کد خبر ۴۲۴۳۷ انتشار : ۲۹ خرداد ۱۳۹۶ ساعت ۰۴:۱۱
مفهوم شناسی و حقیقت یابی حیات طیبه از منظر قرآن - بخش دوم و پایانی

اوج حیات طیبه در انسان کامل

حیات طیبه، حیات حقیقی انسانی است که حیات دنیوی با همه گسترده گی اش بستر آن، و حیات اخروی با جاودانگی و اهمیتش تبلور این حیات حقیقی است.

 

اوج حیات طیبه در انسان کامل

انبیا و اوصیای الهی  که برترین مصداق انسان کامل اند، از مقام شامخ روح‌القدس برخوردار هستند؛ روح آنان به فعلیت محض بار یافته  است و بر این اساس بالاترین رتبه حیات طیبه را از آنِ خود کرده اند. آنان به برکت آن مرتبه از روح و این درجه از حیات، به همه ذرات عالم احاطه علمی یافته اند و همه حقایق در منظر آنهاست.

 امام خمینی(ره) می فرماید: «براى انبیا و اوصیا(ع) مقام شامخى است از روحانیت که آن را «روح‌القدس» گویند؛ و به آن مقام احاطه علمى قیومی دارند به جمیع ذرات کائنات، و در آن روح غفلت و نوم و سهو و نسیان و سایر حوادث امکانیه و تجددات و نقایص مُلکیه نیست، بلکه از عالم غیب مجرد و جبروت اعظم است» (امام خمینی، 1374، ص545).

مفسر فرزانه معاصر آیت الله جوادی آملی نیز دراین باره نوشته اند: «عالی‌ترین مرتبه حیات طیبه از آن ِانسان ِکامل است که خود کلمه طیبه تکوینی الهی است. انسان کامل "حی متألهی" است که به فعلیت محضه بار یافته و از مراتب روح، آخرین مرتبه را که روح‌القدس است، حـائز شـده است. مردم همگی از روح نفخی "نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی" برخوردار و از حیات متکی بر آن بهره‌مندند؛ مؤمن به عنایت ازلی، مؤید به روح تأییدی "وَ أَیَّدَهُم بِرُوحٍ مِّنْهُ" بوده و از حیات طیبه ایمانیِ ناشی شده از آن مُتنعِم است.

 لیکن مرحله عالی و کامل روح را که روح‌القدس است، خدا در انبیا و ائمه به ودیعه گذاشته است: "أَیَّدْتُکَ بِرُوحِ الْقُدُس". این روح که چیزی جدای از وجود آنان نیست، حقیقت بسیار متعالی است که عالی‌ترین مرتبه حیات که اوج حیات طیبه است را به آنان ارزانی می دارد و برکات فوق تصور بر این حیات ملکوتی مترتب می گردد » (جوادی آملی، 1386، ج11، ص165؛  1389، ص229-228؛ نیز ر.ک به: حسینی طهرانی، بی‌تا، ج 16، ص236).

مؤلفه های بسترساز تحقق حیات طیبه

بعد از بحث از چیستی حیات طیبه و چگونگی آن که با عنوان «فرایند تحقق حیات طیبه» مورد اشاره قرار گرفت، مناسب است مؤلفه هایی که زمینه‌ساز تحقق این حیات هستند را مورد توجه قرار دهیم. کتاب الهی عوامل و مؤلفه هایی چند را به عنوان بسترساز تحقق این حیات بیان می کند که‌ مهم ترین آنها عبارتند از:

 1. اجابت دعوت خدا و رسول

یکی از مؤلفه های بسترساز تحقق حیات متعالی انسان،‌ اجابت دعوت خدا و رسول او در آنچه انسان را بدان می خوانند، می باشد. خداوند می فرماید: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَجِیبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاکُمْ لِما یُحْیِیکُم؛ اى کسانى که ایمان آورده اید! اجابت کنید خدا و رسولش را زمانى که شما را مى خوانند به آنچه زنده تان مى سازد» (انفال، 24).

