کد خبر ۴۴۴۵۴ انتشار : ۲۱ مرداد ۱۳۹۶ ساعت ۰۴:۴۴

انقلابی گری؛ مولود تفکر شیعی

گسترش اسلام با هرتحلیلی نشانگر نوعی انقلاب گری است که این مکتب الاهی در ذات خود نهفته دارد، چنان که اندیشمندان اندیشه سیاسی معاصر در ایران1 و جهان به آن اذعان می کنند.

ظهور اسلام در عربستان نخست جامعة شبه الجزیره را از جاهلیت خارج کرد و ضمن ایجاد همدلی بین طوائف مختلف، زیر پرچم اسلام، به مرور قدرت های منطقه ای و پیرامونی را تحت تأثیر آموزه های خویش قرار داد و در نهایت غرب ـ یعنی آخرین پایگاه حکومتی و اجتماعی ـ را نه با شمشیر بلکه با اندیشة انسان ساز، هدف قرارداد و خود را به دروازه های آن رساند؛ گسترش اسلام با هرتحلیلی نشانگر نوعی انقلاب گری است که این مکتب الاهی در ذات خود نهفته دارد، چنان که اندیشمندان اندیشه سیاسی معاصر در ایران1 و جهان به آن اذعان  می کنند.

مباحث تئوریک و بحث رابطة انقلای گری با ذات اسلام، مستلزم نگاه منظومه ای است و حلقه های به هم پیوسته ای دارد که هر لایة آن در عصر و مصری شکل گرفته است.

 با نگاهی کوتاه و گذرا به تاریخ تشیع و پرداختن حوزه های علمیه به مباحث تئوریک می توان گفت گرچه در طول تاریخ، فقهای بزرگوار به صورت جزئی به آن توجه کرده اند؛ اما ظهور انقلاب اسلامی ذیل اندیشه شیعی نیاز مبرمی برای ما به ارمغان می آورد که کبریات و صغرویات مباحث حکومت تحت مباحث اجتهاد شیعی و به صورت مدرسه ای ارائه و ساختار حکومت از حیث تئوریک تبین شود تا بر پایه مباحث تئوریک، ساختار قانون اساسی جمهوری اسلامی تعریف و تبیین شود؛ در غیر این صورت نظام در نبرد نابرابر جنگ نرم نظام سلطه با او گرفتار روزمرگی شده، توان تطبیق و پویایی خود را در عرصه شبهه آفرینی ها و شبهه افکنی ها از دست خواهد داد؛ چنان که فرجام نهضت مشروطه با وجود علمای بزرگ در رأس آن، به تجربة تلخی تبدیل شد که امام راحل بارها به آن اشاره کردند و در نامه ای به شورای نگهبان فرمودند:

«من حالا هیچ نگرانی ندارم چون اکثر افراد را می‏شناسم و می‏دانم که اکثراً متعهد و متدین هستند، بلکه نگرانی من از این است که نکند سستی کنیم و در پیاده کردن اسلام دقت لازم را ننماییم بعداً اشکال پیش بیاید. نکند مثل مشروطه شود که آقایان تلاش کردند و مشروطه را بنا گذاشتند، آن وقت چند نفر از سیاسیون مستبد، مشروطه خواه شدند و حکومت را گرفتند و هر دوره مجلس را بدتر از دوره قبل تشکیل دادند. امروز من هیچ ترسی ندارم، ولی ترسم از آن است که مبادا ما مسائل را به صورتی محکم تحویل دستة بعد ندهیم، ترسم از آن است که مبادا از حرف های خارجی ها بترسیم و در پیاده کردن احکام خدا سستی کنیم.

