است و رذائل اخلاقی در اعماق وجود ایشان رسوب کرده، یکباره و در مدّت کوتاهی و با حرکتی برق‌آسا، مِسِ وجودشان به طلا تبدیل شود.

یکی از نمونه‌های بارزی که نشانگر ضرورت اصل تدریج در امر تربیت و تهذیب نفوس است، ماجرای قوم بنی‌اسرائیل و سرگردانی آنها در بیابانِ تیه است. آنجا که می‌بینیم قوم بنی‌اسرائیل که قرن‌ها در بردگی و بندگی فراعنه زندگی کرده بودند و اخلاق آنان دگرگون و فاسد شده بود و این عادات رذیله در ژرفای وجود آنها رسوخ کرده بود و با تار و پود روح و جانشان عجین شده بود، بدیهی است که با یک جهش سریع و با یک حرکت برق‌آسا نمی‌شد آن عادت‌ها و رسوب‌ها را از میان برد.

از این رو، آنان فرمان یافتند تا چهل سال در بیابان تیه سرگردان شوند (ر.ک؛ المائده/26) تا شاید در طول این مدّت و به‌تدریج خود را از بند اسارت آن عادت‌های ناپسند بِرَهانند و نیز نسل موجود که نسلی ضعیف و حقیر بود، تدریجاً از میان برود و جای خود را به نسلی نو بدهد که در آغوش تعلیم‌های الهی و در عین حال، در میان سختی‌ها و مشکلات پرورش یافته باشد تا بلکه آمادگی یک زندگی سعادت‌بخش را بیابد.

4ـ امر به معروف و نهی از منکر

یکی از مهم‌ترین روش‌هایی که نقش بسزایی در سالم‌سازی محیط، احیای خوبی‌ها، حذف و طرد آلودگی‌ها و امور ناپسند از محیط جامعه ایفا می‌نماید، امر به معروف و نهی از منکر است. قرآن کریم کسانی راکه نسبت به فساد محیط خود بی‌تفاوت باشند و سر در لاکِ خود فرو برده، نسبت به اعمال زشت دیگران حسّاسیّتی به خرج نمی‌دهند، مطرود و ملعون انبیاء خوانده است، آنجا که می‌فرماید:

لُعِنَ الَّذِینَ کَفَرُواْ مِن بَنِی إِسْرَائِیلَ عَلَى لِسَانِ دَاوُودَ وَعِیسَى ابْنِ مَرْیَمَ ذَلِکَ بِمَا عَصَوا وَّکَانُواْ یَعْتَدُونَ * کَانُواْ لاَ یَتَنَاهَوْنَ عَن مُّنکَرٍ فَعَلُوهُ لَبِئْسَ مَا کَانُواْ یَفْعَلُونَ: کافران بنى‌اسرائیل بر زبان داوود و عیسى‌بن مریم، لعن (و نفرین) شدند. این به سبب آن بود که گناه کردند و تجاوز مى نمودند. * آنها از اعمال زشتى که انجام مى دادند، یکدیگر را نهى نمى کردند. چه بدکارى انجام مى دادند! (المائده/78ـ79).

در صحنه‌ای دیگر، در داستان «اصحاب سبت»  قرآن قوم بنی‌اسرائیل را به سه گروه تقسیم می‌کند: یک دسته اکثراً قانون‌شکن، دستة دیگر، دلسوزان نصیحت‌گر که اقلیّت کوچکی بودند و دستة سوم گروه بی‌تفاوت. بی‌تفاوت‌ها به نصیحت‌گران و آمرین به معروف و ناهیان از منکر می‌گفتند: آنها را به حال خود واگذارید و بی‌سبب خود را خسته نکنید، چون حرف‌هایتان در قلب آنان اثر ندارد و به هر حال، آنها جهنّمی هستند: ...لِمَ تَعِظُونَ قَوْمًا اللّهُ مُهْلِکُهُمْ أَوْ مُعَذِّبُهُمْ عَذَابًا شَدِیدًا...: چرا گروهى (گنهکار) را اندرز مى دهید که سرانجام خداوند آنها را هلاک خواهد کرد؟!... (الأعراف/164).