از این آیه شریفه به دست می آید که سبب اعدادی وصول به حیات طیّب، همانا اجابت دعوت خدا و رسول است. گرچه این حیات، افاضه الهی و بخششی ربانی است، لکن انسان جز به آراسته شدن به دین و اجابت دعوت رب‌العالمین مستعد این افاضه نمی گردد. علامه طباطبایی دراین باره می نویسد: «براى آدمى یک زندگى حقیقى هست که اشرف و کامل تر از حیات و زندگى پست دنیایى اوست، و وقتى به آن زندگى مى رسد که استعدادش کامل و رسیده شده باشد، و این تمامیت استعداد به‌وسیله آراستگى به دین و دخول در زمره اولیاى صالحین دست مى دهد؛ همچنان‌که رسیدن به زندگى دنیایى وقتى دست مى دهد که نطفه ای رشد نموده، همچنان نمو کند تا استعدادش براى درک آن کامل شود؛ یعنى به‌صورت جنین در آید. ...

 آیه مورد بحث که مى فرماید: "یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَجِیبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاکُمْ لِما یُحْیِیکُم" اشاره به همان استعداد نموده و مى فرماید: پذیرفتن و عمل کردن به آن دستوراتى که دعوت حقه اسلامى بشر را به آن مى خواند، انسان را براى درک زندگى حقیقى مستعد مى سازد» (طباطبایى، 1374، ج 9، ص56).

نکته شایان توجه آنکه، دعوت خدا و رسول که اجابت آن مایه حیات بشر می گردد، همان جریان هدایت الهی است که بشر را به رستگاری فرامی خواند. این هدایت باید مستمر و پیاپی باشد تا فیض آن شامل همه انسان ها تا فرجام حیات انسانی بر پهنه زمان و گستره زمین باشد. بر این اساس، بعد از حیات رسول خدا(ص)، فیض هدایت توسط امامان معصوم(ع) جاری می شود تا بشریت هیچ‌گاه از دعوت حیات‌بخش الهی محروم نباشد. با توجه به اینکه همه گروه های انسانی و امت ها دارای دعوت‌کننده‌ای هدایت گر هستند، خداوند متعال خطاب به رسولش می فرماید: «إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هادٍ؛ [اى پیامبر!] تو همانا هشداردهنده اى، و [البته] براى هر قومى هدایت گری است» (رعد، 7).

حدیث شریف ثقلین نیز که رسول خدا (ص) در آن فرمودد: «إنِى تَارِکٌ فِیکمُ الثَّقَلَین: کتَابَ اللهِ وَ عِترَتِى  أَهْلَ بَیْتِی؛ من در میان شما دو متاع نفیس و گران‌قدر که کتاب خدا و عترتم باشد، باقى مى گذارم» (مجلسی، 1403، ج5، ص21) مؤید این است که دعوت الهی توسط اولیای او برای همیشه جریان خواهد داشت. همین دعوت که در سیره و سنت معصومین تبلور می یابد، عامل حیات جان ها و نورانیت روان ها خواهد شد؛ چنان که امام باقر(ع) می فرماید: «إِنَّ حَدِیثَنَا یُحْیِی الْقُلُوبَ؛ همانا سخنان ما قلب ها و جان ها را زنده می سازد» (همان، ج2، ص144).

در دوران غیبت امام معصوم هم فیض هدایت و دعوت حیات‌بخش توسط فقها و عالمان دین استمرار می یاید.

2. ایمان و عمل صالح

از دیگر مؤلفه های زمینه‌ساز تحقق حیات طیبه در انسان، ایمان و عمل صالح می باشد. خداوند متعال می فرماید: «مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثى  وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاه طَیِّبَه وَ لَنَجْزِیَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما کانُوا یَعْمَلُونَ؛ هرکس از مرد یا زن کار شایسته کند و مؤمن باشد، قطعاً او را با زندگى پاکیزه اى حیات بخشیم، و مسلماً به آنان اجر بهتر از آنچه انجام مى دادند، دهیم»(نحل، 97).

آیه شریفه به‌صراحت بیان می  دارد که حیات طیبه وابسته به ایمان و عمل صالح، و این دو از زمینه های اعدادی و بسترهای اصلی حیات معنوی و طیّب می باشند. درست است که حیات را خدای حیات‌بخش افاضه می کند[5]، لکن حق‌تعالی به مؤمن اهل عمل صالح این حیات را افاضه می کند. حضرت علی(ع) می فرماید: «بِالْإِیمَانِ یُرْتَقَى إَلَى ذِرْوَه السَّعَادَه وَ نِهَایَه الْحُبُور؛ [انسان] به سبب ایمان، به مرتبه بالاى نیک بختى و نهایت سرور و شادمانى ارتقا می یابد» (خوانساری، 1366، ج 3، ص234).

