چکیده
ابوالفضل برقعی از عالمان معاصر شیعه ایران است که دیدگاههای خاصی دارد و در برخی آثار متأخر خود به اهل سنت و گاه وهابیت گراییده است. این گرایش تا جایی است که برخی کتب او را عربستان سعودی منتشر کرده است. از جمله افکار او اعتقاد به قرآنبسندگی در هدایت بشر است؛ به این معنا که قرآن برای هدایت انسانها کافی است و بدون احادیث معصومان (ع) نیز هدایت کامل حاصل میشود.
مقاله حاضر به تحلیل و نقد ادله او در این زمینه میپردازد. وی برای این نظریه به آیات قرآن، روایات پیامبر (ص) و امامان (ع) و برخی ادله جامعهشناختی استناد میکند و دلیل عقلی نمیآورد. «وجود تمام احکام، معارف و مایحتاج بشر در قرآن»، «انحصار هدایت بشر در قرآن» و «مرجعیت قرآن در رفع اختلافات» برخی از مهمترین دلایل او برای کفایت قرآن است که در این مقاله نقد، و نظریه قرآنبسندگی او رد شده است
کلیدواژه ها
قرآنبسندگی؛ کفایت قرآن؛ هدایت بشر؛ برقعی
مقدمه
سید ابوالفضل برقعی، که در آثارش خود را علامه برقعی معرفی میکند، متولد 1287 و متوفای 1372 شمسی، از روحانیان معاصر ایران است که در برخی آرای فکری خویش از عقاید شیعی فاصله گرفته و به نظریات اهل سنت و گاه وهابیت نزدیک شده است.
برقعی دارای تألیفاتی در زمینه تفسیر قرآن، عقاید و کلام، فقه، رجال و غیر آنها است که برخی از آنها در ایران چاپ شده و برخی به دلیل همسویی با عقاید وهابیت، در عربستان سعودی منتشر شده است؛ مانند: اصول دین از نظر قرآن، تابشی از قرآن، بررسی علمی در احادیث مهدی، خرافات وفور در زیارات قبور، تضاد مفاتیح الجنان با قرآن، و دعای ندبه و خرافات آن.
حیات علمی برقعی از دو مرحله متفاوت تشکیل شده است. وی در بخش اول، مانند دیگر علمای شیعه، مدافع مباحث ولایی است و این در کتب نوشتهشده در آن دوران مشهود است؛ کتابهایی مانند: گلشن قدس، التفتیش، عقل و دین؛ ولی از دهه چهارم عمر خود با گرایش به آرای وهابیت، منتقد مسائلی چون نصب الاهی امام، انحصار امامت، عصمت، شفاعت و ...، و مدافع نظریه قرآنبسندگی شده است.
درباره ابوالفضل برقعی آثار محدودی وجود دارد که بیشتر درباره زندگینامه وی و نقد آرای وهابیگونه او است؛ مانند کتاب بررسی افکار و دیدگاههای ابوالفضل برقعی نوشته ذبیحالله محلاتی یا کتاب توضیح واضحات: در جواب به ایرادات آقای سید ابوالفضل برقعی، اثر عبدالرسول حائری احقاقی اسکویی.
در برخی کتب، که به موضوع قرآنبسندگی پرداختهاند، نیز از برقعی نام برده شده است؛ مانند کتاب مکاتب تفسیری اثر علیاکبر بابایی که در آن بهاجمال به قرآنبسندگی برقعی اشاره شده و کتاب جریانشناسی قرآنبسندگی نوشته محمدابراهیم روشنضمیر و همچنین کتاب آسیبشناسی جریانهای تفسیری نوشته محمد اسعدی و همکاران، زیر نظر باقر سعیدیروشن، که بسیار مختصر به آرای برقعی اشاره کرده است. بنابراین، باید گفت پژوهشی مستقل درباره قرآنبسندگی برقعی و نقد ادله او در این موضوع انجام نشده است.