ولی نهی‌کنندگان از منکر در پاسخ می‌گفتند: ...قَالُواْ مَعْذِرَةً إِلَى رَبِّکُمْ وَلَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ: ... (این اندرزها) براى اعتذار (و رفع مسئولیّت) در پیشگاه پروردگار شماست. بعلاوه، شاید آنها (بپذیرند، و از گناه بازایستند، و) تقوا پیشه کنند! (الأعراف/164).

قرآن در ادامه می‌گوید:

فَلَمَّا نَسُواْ مَا ذُکِّرُواْ بِهِ أَنجَیْنَا الَّذِینَ یَنْهَوْنَ عَنِ السُّوءِ وَأَخَذْنَا الَّذِینَ ظَلَمُواْ بِعَذَابٍ بَئِیسٍ بِمَا کَانُواْ یَفْسُقُونَ: امّا هنگامى که تذکّراتى را که به آنها داده شده بود، فراموش کردند، (لحظه عذاب فرا رسید؛ و) نهى کنندگان از بدى را رهایى بخشیدیم و کسانى را که ستم کردند، به‌سبب نافرمانیشان به عذاب شدیدى گرفتار ساختیم (الأعراف/165).

قرآن کریم در برخی داستان‌های خود، سرگذشت برخی مجاهدان جان بر کفی را نقل می‌کند که در محیطی سرشار از کفر و بی‌ایمانی سکوت را جایز نشمردند و یک‌تنه در برابر تمام مشرکان لجوج ایستادند و قوم خود را از سقوط در گرداب گناه و آلودگی برحذر داشتند؛ از جمله:

الف) قرآن از مردی باایمان و ثابت‌قدم یاد نموده است که وقتی می‌شنود مردم در قلب شهر علیه پیام‌آوران توحید شوریده‌اند (که به فرمان عیسیَْ مسیح به آن منطقه اعزام شده بودند،) و قصد به قتل رسانیدن آنها را دارند، سکوت را جایز ندانست و با سرعت و شتاب خود را به مرکز شهر رسانید و آنچه در توان داشت، در دفاع از حق فروگذار نکرد و به مردم روی کرده، گفت: ای قوم من! از فرستادگان خدا پیروی کنید: وَجَاءَ مِنْ أَقْصَى الْمَدِینَةِ رَجُلٌ یَسْعَى قَالَ یَا قَوْمِ اتَّبِعُوا الْمُرْسَلِینَ: و مردى (باایمان) از دورترین نقطة شهر با شتاب فرارسید، گفت: اى قوم من! از فرستادگان (خدا) پیروى کنید! (یس/20).

تعبیر به «رَجُل» به صورت ناشناخته، شاید اشاره به این نکته است که او یک فرد عادی بود، قدرت و شوکتی نداشت و در مسیر خود تک و تنها بود و در عین حال، نور و حرارت ایمان آن چنان او را روشن و گرم ساخته بود که بی‌اعتنا به پیامدهای این دفاع سرسختانه از مبارزان راه توحید، وارد معرکه شد تا همة مؤمنان از این ماجرا سرمشق بگیرند و بدانند که حتّی یک نفر نیز مسئولیّت دارد و سکوت برای او جایز نیست (ر.ک؛ مکارم شیرازی، 1371، ج 18: 348).

ب) مؤمن آل‌فرعون یکی از مصلحانی بود که در محیطی شرک‌آلود و پُر از ستم و جور، یک‌تنه پا به میدان گذاشت و با منطق کوبنده و استدلال‌های روشن و گویای خویش، قوم خود را به تبعیّت از فرمان‌های الهی دعوت نمود و با فریادی رسا و قاطع، سرمداران کفر را از ادامة راهشان برحذر داشت (ر.ک؛ غافر/ 28ـ46).

 این مرد الهی در شرایط حسّاس و در زمانی که شاید بسیاری از مؤمنان هر گونه مسئولیّت را از خود سلب می‌بینند و معتقدند که نباید خود را در چنین مهلکه‌ها و صحنه‌های پُرمخاطره‌ای افکند و با انواع توجیه‌ها از وظیفة امر به معروف و نهی از منکر شانه خالی می‌کنند، می‌بینیم وی با به خطر انداختن خود، به دفاع از مبانی توحیدی و حمایت از پیامبر زمان خود برمی‌خیزد و بی‌محابا به طرح اندیشه‌های اصلاحی خود می‌پردازد (ر.ک؛ حکیم، 1417ق.: 39).