شایان ذکر است که حیات طیبه خود دارای درجات و مراتب است و به هر نسبت که انسان بر ایمان و عمل صالح خود بیفزاید، حیات طیبه او نیز موجودیت و شدت بیشتر یافته و بر درجات روحی و تعالی معنوی او افزوده می شود. در واقع حیات حقیقی انسان دارای مراتب و بطون است که این مراتب به‌صورت استعداد در متن آدمی به ودیعه نهاده شده است. مزین شدن به گوهر دین و طی مراتب و درجات دین‌داری، استعداد های ویژه انسان برای نیل به درجات والای حیات را شکوفا می کند.

3. شکوفایی عقل و خرد انسانی

از دیگر مؤلفه های زمینه‌ساز تعالی معنوی و تحقق حیات طیبه در انسان، شکوفایی عقل و خرد انسانی می باشد.

عقل سرمایه بنیادین نهفته در انسان و پایه و اساس شخصیت اوست؛ هر کسی به میزانی که این سرمایه را شکوفا سازد، به همان میزان به تعالی معنوی و حیات طیبه واصل می شود. امام صادق(ع) می فرماید: «پایه شخصیت انسان عقل است و هوش و فهم و حافظه و علم از عقل سرچشمه می گیرند.

عقل، انسان را کامل کند و رهنما و بینایی بخش او و کلید امورِ اوست، و چون [کسی] عقلش به نور خدایى مؤید باشد، دانشمند و حافظ و متذکر و باهوش و فهمیده باشد و ازاین‌رو بداند چگونه و چرا و از کجاست و خیرخواه و بدخواه خود را بشناسد و چون آن را شناخت، روش زندگى و عوامل پیوند و نیز جدایی بخش خویش بشناسد و در یگانگى خدا و اعتراف به فرمانش مخلص شود و چون چنین کند، [سرمایه های] ازدست‌رفته را جبران کرده و بر آینده مسلط گردد و بداند از کجا آمده و آمدنش بهر چه بوده و به کجا می‌رود؟ اینها همه از تأیید عقل است[6]» (کلینی، 1407، ج 1، ص25).

انسان موجودی است که در او استعدادهای بالقوه فراوانی ازجمله عقل نهفته است. عقل انسان قوه و استعدادی است که وی با آن به حقایق عالم وجود راه پیدا می کند و خیر و شر خویش را تشخیص می دهد. عقل ودیعه ای الهی است که در فطرت و سرشت انسان قرار داده شده است تا به‌وسیله آن حق از باطل تشخیص داده شود. عقل سرمایه خدادادی و گوهر نفیسی است که انسان به آن مزین شده تا از تاریکی جهل و گمراهی نجات ‌یافته و معارف الهیه را با آن درک کند.

خداى عزوجل عقل را نیرویى تعریف کرده که انسان در دینش از آن بهره مند شود و به‌وسیله آن راه را به‌سوی حقایق معارف و اعمال صالح پیدا نماید و آن را پیش گیرد (طباطبایى، 1374، ج 2، ص37). رسول خدا(ص) می فرماید: «مَا قَسَمَ  اللَّهُ  لِلْعِبَادِ شَیْئاً أَفْضَلَ مِنَ الْعَقْلِ... وَ لَا بَلَغَ جَمِیعُ الْعَابِدِینَ فِی فَضْلِ عِبَادَتِهِمْ مَا بَلَغَ الْعَاقِلُ؛ خدا چیزى بهتر از عقل به بندگانش نداده است ... همه عابدان در فضیلت عبادتشان به ‌پای عاقل نرسند» (کلینی، 1407، ج 1، ص13) .