نظریه قرآنبسندگی دو شاخه دارد. شاخه اول «قرآنبسندگی در تفسیر» است؛ به معنای طرد روایات از حیطه تفسیر قرآن و فهم آیات فقط به کمک خود قرآن؛ و شاخه دوم «قرآنبسندگی در هدایت بشر»، به این معنا که بدون سخنان پیامبر و امامان (ع) نیز هدایت کامل برای انسان حاصل میشود و قرآن برای هدایت، کافی است. برقعی به هر دو نوع فوق معتقد است و هدایت قرآن را برای بشر کافی میداند. البته ما در این مقاله فقط به بعد دوم این نظریه میپردازیم.
باید تأکید کنیم که برقعی در مقام ثبوت، سنت و حدیث را قبول دارد ولی در مقام اثبات با آن مشکل دارد. او با اصل حجیت سنت موافق است و هیچگاه آن را نفی نکرده است. لذا نمیتوان او را در زمره قرآنیون[i] به حساب آورد؛ اما وی در مقام اثبات و وقوع خارجی، اکثر روایات را، با شاخصههای خود، مطرود میداند؛ و البته هر جا به نفع خودش است، علیرغم دیدگاهش، به احادیث استناد میکند.
از نظر شیعه امامیه، قرآن حجت است اما حجت منحصر به فرد نیست. عترت نیز همینطور. هر یک از این دو ثقل، حجت مستقل غیرمنحصر هستند. هم قرآن و هم عترت، کامل هستند و صادق و مصدّق دیگری؛ زیرا هر دو از یک حقیقت جوشیده و از منبع فیض الاهی تراویدهاند.
قرآن بهتنهایی به هیچ وجه برای عقیده، اخلاق و احکام حجّت نخواهد بود. زیرا تا عترت و عقل ضمیمه قرآن نشود، نصاب حجیت دینی کامل نمیشود (جوادی آملی، 1381: 1/23) و این یعنی هدایت الاهی و حجت خداوند در قرآن خلاصه نمیشود. اما برقعی هدایت بشر را در قرآن منحصر کرده و برای این نظریه دلایلی اقامه کرده است که به آنها اشاره میکنیم:
دلایل قرآنی برقعی برای قرآنبسندگی در هدایت بشر و نقد آن
برقعی از برخی آیات قرآن برای اثبات نظریهاش استفاده کرده است. او به آیات گوناگونی اشاره کرده است که در دستهبندی زیر میآوریم:
الف. کفایت قرآن برای هدایت بشر
برقعی بر اساس آیه 51 سوره عنکبوت، قرآن را برای هدایت انسانها کافی میداند. خداوند در این آیه به رسول خود درباره مشرکان و کفار میفرماید: «اَوَلَم یَکفِهِم اَنا اَنزَلنا عَلَیکَ الکِتابَ یُتلی عَلیهِم، آیا کفایت ایشان نکرده که بر تو کتابی نازل نمودیم تا بر ایشان تلاوت شود؟»؛ وی چنین آورده است:
خدا بدون قید و به طور اطلاق کتاب خود را کافی دانسته و بعضی گفتهاند کتاب خدا از جهت معجزهبودن کافی است، زیرا این آیه در جواب یهودیان که معجزه میخواستند نازل شده است. جواب این است که: اوّلاً؛ آیه اطلاق دارد و مورد نزول مخصّص آیه نمیشود. ثانیاً؛ اگر شما قبول دارید که از جهت معجزهبودن کافی است، پس چرا صدها معجزه برای رسول خدا (ص) نقل کردهاید؟! آیا خدا که فرموده قرآن از جهت معجزه کافی است به قول خود عمل نکرده، و برای رسول خود معجزات دیگری ایجاد کرده، و یا میگویید معجزات منقوله دروغ است؟ (برقعی، بیتا ز: 37).
