کد خبر ۴۸۳۰۸ انتشار : ۶ آبان ۱۳۹۶ ساعت ۰۵:۴۴
بررسی زبان‌شناختی تشابه‌ها و تفاوت‌های صرفی و نحوی و لغوی گفت‌وگوهای پیامبران در سورۀ اعراف - بخش اول

گفت‌و‌گوی میان پیامبران و قومشان و خدای متعال

در این مقاله تلاش شده است تا به بررسی زبان‌شناختی تفاوت‌ها و تشابه‌های صرفی و نحوی و لغوی آیات گفت‌وگو در سورۀ اعراف بپردازد.

 

چکیده

با پژوهشی در قرآن کریم درمی‌یابیم که بیشترین آیاتِ مربوط به گفت‌وگو در سورۀ اعراف به‌کار رفته است. گاه گفت‌و‌گو میان پیامبران و قومشان، گاه میان خدای متعال و پیامبران و یا میان خدای متعال و بنی‌آدم و یا شیطان جاری است. در این مقاله تلاش شده است تا به بررسی زبان‌شناختی تفاوت‌ها و تشابه‌های صرفی و نحوی و لغوی آیات گفت‌وگو در سورۀ اعراف بپردازد؛ اما برای نتیجۀ بهتر، تنها آیات گفت‌وگوی پیامبران انتخاب شده است. نکتۀ مهم این است که راز تفاوت‌ و تشابه ساختار و اسلوب گفت‌وگوهای قرآنی چیست.

مهم‌ترین تفاوت‌های به‌کاررفته در گفت‌وگوهای سورۀ اعراف در تفصیل جزئیات، تنوع افعال، تفاوت در استعمال حروف جر و عطف، تقدیم و تأخیر هستند. گاهی قسمتی از گفت‌وگو متناسب با سیاق جمله و هدف و غرض از آوردن آن گفت‌وگو مطرح می‌شود و قسمتی دیگر و در جایی دیگر به علت تناسب‌داشتن با غرضِ صاحب کلام از آوردن آن گفت‌وگو، آورده می‌شود. با توجه به مهم‌بودن معنی و مفهوم، اگر عبارت‌ها در معنی و مفهوم یکسان باشند، اختلاف الفاظ خللی به متن وارد نمی‌کند. در گفت‌وگوهای قرآنی آیه‌هایی هستند که ساختار زبان‌شناختی آنها به سبب آرایش واژگانی از یکدیگر متمایز می‌شوند. این تغییر در آرایش واژگانی به محیط واژگانی هر آیه مربوط می‌شود. در این مقاله با استفاده از شیوۀ استقرائی و توصیفی‌تحلیلی، این مهم بررسی شده است.

کلیدواژه ها

سورۀ اعراف؛ گفت‌وگو؛ معناشناسی؛ زبان‌شناختی؛ صرف؛ نحو

مقدمه

در تعریف معنای گفت‌وگو چنین آمده است: «گفت‌و‌گوی میان دو نفر یا دو گروه، درمورد موضوعی مشخص که هرکدام از دو طرف، دیدگاهی مختلف دارند و هدف آنها رسیدن به حقیقتیا نزدیک‌کردن دیدگاه‌ها است. این کار در فضایی دور از دشمنی و تعصب و با تکیه بر علم و عقل انجام می‌شود؛ به‌طوری‌که هر کدام از دو طرف، آمادگی پذیرش حقیقت را دارند؛ هرچند بر طرف مقابل پیروز شده باشند» (عجک، 1418ق، ص 3).

با تأمل در قرآن کریم گفت‌وگوهای فراوانی یافت می‌شود که دو طرف گفت‌وگو در آنها مختلف است؛ از بالاترین سطح دو طرف، یعنی گفت‌و‌گوی میان خدا و پیامبران، خدا و فرشتگان، پیامبران و قومشان تا پایین‌ترین سطح، یعنی گفت‌وگوی ‌مشرکان با مشرکان. در این میان، سورۀ اعراف بیشترین آیات گفت‌وگو را دارد. این گفت‌وگوها کلام خداوند است؛ بنابراین ویژگی‌های ادبی فراونی دارد. قرآن کریم با زیبایی‌های صرفی و نحویو واژه‌هایی با معانی متنوع، از منابع مهم صرف، نحو و معناشناسی به شمار می‌آید.

در گفت‌وگوهای قرآنی با آیه‌هایی برخورد می‌کنیم که ساختار زبان‌شناختی آنها به سبب آرایش واژگانی متفاوت، از یکدیگر متمایز می‌شوند؛ به عبارت دیگر، برخی از آیات از لحاظ شکل ساختاری برابرند؛ اما از لحاظ سبک‌شناختی به سبب استفاده از واژه‌های مختلف از یکدیگر متمایز می‌شوند. این تغییر در آرایش واژگانی به محیط واژگانی پیرامون هر آیه مربوط می‌شوند. در این مقاله تلاش شده است علل تشابه‌ها و تفاوت‌های آیات گفت‌وگو در مسائل صرفی، نحوی، لغوی و اسلوبی در سورۀ اعراف بررسی شود؛ همچنین زیبایی‌های لغوی و راز انتخاب کلمات در آیات گفت‌وگو به دست آیند.

سؤالات پژوهش: در این مقاله به سؤالات زیر پاسخ داده می‌شود:

1- سیاق آیات به چه میزان در تفاوت‌ها و تشابه‌های به‌کاررفته در گفت‌وگوها نقش دارد.