 ما باید همه چیز را به همان قوّتی که امروز دارد، تحویل دستة بعد دهیم، و آن ها هم کوشش کنند که به همان قوّت تحویل دستة بعد دهند. ما باید بنیان را محکم کنیم و به دستة بعد دهیم تا پیش خدا مقصر نباشیم. باید هیچ سستی نکنیم و از این ترس نداشته باشیم که فلان رادیو یا دولت خارجی چه می‏گوید، رادیوها باید به‏ ما فحش بدهند. آن روزی را که امریکا از ما تعریف کند باید عزا گرفت. آن روز که کارتر و ریگان از ما تعریف کنند معلوم ‏می‏شود در ما اشکالی پیدا شده است، آن ها باید فحش دهند و ما هم باید محکم کارمان را انجام دهیم. شورای نگهبان بدون ملاحظه از هیچ کس فقط و فقط خدا را در نظر بگیرند. احکام اولیه باید جاری شود و آن روز هم که اضطراری پیش آمد، احکام ثانویه که آن هم حکم خداست را باید جاری نمایند. باید بنیان از امروز محکم شود.»

 تکرار واژة «بنیان ها» در این فرمایشات امام و ضرورت محکم کردن در کنار یادآوری  تجربة تلخ مشروطیت، نشان از ضرورت تبیین اُمهات مباحث تئوریک از قبیل اصل «ولایت فقیه» و رابطة آن با اصل انقلاب و باقی ماندن روحیة انقلابی نظام اسلامی دارد که در ادبیات امروز از آن به مباحث تئوریک یاد می شود.

اجتناب ناپذیر بودن ماندگاری انقلاب با انقلابی گری در حوزه های علمیه

حفظ انقلاب و نظام اسلامی و تحقق آرمان ها و اهداف آن در گام نخست به تبیین مباحث تئوریک است و در گام دوم ساختار سازی متناسب با نهادینه کردن مباحث تئوریک در بین جامعة نخبگانی و در پی آن عامه مردم و متوقف نشدن و تلاش برای رشد تئوریک به موازات ساختارسازی.

در طول تاریخ، بخش تئوری سازی در حوزه های علمیه محقق شده است. مباحث تئوریک شیعه در قالب اجتهاد به اشاره ائمه (علیهم السلام) انجام شده و مبادی و منابع آن نیز از امامان علیهم السلام به ما رسیده و گزاره های حاصل از این شیوه تفکر در قالب  احکام دین مبین اسلام بیان شده است.

با نگاهی به سیر تطور تاریخی فقه شیعه می توان گفت آن چه از منابع و مبادی فقه شیعه به دست ما رسیده، نقل احادیث است. ابتدا محدثان که اقوال ائمه (علیهم السلام) را دریافته بودند، با دقت و وسواس به این مهم پرداخته و حتی اسناد روایات را کامل بیان می کردند؛  دوره ای که فقه روایی نام دارد، دورة جمع آوری حدیث و کنکاش و بررسی اسناد حدیث و تقسیم های حدیث؛ و دورة امرکردن معصومین(علیهم السلام) به شاگردان برجستة خود برای تکیه زدن بر مستند إفتا، کمااین که ابوسعید ابان بن تغلب بن رباح جریری، فقیه، ادیب، قاری، مفسر، اصولی، لغوی و از محدثان مشهور شیعه امامیه در قرن دوم هجری قمری است.

 ابان بن تغلب، محضر سه امام معصوم شیعه (حضرت علی بن الحسین، حضرت محمدباقر و حضرت صادق علیهم السلام) را درک کرد و از حوزه درس آنان استفاده فراوانی برد. امام محمدباقر علیه السلام به او فرمودند: در مسجد مدینه بنشین و مردمان را فتوا ده ، که دوست مى دارم در میان شیعه من مانند تو را ببینند.

 شاید بتوان طرح مباحث تعادل و تراجیح در مقدمه اصول کافی توسط مرحوم کلینی را اولین نگاه جمع بندی شده در گرایش فقها به اجتهاد مصطلح به شمار آورد و آن را نخستین تحول در حوزه فکر شیعی دانست؛ گرچه تا این زمان تحولی در اصول استنباط صورت نپذیرفته است بدین معنا که همواره بحث و گفت وگو بین علمای تشیع حول محور رجال احادیث صورت می گرفت و مباحث تقسیم احادیث به صحیح و غیرصحیح و تنوّع و تدوین این مباحث به طور مباحثی بسیار ساده مطرح شده است.