در جواب برقعی باید گفت اولاً در مطلقبودن آیه بحثی نیست، اما از همان جهت اعجاز نه در تمام جهات. او از این آیه چنین برداشت میکند که قرآن از هر جهت کافی است، در حالی که برای بسیاری از مسائل مانند تعداد رکعات نماز کافی نیست. به عبارت دیگر، طبق نگاه برقعی، باید گفت به دلیل اطلاق آیه، باید حداقل همه نیازهای شرعی مسلمانان در قرآن لحاظ شده باشد در حالی که چنین نیست و تعداد رکعات نماز، که یکی از مسائل مهم فقهی است، در قرآن ذکر نشده است. در نتیجه اطلاق همهجانبه مد نظر وی از بین رفته است. مفسران نیز به دلیل سیاق آیات، اطلاق فوق را فقط از جهت اعجاز قرآن میپذیرند.
صاحب مجمع البیان معتقد است آیه فوق دال بر آن است که قرآن معجزهای کافی و دارای برترین مقام اعجاز است و تصریح کرده است که مراد از کفایت قرآن رسیدن آن به مرتبهای از اعجاز است که با وجود آن نیازی به غیر نیست (طبرسی، 1372: 8/452). فخر رازی هم از این آیه اتمبودن اعجاز قرآن را استنباط کرده و ضمن مقایسه آن با معجزات قبلی پیامبران، که مختصات زمانی و مکانی محدودی داشتهاند، قرآن را اعجازی فرازمانی و فرامکانی معرفی کرده و معنای کفایت قرآن را در این خصوصیت دانسته است (فخر رازی، 1420: 25/66).
ثانیاً اینکه «مورد نزول مخصص آیه نمیشود» سخنی درست است و در اینجا هم مورد نزول «جوابِ کفار مکه در مطالبه معجزه» است، ولی آیه در آن منحصر نشده و کفایت قرآن در اعجاز، مربوط به همه زمانها و مکانها است.
وی در آثار دیگر خود بهصراحت کافیبودن قرآن برای هدایت را نفی و به خود آیات قرآن استناد کرده است. او عبارت قرآنیِ «ما اتاکم الرسول فخذوه» را دلیلی بر ارجاع مردم به حدیث و حجیت احادیث دانسته است. همچنین به آیه دوم سوره جمعه تصریح کرده و از عبارت «یعلمهم الکتاب» کافینبودن قرآن را نتیجه گرفته است (برقعی، بیتا ح: 24).
ب. وجود تمام احکام، معارف و مایحتاج بشر در قرآن
برقعی با استدلال به آیه «ما فَرَّطْنا فِی الْکتابِ مِنْ شَیءٍ؛ ما هیچ چیزی را در کتاب فروگذار نکردهایم» (انعام: 38) و نیز «وَ نَزَّلْنا عَلَیک الْکتابَ تِبْیاناً لِکلِّ شَیء؛ و این کتاب را که روشنگر هر چیزی است، بر تو نازل کردیم» (نحل: 89) میگوید تمام معارف و حتی احکام در قرآن است.
وی که کتاب احکام القرآن را بر همین مبنا نوشته، خطاب به کسانی که احکام را در قرآن نیافتهاند میگوید: «بلی خدا دروغ نگفته! همه اینها در قرآن است تو نمیتوانی استخراج کنی، تو دانشت کم است و از قرآن بیخبری. بیا کتاب احکام القرآن را بخوان! تا مطلع شوی!» (برقعی، بیتا الف: 17). باید گفت:
1. برقعی با آیات قرآن گزینشی مواجه میشود و آیات دیگری را که معنایی خلاف معنای مد نظرش دارد ذکر نمیکند؛ مانند آیه 44 سوره نحل که تبیین قرآن را بر دوش پیامبر اکرم (ص) گذاشته و فرموده است: «و اَنزَلنَا الَیکَ الذِکرَ لتبیِنَ للنَاسِ ما نزِلَ الَیهِم؛ ما کتاب را بر تو فرو فرستادیم تا آنکه برای مردم آنچه برایشان نازل شده است را بیان کنی».
این در حالی است که برقعی در کتب قبلی خود اعلام کرده بود که سخنان رسول خدا (ص) و ائمه هدی (ع) درباره موضوعات و احکام قرآن «لازم الاخذ والعمل» است و آن کسی که میگوید ما اخبار را قبول نداریم، یا بیدین است یا مغرض (برقعی، بیتا و: 2/96 و 97).