ج) اصحاب کهف نیز نمونة بارزی از بلندهمّتانی بودند که در آن جامعه‌ای که کفر و شرک در تمام شریان‌های آن نفوذ کرده بود، سکوت را روا ندانستند و با قیامی یکپارچه و یک‌صدا، آهنگ توحید سر دادند. آنها در آن فضای شرک‌آلود، از انحراف قوم خود و بُت‌پرستی آنان رنج می‌بردند و نمی‌توانستند شاهد آن همه انحطاط فکری مردم باشند. از این رو، می‌گفتند: هَؤُلَاءِ قَوْمُنَا اتَّخَذُوا مِن دُونِهِ آلِهَةً لَّوْلَا یَأْتُونَ عَلَیْهِم بِسُلْطَانٍ بَیِّنٍ...: این قوم ما هستند که معبودهایى جز خدا انتخاب کرده اند! چرا دلیل آشکارى (بر این کار) نمى آورند؟!... (الکهف/15).

مراجع

قرآن کریم.

ابن‌اثیر، محمّدبن عبدالکریم. (1385ق.). الکامل فی التّاریخ. بیروت: دار بیروت و دار صادر.

ابن‌شعبة حرّانی، علیّ‌بن الحسین. (1360). تحف العقول. تهران: انتشارات کتابفروشی اسلامی.

باقری، خسرو. (1378). نگاهی دوباره به تربیت اسلامی. تهران: انتشارات مدرسه.

برومند، مهدی. (1380). شیوه‌های تعلیم در قرآن و سنّت. رشت: انتشارات کتاب مبین.

جعفری، یعقوب. (1376). شرح تاریخی قرآن. تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی.

حکیم، محمّدباقر. (1417 ق.). علوم القرآن. قم: مجمع الفکر الإسلامی.

رازی، فخرالدّین. (بی‌تا). التّفسیر الکبیر. بی‌جا: دار احیاء التّراث العربی.

سبحانی، جعفر. (1360). منشور جاوید. اصفهان: کتابخانة عمومی امام امیر‌المؤمنین(ع).

سعدی شیرازی، مصلح‌الدّین. (1390). کلّیّات گلستان سعدی. به کوشش پیمان عربشاهی. تهران: انتشارات سبز رایان‌گستر.

طباطبائی، سیّد محمّدحسین. (1363). تفسیر المیزان. قم: بنیاد علمی و فرهنگی علاّمه طباطبائی.

طبرسی، ابوعلی فضل‌بن حسن. (1408ق.). مجمع البیان فی علوم القرآن. بیروت: دار المعرفة.

عبّاسی مقدّم، مصطفی. (1379). اسوه‌های قرآنی و شیوه‌های تبلیغی آنان. قم: مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی.

فیض کاشانی، ملاّ محسن. (بی‌تا). الصّافی فی تفسیر القرآن. بیروت: مؤسّسة الأعلمی للمطبوعات.

قاسمی، حمید محمّد. (1385). روش‌های تربیتی در داستان های قرآن. تهران: نشر و پژوهش معناگرا.

قرائتی، محسن. (1378). تفسیر نور. قم: مرکز فرهنگی درسهایی از قرآن.

قمی، علیّ بن ابراهیم. (1404ق.). تفسیر القمی. قم: مؤسّسة دارالکتاب.

مجلسی، محمّدباقر. (1403ق.). بحارالأنوار. بیرو: دار إحیاء التّراث الإسلامی.

مکارم شیرازی، ناصر و دیگران. (1371). تفسیر نمونه. تهران: دارالکتب الإسلامیّة.

نویسنده:

محمّد حسین مردانی نوکنده: استادیار دانشگاه گلستان

فصلنامه معارف قرآنی شماره 22

ادامه دارد...

برچسب ها :قم
شماره پیامک قم نا: 50001717150598رایانامه: info@Qumna.com