این ذخیره الهی که به‌صورت گنجینه ای نهانی در باطن انسان است، سودآوری و غنابخشی اش تنها در صورتی است که شکوفا شده و مورد بهره‌برداری قرار گیرد. خدا از سر لطف و رحمتش انبیا را فرستاد تا با راهنمایی خود بشر را در استخراج و شکوفا سازی گنجینه های این عقل مدد رسانند. ازاین رو می توان گفت بالندگى عقل و فرهیختگى آن از اهداف اصلى انگیزش پیامبران است. حضرت علی(ع) در این زمینه می‌فرماید: «فَبَعَثَ فِیهِمْ رُسُلَهُ وَ وَاتَرَ إِلَیْهِمْ أَنْبِیَاءَه  ... وَ یُثِیرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ  الْعُقُولِ؛  خداوند پیامبران را پی‌درپی فرستاد تا گنجینه‌هایی که در عقل‌ها پنهان است، آشکار سازند» (نهج البلاغه، خطبه1).

رابطه عقل و تفکر

از مهم ترین عوامل شکوفاسازی عقل بشری، تفکر است؛ تا جایی که اصل عقل را «فکر» دانسته اند. حضرت علی(ع) فرمود: «أَصْلُ  الْعَقْلِ  الْفِکْر؛ اصل عقل، فکر کردن است» (خوانسارى، 1366، ج2، ص417)  . عقل سرچشمه و کانون «تفکر» است که خود راهبردی مهم از راهبردهایی تعالی معنوی انسان به شمار می رود.

قرآن کریم بیش از هر کتاب دیگری در مسیر فعال‌سازی عقل، خردورزی و تفکر قدم برداشته و مکرر انسان ها را با عبارت «اَفَلا تَعْقِلُونَ» (ر.ک به: انعام، 32؛ یوسف، 3؛ انبیاء، 10؛ مؤمنون، 80؛ قصص، 60) مورد خطاب قرار داده و استعمال و به‌کارگیری عقل را از آنها خواسته است؛ تا جایی که در مواردی که آنها از عقل و فکرشان استفاده نمی کنند، با لحن بسیار شدیدی آنها را توبیخ نموده است: «وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ کَثیراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بِها ... أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِکَ هُمُ الْغافِلُونَ؛ و در حقیقت بسیارى از جنیان و آدمیان را براى دوزخ آفریده ایم؛ [چراکه] دل‌هایی دارند که با آن [حقایق را] دریافت نمى کنند ... آنان همانند چهارپایان بلکه گمراه ترند. [آرى] آنها همان غافل‌اند» (اعراف، 179).

شهید مطهری دراین باره می نویسد: «بدترین جنبندگان در نظر خدا کدامند؟ آیا آنهایى هستند که ما آنها را نجس العین مى خوانیم؟ یا بدترین حیوانات آنهایى هستند که ضرب‌المثل کودنى هستند؟ نه، بدترین جنبندگان در نظر خدا و با مقیاس حقیقت  عبارت است از انسان‌هایی که قوه عقل و تمیز به آنها داده شده است، ولى آن را به کار نمى اندازند و فکر نمى کنند» (مطهرى، ج 21، 1368، ص32).

ریشه مطلق پلیدی و زشتی در انسان همانا عدم تعقل و مهمل گذاشتن عقل و خرد می باشد؛ چنان که خداوند متعال می فرماید: «وَ یَجْعَلُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذینَ لا یَعْقِلُونَ؛ و [خدا] بر کسانى که نمى اندیشند، پلیدى را قرار مى دهد» (یونس، 10).

شکوفایی عقل وحیات طیبه

قرآن یکی از عناصر سازنده حیات انسانی و عوامل تکامل و تعالی وی را پرورش عقل و اندیشه می داند. انسان به‌وسیله رشد صحیح عقل و بهره‌برداری آن در جهت هدف آفرینش می تواند از ایمان و حیات طیبه برخوردار شود. در مقابل، قرآن کریم کافر را به جهت عدم تعقل و خردورزی، مرده فاقد حیات می داند: «أَوَ مَنْ کانَ مَیْتاً فَأَحْیَیْناهُ وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً یَمْشی  بِهِ فِی النَّاسِ کَمَنْ مَثَلُهُ فِی الظُّلُماتِ لَیْسَ بِخارِجٍ مِنْها کَذلِکَ زُیِّنَ لِلْکافِرینَ ما کانُوا یَعْمَلُون؛ آیا کسى که مرده [دل ] بود و زنده اش گردانیدیم و براى او نورى پدید آوردیم تا در پرتو آن در میان مردم راه برود، چون کسى است که  گرفتار تاریکی هاست و از آن بیرون آمدنى نیست؟ این‌گونه براى کافران آنچه انجام مى دادند، زینت داده شده است»(انعام، 122).