2. در دلالت خود آیات فوق احتمالاتی وجود دارد. برای مثال درباره مراد از «کتاب» در آیه 38 انعام، چند احتمال تفسیری مطرح شده است؛ مانند: «قرآن»، «عالم هستی» (مکارم شیرازی، 1374: 5/223)، «لوح محفوظ» و «اجل» (طبرسی، 1372: 4/461).
3. حتی اگر مراد از کتاب، قرآن باشد، باز هم مقصود برقعی حاصل نمیشود. زیرا مفسران آیه را چنین معنا کردهاند: «تمام اموری که مربوط به هدایت و تکامل انسان است، در قرآن بیان شده است» (مکارم شیرازی، 1374: 5/223). طبرسی هم معتقد است در صورتی که مراد این آیه، قرآن باشد باید گفت تمام نیازمندیهای دینی و دنیوی مردم، بهاجمال، در قرآن کریم آمده است. پیامبر اکرم (ص) مجملهای قرآن را شرح دادهاند و ما مأموریم از سخنان ایشان پیروی کنیم (طبرسی، 1372: 4/461). شیخ طوسی در تفسیر آیه فوق آورده است:
مراد از عمومیت در «لکل شیء» امور دین است: این یا با نص قرآنی است یا با محوریت آن چیزی است که از بیان رسول خدا (ص) و ائمه اطهار (ع) که مقام او را دارند به آن علم پیدا میشود و یا اجماع است و یا استدلال، زیرا اینها اصول دین هستند و راه رسیدن به معرفت دین اینها هستند (طوسی، 1408: 6/418).
بر فرض اینکه ویژگیهایی چون تبیان، مبین، تفصیل و ... بر جامعیت دلالت کند، معنای جامعیت این نیست که حاوی تمام تفاصیل و فروع و جزئیات مقاصد خود باشد یا بدیهی و خالی از هر گونه پیچیدگی و عمق و دقت به حساب آید؛ بلکه بدان معنا است که ابهام و پیچیدگی حلناشدنی ندارد و در ابراز مقاصد خود گویا و رسا است.
اعتبار و حجیت سنت و روایات معصومان نیز در پرتو قرآن و با مرجعیت آن تأیید شده و همانگونه که خود آنان تأکید کردهاند نقش ایشان بیان معارف قرآن و تفصیل مطالب آن است و هیچ معرفت قرآنی در سنت نقض و ابطال نمیشود، بلکه آنان از مخاطبان میخواهند شاهد سخنان ایشان را در کتاب خدا پرسش و جستوجو کنند و وجود شاهد قرآنی را ملاک قبول و صحت انتساب اخبار به آنان بدانند (نک.: روشنضمیر، 1390: 267 و 268). پس، از آیه فوق نمیتوان کفایت کامل قرآن از حدیث و سنت را استخراج کرد. زیرا همه چیز بهاجمال در قرآن آمده و تفصیل مجملات قرآن با رسول خدا (ص) و کسانی است که ایشان بفرمایند.
ثالثاً برقعی در احکام القرآن مدعی است تمامی عقاید و احکام را از قرآن استخراج کرده است، اما عملاً بارها، بهویژه در احکام، به احادیث و سنت رسول خدا (ص) استناد میکند. نمونههایی از این دست را در مسائل 371، 378 و 813 آن کتاب میتوان دید که حکم را از سنت نبوی استنباط کرده است (نک.: برقعی، بیتا الف: 124، 125 و 225).