پس از نوآوری و تحول شیخ کلینی، نوبت به شیخ طوسی می رسد که باید  او را طرّاح نظام فکری شیعه به شمار آورد. شیخ با نوشتن  کتاب «مبسوط» پاسخ مناسبی به فقهای اهل سنّت داد. هرچند می توان آن را فراتر از پاسخگویی ساده به اشکالات وارده دانست اما این کتاب سرآمد تحولی شد که براساس آن حوزه های علمیه شیعه شکل گرفت و بیش از هزار سال است که مدارس شیعی بر متد شیخ سیر می کنند و میراث خوار او به شمار می آیند. کار بزرگی که شیخ انجام داد جایگزین کردن متن فتوای مجتهد به جای متن حدیث بود و این در واقع تبین کلام معصومین علیهم السلام است که  تحول یعنی طرح مباحث اجتهاد و استنباط احکام شرعی.

اما آن چه درباره امام خمینی(ره) می توان گفت این است که: قرن بیستم و بیست و یکم به اندیشه امام خمینی(ره) تعلق دارد. تاثیر تفکر امام خمینی(ره) در تحول تفکر شیعی است، به طوری که می توان گفت نیمه دوم تفکر شیخ طوسی را امام  خمینی احیا کرده است؛ امری که از زمان ائمه (علیهم السلام) تاکنون مغفول عنه از تفکر شیعه بوده است. بنابراین برای تبیین تفکر امام(ره) به مدرسه خاصی نیاز است که در ابتدا باید  تفکر اجتهادی شیخ طوسی، دقیق منقح شود و تطورات اجتهاد شیعه بعد از مرحوم شیخ طوسی تا کنون مورد بررسی قرار گیرد.

بی سبب نیست که امام(ره) به فقه جواهری تاکید بسیار دارد؛ فقهی که نتیجه هزارساله نقد و بررسی فقه شیخ طوسی به شمار می آید و برآیند این تفکر در فقه صاحب جواهر تجلی یافته است. ولی این تفکر ریشه در صغرویات گذشته دارد که تفکر شیعه در حاشیه قدرت حاکمان اهل سنت بوده و بروز و ظهوری در حوزه سیاست نداشته است؛ گرچه فقهای شیعه در جنگ ایران و روس بخشی از بحث ولایت فقیه را مطرح کرده اند و اذن دادن به شاهان قاجار در هدایت نیروهای مسلح را می توان حضور تفکر شیعه و علما در رأس تصمیم گیری نظام سیاسی دانست.

 حضور فقهای شیعه در حکومت صفویه را می توان نشان دهنده نقش آفرینی آنان در تأسیس نظام سیاسی در ایران خواند. البته این حضور فقها را بایستی پتانسیل اندیشه شیعه خواند که مورد اقبال عامة مردم قرار گرفت و باعث شد که حکومت صفویه، نوعی مشروعیت دینی از حضور فقها را کسب کند؛ هرچند حاکمان صفویه پس از کسب مشروعیت به کارآمدی دیگر فقها توجه نکردند و صفویه حیات خود را به صورت حکومت سکولار جدا از فقها ادامه داد. سقوط صفویه موجب نشد که تفکر شیعی خانه نشین شود بلکه با کسب تجربه از این دوره راه خود را ادامه داد و علما و فقها کوشیدند مستقل از قدرت های سیاسی، تفکر و قدرت خود را در صحنه سیاست نشان دهند.

این حضور پرقدرت را که جغرافیای مرزهای سیاسی را هم درنوردید، می توان در دیدگاه میرزای شیرازی در تحریم تنباکو نظاره کرد. سیره میرزای شیرازی در نهضت عدالتخانه در دوران قاجار ادامه یافت. مشروطه اوج کسب قدرت شیعه و نقش آفرینی علما در شکل دهی یک نظام سیاسی بود که به تجربه ای تلخ تبدیل شد؛ تجربه ای که علما، حضور روشنفکران لائیک و سکولار را تجربه کردند و پتانسیل آنان را در شکل دهی نظام سیاسی از نزدیک دیدند؛ تجربه ای که تا پیش از این مقطع تاریخی با آن روبه رو نبودند.