این آیه از نورانیت و حیات (معنوی) مؤمن و تاریکی و مرگ غیر مؤمن سخن می گوید. در صدر آیه مورد بحث، سخن از کسی است که خدا به او حیاتی ویژه و نورانیتی خاص داده، و در ذیل آن به نحو تقابل از کافرین سخن رفته است. از این تقابل معلوم می شود که کافر در فرهنگ قرآن مرده فاقد حیات (معنوی) است.

مفسر فرزانه معاصر آیت الله جوادی آملی در توضیح آیاتی دیگر که در سیاق این آیه است، نوشته اند: «قرآن از موحد به زنده [صاحب حیات معنوی و طیّب] یاد می‌کند و کافر را برابر او قرار می‌دهد؛ یعنی انسان یا زنده است یا کافر: "لِیُنذِرَ مَن کانَ حَیّاً و یَحِقَّ القَولُ عَلَی ‌الکافِرین" (یس، 70)، و این تقابل نشانِ زنده بودن موحد و مرده  بودن کافر است؛ چنان‌که در آیه‌ای دیگر می‌فرماید: "و ما أنتَ بِمُسمِعٍ مَن فِی القُبور" (فاطر، 22) و تو نمى توانى سخن خود را به گوش آنان که در گور خفته اند، برسانى! کسانی را که در قبر بدن و طبیعت گرفتارند و هم‌اکنون زنده‌به‌گورند، نمی‌توانی بشنوانی و هدایت کنی؛ یعنی کافر مرده است» (جوادی آملی، 1388، ج9، ص588؛ نیز ر.ک به: مطهرى، 1368، ج 22، ص89).

قرآن بدترین جنبندگان را که از حیات طیبه انسانی محروم هستند، کافرانی می داند که از عقلشان استفاده نمی کنند. آری، عدم استفاده از عقل و خرد مساوق کفر است و محرومیت کافر از حیات طیبه ریشه در فقدان تعقل و عدم شکوفایی عقل او دارد. قرآن یک جا می فرماید: «إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُکْمُ الَّذینَ لا یَعْقِلُونَ؛ قطعاً بدترین جنبندگان نزد خدا کران و لالانى اند که نمى اندیشند» (انفال، 22)؛ در جای دیگر نیز می فرماید: «إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الَّذینَ کَفَرُوا فَهُمْ لا یُؤْمِنُونَ؛ بى تردید بدترین جنبندگان پیش خدا کسانى اند که کفر ورزیدند و ایمان نمى آورند» (انفال، 55). از تدبر در این دو آیه روشن می شود که در نظر خداوند متعال بدترین موجود، کافری است که اهل تعقل نبوده و فکر و عقلش را به کار نمی اندازد.

نتیجه

از آنچه بیان گشت روشن شد که حیات طیبه نشئت‌گرفته از روحی جدید در انسان است. این روح گرچه از حیث نوپدیدی‌اش جدید است، لکن در واقع مرتبه فائقه روح است که با فراهم شدن بستر مناسب، به اذن الهی پدیدار شده است. این بعد شکوفاشده منشأ پیدایش حیاتی معنوی و متعالی (حیات طیبه) در انسان می گردد. مراد از روح مذکور همان «روح الایمان» است که با اجابت دعوت خدا و رسول و با ایمان و عمل صالح و همچنین شکوفایی عقل، از جانب خدا افاضه شده و بر شاخسارش شکوفه های حیات طیبه می شکفد و انسان واقعی که «حی متأله» است را به ظهور می رساند.

در نگاهی واقع‌بینانه و برخوردار از بصیرت معنوی، هرگاه انسان در همین دنیا به کمال انقطاع نائل شود و به معدن عظمت (خداوند متعال) متصل گردد و روح او به عز قدس الهی مُعلَق، و از باطن خود مورد نجوای الهی قرار گیرد و در پیشگاه خدا قیـام به صدق عبودیت نماید و محقِق به حقایق اهل قرب و در مسلک اهل جذب واقع شود، به‌نحوی‌ که وِردش ورد واحد و یکسره در یاد حضرت دوست استغراق یابد و در این مرحله همه حجاب ها از پیش چشم او برداشته شود و با وصول به مقام معرفت توحیدی، خدا را به عیان در مظاهر مشاهده نماید و از غیر خدا یکسره جدا شود و تجلی عظمت الهی، او را در مراقبتی خائفانه فرو برد و غایت آمال او مرافقت انبیا و استقرار در «فی  مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلیکٍ مُقْتَدِرٍ» باشد، به حیات طیبه بار یافته و به حیات معنوی رسیده است. حیات طیبه گرچه «دنیویهالحدوث» است، لکن «اخرویهالبقاء» می باشد، که «حیات عنداللهیِ» جاودانه، تبلور همین حیات است.