ج. انحصار هدایت بشر در قرآن
یکی دیگر از ادله قرآنی، انحصار هدایت در قرآن است. برقعی برای این مطلب هم دلیل قرآنی و هم روایی دارد. مثلاً او به این آیه استناد کرده است که: «فَمَنْ تَبِعَ هُدای فَلا خَوْفٌ عَلَیهِمْ وَ لا هُمْ یحْزَنُونَ؛ هر کس پیرو هدایت من باشد پس بر آنان نه خوفی است و نه اندوهی» (بقره: 38)؛ یا آیه «فَمَنِ اتَّبَعَ هُدای فَلا یضِلُّ وَ لا یشْقی؛ هر کس پیرو هدایت من بگردد نه گمراه میشود و نه بدبخت» (طه: 123)؛ و سپس گفته است این آیات شامل همه کس میشود، تمام مردم مکلفاند هدایت خود را از قرآن فرا گیرند.
او این روایت را هم ضمیمه استدلالش میکند که رسول خدا (ص) فرمود: «من طلب الهدایة من غیر القرآن أضله الله؛ هر کس از غیر قرآن هدایت بطلبد، خدا او را گمراه میکند» (امام عسکری (ع)، 1409: 450) (برقعی، بیتا ب: 4).
برقعی بیدلیل واژه «هدای» را مساوی با «هدایت قرآن» فرض کرده و هدایتی را که از سوی انبیا و اولیا صورت میپذیرد مصداق هدایت خداوند ندانسته است. ضمن اینکه اصولاً از عبارات دو آیه فوق، انحصاری به دست نمیآید و ادات حصری در آیه وجود ندارد که هدایت خداوند را در قرآن حصر کند.
برقعی معتقد است خدا در بسیاری از آیات، هدایت را منحصر به قرآن دانسته و چیز دیگری را هادی قرار نداده است، مانند آیات 71 انعام و 120 بقره؛ و اضافه میکند که در این آیات ضمیر فصل دلیل بر حصر است. ما نیز طبق قواعد ادبیات عرب این مطلب را قبول میکنیم که هدایت در هدایت خداوند حصر شده، اما اولاً هدایت خداوند را دارای مصادیقی میدانیم که قرآن یکی از آنها، و هدایت معصومان (ع) هم مصداق دیگری از آن است.
ثانیاً آیهای که هدایت را به خداوند منحصر کرده است، در مقابل مکتبهای دیگر است که در عرض هدایت خداوند هستند. صاحب مجمع البیان درباره معنای این آیه معتقد است قرآن تنها چیزی است که مردم را به سوی بهشت راهنمایی میکند، نه روش یهود و نصارا (طبرسی، 1372: 1/373).
نکته دیگر اینکه قرآن در آیةالکرسی هدایت را به خداوند نسبت میدهد و میفرماید: «یخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ ...» ولی در آیه اول سوره ابراهیم همین هدایت را به پیامبرش نسبت میدهد و میفرماید: «... لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ ...»؛ و این نشان میدهد همان هدایت از ظلمت به نوری که خداوند متولی آن است از طرق گوناگونی مثل قرآن و ولایت و ... قابل اعمال است.
برقعی در ادامه دلیلش بر انحصار هدایت در قرآن به این آیات اشاره میکند و از آنها نتیجه میگیرد که هدایت در دست پیامبر (ص) نبوده و فقط به دست خداوند است:
«إِنَّک لا تَهْدی مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لکنَّ اللَّهَ یهْدی مَنْ یشاءُ؛ محقّقاً تو هر کسی را که بخواهی هدایت نمیکنی ولیکن خدا هدایت میکند هر که را بخواهد» (قصص: 56).
«لَّیسَ عَلَیک هُدَیهم: هدایت مردم بر عهده تو نیست» (بقره: 272).
«وَ مَا اَنتَ بِهادِ العُمیِ عَن ضَلالَتِهِم؛ تو هدایتکننده گمراهان از ضلالت نبودهای» (روم: 53).
وی سپس میگوید جایی که پیغمبر (ص) هادی نباشد جایز نیست امام یا کس دیگری را هادی بدانیم (برقعی، بیتا ج: 1/38-41).
برقعی قرآن را هادی پیامبر (ص) میداند و به آیه 50 سبأ استناد میکند که فرموده است: «قُلْ ... و اِنِ اهتَدَیتُ فَبِما یوحی اِلَیَ رَبی؛ بگو ... و اگر هدایت یابم پس به آن چیزی است که پروردگارم وحی میکند». سپس میگوید حال اگر قرآن که کلام خدا و نور مبین است برای هدایت کافی نباشد کلام پیغمبران و اوصیا یقیناً کافی نخواهد بود (همان).