 از این رو می توان مشروطه را رزمگاه تقابل تفکر دینی و سکولار و لائیک دانست و نتیجه این زورآزمایی را پیروزی این جبهه بر تفکر دینی و نقش راهبری فقها به شمار آورد. حضور علما در حکومت صفویه، فتوای میرزای شیرازی، ورود علما به نهضت مشروطه و حتی نهضت ملی نفت نشان داد که انقلابی گری در ذات فقه و فقاهت شیعه است.

تئوری امام خمینی(ره)؛  برآیند تفکر شیعی

امام خمینی(ره) با بررسی چند مقوله توانستند نهضت انقلابی گری را در تفکر شیعه نهادینه کنند. توجه خاص به مباحث فقه و اصول که در زمان خود سرآمد این فنون شد، گام نخست وی در تحول آفرینی بود. امام(ره) که محضر فقهایی مثل مرحوم شاه آبادی و مرحوم حائری یزدی مؤسس حوزه علمیه قم را درک کرده بود، توانست بعد از مرحوم حائری یزدی، حوزه علمیه قم را  اصلی ترین حوزه شیعه در تاریخ معاصر مطرح کند؛ به طوری که با طرح حکومت به عنوان تئوری عملی فقه و برپایی انقلاب، نظام سازی و ساختار سازی فقه را وارد مرحله ای ساخت که هیچ فقیهی به آن دست نیافته است؛ با این تفاوت که این حوزه  امروزه پناه فکری جهان تلقی می شود.

 اگر مرحوم شیخ طوسی توانست مدرسه تئوری سازی فکر خود را درطول هزار سال شکل ببخشد، این زمان در اختیار جمهوری اسلامی نیست که بتواند بدون میانبر و دفاع عالمانه در عرصه تئوریک ـ و به عبارت دیگر همان نکته ای که امام از آن به «بنیان های محکم» یاد کردند ـ نبض جهان را در دست گیرد و به مقابله با تمدن ها و فرهنگ های رقیب بپردازد.

همان گونه که این اتفاق بزرگ تاریخی و تحول عظیم در فقه و فقاهت شیعه با همراهی بزرگان حوزه و بدنه فعال حوزه صورت گرفت، استمرار و به فرجام رساندن آن نیز نیازمند همراهی است.

مسؤولیت اصلی حوزه های علمیه امروزه در درجه اول، نهادینه کردن آموزش تفکر شیعی است بدین گونه که اجتهاد، برآیند تولید علم در حوزه های علمیه به شمار می آید. بدون اجتهاد، قانون اساسی جمهوری اسلامی عقیم است؛ بنابراین اجتهاد، جوهره قانون اساسی جمهوری اسلامی محسوب می شود. و ساختار قانون اساسی ناشی از ولایت پذیری است و سایر نهادهای در قانون اساسی را تعریف می کند. با توجه به این نگاه، حوزه عهده دار چند رکن از انقلاب است که سرلوحة آن تئوریزه کردن اصل ولایت و انحصار آن در فقیه جامع الشرائط است.

نهادینه کردن انقلابی گری در تمام حوزه های علمیه

حوزه های علمیه باید به این نکته توجه داشته باشند که انقلابی گری چتر و سپهر اصلی حوزه های علمیه است؛ ماهیت انقلابی گری هرچه باشد مولود تفکر شیعی است و بدون آن تفکر شیعی ماهیت خود را از دست خواهد داد. باید بدانیم که با نگرش های محافظه کارانه در حوزه های تئوری سازی و تطبیق آن در مقایسه با دیگر نظام های سیاسی و کارکرد ساختار قانون اساسی توسط تکنوکرات ها ماهیتی بی محتوا خواهد شد و انقلاب و نظام اسلامی را از صحنه رقابت خارج خواهد کرد.