پی نوشت:

[5]. چنان‌که با آیه کریمه «فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیَاه طَیِّبَه» (نحل، 97) حیات‌بخشی را به خود نسبت می  دهد.

[6].«دِعَامَه الْإِنْسَانِ الْعَقْلُ وَ الْعَقْلُ مِنْهُ الْفِطْنَه وَ الْفَهْمُ وَ الْحِفْظُ وَ الْعِلْمُ وَ بِالْعَقْلِ یَکْمُلُ وَ هُوَ دَلِیلُهُ وَ مُبْصِرُهُ وَ مِفْتَاحُ أَمْرِهِ فَإِذَا کَانَ تَأْیِیدُ عَقْلِهِ مِنَ النُّورِ کَانَ عَالِماً حَافِظاً ذَاکِراً فَطِناً فَهِماً فَعَلِمَ بِذَلِکَ کَیْفَ وَ لِمَ وَ حَیْثُ وَ عَرَفَ مَنْ نَصَحَهُ وَ مَنْ غَشَّهُ فَإِذَا عَرَفَ ذَلِکَ عَرَفَ مَجْرَاهُ وَ مَوْصُولَهُ وَ مَفْصُولَهُ وَ أَخْلَصَ الْوَحْدَانِیَّه لِلَّهِ وَ الْإِقْرَارَ بِالطَّاعَه فَإِذَا فَعَلَ ذَلِکَ کَانَ مُسْتَدْرِکاً لِمَا فَاتَ وَ وَارِداً عَلَى مَا هُوَ آتٍ یَعْرِفُ مَا هُوَ فِیهِ وَ لِأَیِّ شَیْ ءٍ هُوَ هَاهُنَا وَ مِنْ أَیْنَ یَأْتِیهِ وَ إِلَى مَا هُوَ صَائِرٌ وَ ذَلِکَ کُلُّهُ مِنْ تَأْیِیدِ الْعَقْلِ».حضرت در جای دیگری می فرماید: «انَ  أَوَّلَ  الْأُمُورِ وَ مَبْدَأَهَا وَ قُوَّتَهَا وَ عِمَارَتَهَا الَّتِی لَا یُنْتَفَعُ بِشَیْ ءٍ إِلَّا ِبهِ الْعَقْلُ الَّذِی جَعَلَهُ اللَّهُ زِینَه لِخَلْقِهِ وَ نُوراً لَهُمْ فَبِالْعَقْلِ عَرَفَ الْعِبَادُ خَالِقَهُمْ وَ أَنَّهُمْ مَخْلُوقُونَ وَ أَنَّهُ الْمُدَبِّرُ لَهُمْ وَ أَنَّهُمُ الْمُدَبَّرُونَ وَ أَنَّهُ الْبَاقِی وَ هُمُ الْفَانُونَ... عَرَفُوا بِهِ الْحَسَنَ مِنَ الْقَبِیحِ وَ أَنَّ الظُّلْمَه فِی الْجَهْلِ وَ أَنَّ النُّورَ فِی الْعِلْم؛ همانا آغاز و اول همه امور و نیرو و آبادانى آن که هر سودى تنها به  آن مربوط است، عقل است؛ عقلی که خدا آن را زینت بندگان و نورى براى آنها قرار داده است. بندگان با عقل هم خالق خود را و هم اینکه آنها مخلوقند، بشناسند؛ او مدبر و ایشان تحت تدبیر، و اینکه خالقشان باقی و آنها همه فانى می باشند ... و با عقل تشخیص حُسن و قُبح (اعمال) داده شود و می فهمند تاریکى در جهل و نور در علم و دانایی است» (کلینی، 1407، ج1، ص29).