در نقد این سخنان باید گفت: اولاً، طبق آنچه بیان شد، هادیبودن قرآن کریم پذیرفتنی است ولی انحصار هدایت قرآن از آیات کریمه آن به دست نمیآید. ثانیاً، اینکه خداوند میفرماید هدایت به دست پیامبر (ص) نیست، منظور هدایت ذاتی و استقلالی است. همانطور که شفاعت نیز در بسیاری از آیات به خداوند منحصر شده است و در برخی آیات دیگر به شافعین؛ و در جمع این دو متوجه میشویم شفاعت ذاتی و استقلالی منحصر در خداوند است ولی خداوند میتواند مقام شفاعت را به دیگران نیز اعطا کند. هدایت نیز چنین است.
در آیه 52 سوره شوری بهصراحت فعل هدایت به رسول خدا (ص) نسبت داده شده است: «وَ إِنَّک لَتَهْدِی إِلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ: تو به راه راست هدایت میکنی». متأسفانه برقعی چنین آیاتی را، که برخلاف عقیده او حکم میکند، اصلاً مطرح نمیکند.
در واقع اینکه خداوند متعال خطاب به پیامبرش میگوید: «تو نمیتوانی هر که را بخواهی هدایت کنی» اشاره به لزوم اذن الاهی دارد. هیچ حرکتی در عالم بدون اذن پروردگار صورت نمیپذیرد و هدایت افراد نیز از این قاعده مستثنا نیست. لذا اگر کسی برای هدایت، مأذون باشد پیامبر اکرم (ص) که فرستاده خداوند است به راه حق هدایت خواهد شد.
طبرسی در تفسیر آیه 56 قصص میگوید مقصود از هدایت در اینجا، لطفی است که در موقع ایمان شامل حال شخص میشود و این فقط به دست خداوند است. اما آن هدایتی که به معنای دعوت و بیان راه حق است، مربوط به پیامبر اکرم (ص) است. چنانکه فرموده است: «وَ إِنَّک لَتَهْدِی إِلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ». علاوه بر این، برخی مفسران نیز معتقدند مقصود از هدایت در این آیه، اجبار به هدایت است؛ یعنی تو نمیتوانی کسی را اجبار به هدایت کنی (طبرسی، 1372: 7/403).
طباطبایی نیز معتقد است هدایت در اینجا همان افاضه ایمان بر قلب است که معلوم است چنین امری کار رسول خدا (ص) نیست، بلکه کار خدای تعالی است. به نظر وی، اگر مقصود از آن هدایت در معنای راهنمایی بود، معنا نداشت که آن را از رسول خدا (ص) نفی کند و بفرماید تو هدایت نمیکنی، برای اینکه این قسم هدایت وظیفه رسول است (طباطبایی، 1417: 16/55).
پینوشت:
قرآنیون یا جماعت اهل قرآن به رهبری غلام نبی، معروف به جکرالوی، در سال 1902 تأسیس شد و بهصراحت از انکار سنت سخن گفت (الاهیبخش، 1409: 25). دیگرانی نیز پس از او پرچم قرآنِ منهای سنت را به دوش گرفتند و تا پاکستان و دیگر نقاط تفکر خود را گسترش دادند (اسعدی، 1385: 97 و 99). قرآنیون حدیث را فقط برای مسلمانان عصر پیامبر (ص) حجت میدانستند (جبرئیلی، 1391: 303).
مراجع
قرآن کریم.
ابن بابویه (صدوق)، محمد بن علی (1395). کمال الدین و تمام النعمة، تحقیق: علی اکبر غفاری، تهران: دار الکتب الاسلامیة.
اسعدی، محمد (1385). «جریانشناسی قرآنبسندگی در دو قرن اخیر؛ نگاهی به شبهقاره هند و کشورهای عربی»، در: حدیث اندیشه، ش1، ص95-106.