 این مؤلفه هاست که باعث شده خواست اولیه رهبری از حوزه های علمیه، انقلابی گری باشد. امروز حوزه های علمیه بیش از هر دوره ای به مطالعة صحیفه امام(ره) و مرور دوباره مواضع آن فقیه و کلام رهبری انقلاب  نیاز دارد. مطالبة رهبری از حوزه ها امری حق است. ایشان از توان اجتهاد و جامعه شناسی برخوردار و از طرفی تجربه ای کامل در مدیریت کشور و مدیریت جهانی دارند اما متأسفانه سیره ایشان به صورتی منظم و قابل آموزش در حوزه های علمیه مورد مطالعه قرار نگرفته است؛ سیره ای که همة مدیران کشور نیازمند درس آموزی از آن هستند.

آن چه امام خمینی را از سایر فقهای شیعه جدا می کند، جنبه اجرایی ولایت فقیه و شکل دهی ولایت فقیه در ساختار قانون اساسی است. امام(ره) پس از حوادث خرداد 42 به جمع بندی و آلترناتیوسازی در بخش تئوریک پرداختند و حدود 15 سال بحث ولایت فقیه را به صورت اجتهادی در حوزه طرح کردند. ایشان بر خلاف فقهای دیگر، افزون بر اعلان فتوا، اجرای حکم شرعی را نیز وظیفه فقیه می دانند.

تفاوت دیگر امام خمینی(ره) با سایر فقها، ارائة ولایت فقیه در قالب نظام سیاسی است. ایشان در مسیر طرح مساله ولایت فقیه، چند مرحله را که مبتنی بر پایه های علمی، شرعی، عقلی و تاریخی بود طی کردند. امام خمینی(ره) پس از تئوری سازی، حرکت اجتماعی و سرنگونی حکومت طاغوت را آغاز کردند که شیوه ایشان در این مرحله بسیار بدیع بود.

 امام(ره) توان اصلی خود و مردم را در راه مبارزه با «نظام سلطه» هزینه می کنند و استبداد داخلی و استعمار خارجی را با همین ادبیات مورد هجمه قرار می دهند و این روش برخلاف تفکر روشنفکری بعد از مشروطه بوده که هنوز هم در بیانات آنان جاری است و بسیاری از نخبگان دینی هم به واگویی آن می پردازند. ایشان زیر شعار مبارزه با دیکتاتوری داخلی و مبارزه با سلطه بیگانه؛ چالش اصلی را تفکر مبارزه با دیکتاتوری داخلی آن هم با برخوردی تسامحی می خوانند و مبارزه با استعمار خارجی را کنار نهاده،  حتی گاهی حاشیه هایی را نیز ضد ولایت فقیه می آفرینند.

درباره ضرورت طرح مباحث تئوریک در حوزه های علمیه و دیگر مراکز علمی و فرهنگی، سخنان آیت الله مصباح یزدی پیش از نماز جمعه تهران که در دوجلد نظریه های سیاسی ارائه و چاپ شده است، در زمره اصلی ترین مباحثی است که در رابطه با کتاب ولایت فقیه امام خمینی(ره) و به صورت ایجابی طرح شده است. ضرورت پرداختن به بحث سرنگونی حکومت شاه و چگونگی مبارزه و تحریک مردم ضد نظام سیاسی حاکم که امام خمینی(ره) آن را طاغوت و سرنگونی اش را واجب می داند، از مباحث تئوریکی است که بایستی عالمانه و با ذکر مصادیق عینی در این انقلاب مورد بحث قرار گیرد.