مراجع

- قرآن کریم.

- نهج‌البلاغه، ترجمه محمد دشتی، قم : انتشارات مشهور، 1379.

- صحیفه سجادیه، ترجمه حسین انصاریان، چ4،‌ تهران: پیام آزادی،‌ 1379.

- ابن طاووس، علی بن موسی، الإقبال بالأعمال الحسنه، ج3، قم: دفتر تبلیغات اسلامی، 1377.

- ابن منظور، محمد بن مکرم ،‌ لسان العرب ، محقق و مصحح: جمال‌الدین میردامادی، چ3 ، بیروت : دار الفکر للطباعه و النشر و التوزیع، 1414ق.

- امام خمینی، سید روح‌الله موسوی، تقریرات فلسفه، ج 3، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)، 1381.

- ــــــــــــــــــ ، شرح چهل حدیث، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)، 1374.

- جوادی آملی، عبدالله، تسنیم، ج5، چ5، قم: اسراء، 1389.

- ـــــــــــــــــــ ، تسنیم، ج7، چ4، قم: اسراء، 1388.

- ـــــــــــــــــــ ، تسنیم، ج9، چ3، قم: اسراء، 1388.

- ـــــــــــــــــــ ، تسنیم، ج11، چ2، قم: اسراء، 1387.

- ـــــــــــــــــــ ، تسنیم، ج13، چ3، قم: اسراء، 1389.

- ـــــــــــــــــــ ، تفسیر موضوعی قرآن کریم (توحید در قرآن)، ج2، قم: اسراء، 1383.

- ـــــــــــــــــــ ، تفسیر موضوعی قرآن کریم (مراحل اخلاق در قرآن)، جلد11، چ7، قم: اسراء، 1386.

- ـــــــــــــــــــ ‌، تفسیر موضوعی قرآن کریم(حیات حقیقی انسان در قرآن)، جلد15، چ2، قم: اسراء، 1384.

- ـــــــــــــــــــ ، تفسیر موضوعی قرآن کریم(جامعه در قرآن)، جلد17، چ3، قم: اسراء، 1389.

- ـــــــــــــــــــ ، امام مهدی «عج» موجود موعود، چ6، قم: اسراء، 1389.

- ـــــــــــــــــــ ، تفسیر انسان به انسان، چ5، قم: اسراء، 1389.

- حر عاملی، محمدحسن، وسائل الشیعه، ج15، تهران: انتشارات اسلامیه، 1367.

- حسینی طهرانی، محمدحسین، امام شناسى، ج 16، بیروت: دار المحجّه البیضاء، بی‌تا.

- خوانسارى، محمد بن حسین ، شرح غرر الحکم، چ4،  تهران : انتشارات دانشگاه تهران ، 1366.

- راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، چ2، قم: دفتر نشر کتاب، 1404ق.

- سعادت پرور، علی، سر الاسراء، ج1، قم: منشورات مکتبه التشیع، 1374.

- طباطبایى، محمدحسین، المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی همدانی، قم: دفتر انتشارات اسلامی، 1374.

- فیض کاشانی، محمد بن محسن، الوافی، اصفهان: مکتبه الامام امیرالمؤمنین علی(ع) العامه، 1365.

- کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، چ4 ، تهران : دار الکتب الإسلامیه، 1407ق.

- ــــــــــــــــــــــــ ، اصول کافى، ترجمه مصطفوى، ج 2، تهران: نشر نور، 1362.

- ــــــــــــــــــــــــ ، کافی، قم: دار الحدیث للطباعه و النشر، 1387.

- مجلسى، محمدباقر ، بحار الأنوار، چ2 ، بیروت: دار إحیاء التراث العربی، 1403ق.

- مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1360.

- مطهرى، مرتضی، ج3، 22-21 و 25، تهران: انتشارات صدرا ، 1368.

نویسندگان:

عبدالله حاجی صادقی: استادیار علوم قرآن و حدیث مجتمع آموزش عالی شهید محلاتی

ابوالقاسم بخشیان: دانشجوی دکتری علوم قرآن و حدیث مجتمع آموزش عالی شهید محلاتی

دو فصلنامه انسان پژوهی دینی شماره 31

انتهای متن/

برچسب ها :قم
شماره پیامک قم نا: 50001717150598رایانامه: info@Qumna.com