الهیبخش، خادم الحسین (1409). القرآنیون و شبهاتم حول السنة، الطائف: مکتبة الصدیق.
برقعی، ابوالفضل (1387). تضاد مفاتیح الجنان با آیات قرآن، عربستان سعودی: دار الآل والصحب، الطبعة الاولی.
برقعی، ابوالفضل (بیتا الف). احکام القرآن: شامل کلیه احکام فقهی و عقاید اسلامی که از متن قرآن استخراج و با آیات آن منطبق شده است، تهران: عطایی.
برقعی، ابوالفضل (بیتا ب). اصول دین از نظر قرآن و مستند به آیات آن، عربستان سعودی: بینا.
برقعی، ابوالفضل (بیتا ج). تابشی از قرآن، بیجا: بینا.
برقعی، ابوالفضل (بیتا د). حقیقة العرفان یا تفتیش، بیجا: بینا، چاپ دوم.
برقعی، ابوالفضل (بیتا ه). درسی از ولایت، بیجا: بینا.
برقعی، ابوالفضل (بیتا و). عقل و دین، بیجا: بینا.
برقعی، ابوالفضل (بیتا ز). قرآن برای همه، عربستان سعودی: بینا.
برقعی، ابوالفضل (بیتا ح). گلشن قدس، بیجا: بینا.
جبرئیلی، محمدصفر (1391). سیری در تفکر کلامی معاصر، تهران: سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، چاپ اول.
جوادی آملی، عبدالله (1381). تسنیم، قم: مرکز نشر اسراء، چاپ اول.
حر عاملی، محمد بن حسن (1409). وسائل الشیعة، تحقیق: مؤسسة آل البیت علیهم السلام، قم: مؤسسة آل البیت علیهم السلام.
حسن بن علی (امام عسکری (ع)) (1409). التفسیر المنسوب إلی الامام الحسن العسکری علیه السلام، تحقیق: مدرسة امام مهدی علیه السلام، قم: مدرسة الامام المهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف.
روشنضمیر، محمدابراهیم (1390). جریانشناسی قرآنبسندگی، تهران: انتشارات سخن.
شریف الرضی، محمد بن حسین (1414). نهج البلاغة، تحقیق: صبحی صالح، قم: هجرت، چاپ اول.
طباطبایی، محمدحسین (1417). المیزان فی تفسیر القرآن، قم: دفتر انتشارات اسلامی جامعۀ مدرسین حوزه علمیه قم، چاپ پنجم.
طبرسی، فضل بن حسن (1372). مجمع البیان فی تفسیر القرآن، تحقیق: محمدجواد بلاغی، تهران: انتشارات ناصرخسرو، چاپ سوم.
طوسی، محمد بن حسن (1408). التبیان فی تفسیر القرآن، بیروت: دار احیاء التراث العربی، الطبعة الثانیة، ج6.
فخر رازی، محمد بن عمر (1420). مفاتیح الغیب، بیروت: دار احیاء التراث العربی، الطبعة الثالثة، ج25.
کلینی، محمد بن یعقوب بن اسحاق (1407). الکافی، تحقیق: علیاکبر غفاری و محمد آخوندی، تهران: دار الکتب الاسلامیة، چاپ چهارم، ج2.
کلینی، محمد بن یعقوب بن اسحاق (1429). الکافی، تحقیق: دار الحدیث؛ قم: دار الحدیث، چاپ اول، ج1.
مجلسی، محمد باقر (1403). بحار الأنوار، بیروت: دار إحیاء التراث العربی.
مکارم شیرازی، ناصر (1374). تفسیر نمونه، تهران: دار الکتب الاسلامیة، ج5
نویسندگان:
فریدون محمدی فام: دانش آموخته دکتری مذاهب کلامی دانشگاه ادیان و مذاهب
مهدی فرمانیان: دانشیار گروه مذاهب کلامی دانشگاه ادیان و مذاهب
پژوهشنامه مذاهب اسلامی شماره 5
ادامه دارد...