 پرداختن به مباحثی که در شکل دهی نظام سیاسی در قالب جمهوری اسلامی مطرح بوده و می باشد، از دیگر موضوعاتی است که به جلسات علمی و تدوین جزوات تئوریک نیاز دارد؛ موضوعاتی چون پاسخ به شبهاتی مانند تعارض جمهوریت و نظام ولایی، و یا مباحثی چون اطلاق ولایت فقیه و یا محدود بودن قدرت فقیه حاکم و... که نیاز به فهم نظام سیاسی و نیاز های مستمر چنین حکومتی به تطبیق صغرویات نظام با کبریات سیاسی اسلام است.

باید بپذیریم که از یک سو انقلابی گری حوزه های علمیه برای ثبات و استمرار نظام ولایت فقیه اجتناب ناپذیر است و از سوی دیگر، هرگونه صدمه ای به اصل ولایت فقیه، مساوی با صدمه دیدن نه تنها حوزه علمیه قم و ایران بلکه همة حوزه های علمیه شیعه است.

با توجه به مسائل مطرح شده، آیا می توان با یک حوزه محافظه کار که دغدغه ای درباره «بنیان های فکری» نظام سیاسی در عصر کنونی نداشته است، پلی به سوی فردا زد و مدعی شد که ما براساس سیر تطور فقه شیعی زندگی می کنیم؟! آیا می توان در حوزه ای به تحصیل پرداخت که پیشینة انقلابی گری بزرگان شیعه در آن نادیده گرفته شود؟ هشدار امام خمینی(ره) و رهبر معظم انقلاب را بایست جدی گرفت و حوزه ها باید با کمک نخبگان هم سو صیانت از نظام سیاسی جمهوری اسلامی را در قالب یک متد انقلابی در دستورکار قرار دهند و پاسخگوی مطالبات جامعه و نظام سیاسی باشند.

پی نوشت :

1 . دکتر حمید عنایت در کتاب اندیشه سیاسی اسلام معاصر می گوید:

اندیشه سیاسی فعال ترین حوزه از حیات فکری مسلمانان در دو قرن اخیر بوده است؛ ... و لذا سیاسی شدن مدام اذهان مسلمانان را در آینده نیز ایجاب می کند... یک مساله اساسی کافی نیست و آن همانا پیوند ذاتی بین اسلام به عنوان یک برنامه جامع برای تنظیم زندگی انسانی است و سیاست به عنوان یک برنامه جامع برای تنظیم زندگی انسانی است و سیاست به عنوان ابزار لازمی که در خدمت همه جانبه این برنامه باشد.

 آن چه مهم است این که بعد از رحلت نبیّ مکرم اسلام(ص) مباحث تئوریک و حکومتی مورد نزاع اصحاب قرار گرفت؛ عده ای که به عنوان اهل سنت معروفند،  قطع ولایی از پیامبر را دنبال کردند و مبادی و منابع فقه حکومتی و فردی را بریده از پیامبر گرامی طرح کردند و به نوعی به فقه سکولار روی آوردند؛  مقابل آنان عده ای از اصحاب به نوعی تفکر ارتدوکسی را مطرح کردند؛ و ولایت پیامبر را زائل نشدنی دانسته و آن را امری مستمر و حضرت امیر و فرزندانش علیهم السلام  را مصداق کبری ولایت پیامبر گرامی می دانستند و این امر را مستند به حدیث غدیر خم دانسته که پیامبر گرامی اسلام به دستور الاهی، حضرت امیر را به عنوان جانشین خود معرفی کردند؛ صاحبان این تفکر تشیع نامیده شده اند. در این تفکر کلیه حوزه های فردی و اجتماعی در اختیار ائمه علیهم السلام  قرار دارد و حجج شرعی به امامان علیهم السلام واگذار شده است.

این تقابل  بعد از رحلت پیامبر صلوات الله علیه تا کنون استمرار یافته، گرچه همواره با فراز و نشیب همراه بوده ولی اصلاحی دراصل نزاع صورت نپذیرفته است.

نویسنده:

محمدعلی جعفری

فصلنامه فرهنگ پویا شماره 33

انتهای متن/

برچسب ها :قم
شماره پیامک قم نا: 50001717150598رایانامه: info@Qumna.com