 2- علل تفاوت‌ها و تشابه‌های لغوی در گفت‌وگوهای این سوره با دیگر سوره‌ها چیست.

 3- تفاوت گفت‌وگوهای سورۀ اعراف بیشتر در چه مواردی است.

پیشینۀ پژوهش

با پژوهشی که در منابع علمی متعدد شده است مقاله یا کتابییافت نشد که به‌طور مشخص، تفاوت‌ها و تشابه‌های آیات گفت‌و‌گو در سورۀ اعراف را بررسی کرده باشد؛ اما کتاب‌ها و مقالاتی درمورد گفت‌وگوهای قرآنی نوشته شده است: 1- أسالیب الحوار فی القرآن الکریم وأهدافها(جامعه أم درمان، 2003م) پایان‌نامه کارشناسی ارشد از فیصل‌الطاهر، مقصود از «أسالیب» در عنوان این پایان‌نامه اسالیب لغوی، صرفی، نحوی و بلاغی نیست؛ بلکه مقصود راه‌های اقناع و دوری از تعصب هستند؛ 2- بلاغه الحوار فی قصه یوسف اثر أمینه سلیمان (جامعه الأزهر، 2001م)، نویسنده در این اثر به بررسی گفت‌وگوهای حضرت یوسف با دیگران می‌پردازد تا با آن، حقانیت او را اثبات و باطل‌بودن دیگران را روشن کند؛ بدون اینکه به جنبه‌های صرفی، نحوی، لغوی و بلاغی آن اشاره کند؛ 3- الحوار فی القرآن الکریم از علامه سیدمحمدحسین فضل‌الله (دارالملاک،بیروت، 1996م)، نویسندۀ این کتاب هیچ اشاره‌ای به جلوه‌های ادبی آیات گفت‌وگو نداشته است؛ بلکه بیشتر جنبه‌های تفسیری و دینی گفت‌وگو از منظر قرآن را آورده است؛4 - مقاله‌ای از حسین مهتدی با عنوان «جلوه‌های بلاغی آیات گفت‌وگو در سورۀ اعراف»(مجلۀ پژوهش‌هایادبی قرآنی، 1394، شماره اول). نویسنده در این مقاله فقط به جنبه‌های بلاغی آیات گفت‌وگو اشاره کرده است و هیچ بحثی دربارۀ جنبه‌های صرفی و نحوی و لغوی نداشته است؛ 5- مقاله‌ای از اسحاق رحمانی با عنوان: «دراسه عن أسلوب الحوار فی القرآن الکریم» (مجله النور للدراسات الحضاریه والفکریه، 2011م، شماره 4).

او نیز در این مقاله به مباحث صرفی، نحوی و لغوی آیات گفت‌وگو اشاره نکرده است؛ بلکه به جنبه‌های اخلاقی و اجتماعی و ضرورت وجود گفت‌وگو در جامعه از دیدگاه قرآن پرداخته است. پس از این مقدمه، آیات گفت‌وگو در این سوره بررسی می‌شود:

گفت‌و‌گوی میان پیامبران و قومشان و خدای متعال

همۀ پیامبران مردم را با عبارت (یَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللّـهَ مَا لَکُمْ مِنْ إِلَهٍ غَیْرُهُ) به یک حقیقت واحد، یعنی خداپرستی دعوت می‌کنند؛ ولی از جهاتی نیز تفاوت‌هایی دارند. ابتدا به‌طورکلی به علل تشابه و تفاوت گفت‌وگوهای پیامبران اشاره می‌شود و سپس به‌صورت جداگانه گفت‌وگوهای هر پیامبر بررسی می‌شود. این گفت‌وگوها در قرآن به ترتیب چنین آغاز شده است:

نوح(ع):لَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا إِلَى قَوْمِهِ فَقَالَ یَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللّـهَ مَا لَکُمْ مِنْ إِلَهٍ غَیْرُهُ إِنِّی أَخَافُ عَلَیْکُمْ عَذَابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ(اعراف: 59)

هود(ع):وَإِلَى عَادٍ أَخَاهُمْ هُودًا قَالَ یَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللّـهَ مَا لَکُمْ مِنْ إِلَهٍ غَیْرُهُ أَفَلَا تَتَّقُونَ(اعراف: 65)

صالح(ع):وَإِلَى ثَمُودَ أَخَاهُمْ صَالِحًا قَالَ یَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللّـهَ مَا لَکُمْ مِنْ إِلَهٍ غَیْرُهُ قَدْ جَاءَتْکُمْ بَیِّنَه مِنْ رَبِّکُمْ هَذِهِ نَاقَه اللّـهِ لَکُمْ آیَه فَذَرُوهَا تَأْکُلْ فِی أَرْضِ اللّـهِ وَلَا تَمَسُّوهَا بِسُوءٍ فَیَأْخُذَکُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ(اعراف: 73).

لوط(ع): وَلُوطًا إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ أَتَأْتُونَ الْفَاحِشَه مَا سَبَقَکُمْ بِهَا مِنْ أَحَدٍ مِنَ الْعَالَمِینَ) (اعراف: 80)

شعیب(ع):وَإِلَى مَدْیَنَ أَخَاهُمْ شُعَیْبًا قَالَ یَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللّـهَ مَا لَکُمْ مِنْ إِلَهٍ غَیْرُهُ قَدْ جَاءَتْکُمْ بَیِّنَه مِنْ رَبِّکُمْ فَأَوْفُوا الْکَیْلَ وَالْمِیزَانَ وَلَا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْیَاءَهُمْ وَلَا تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلَاحِهَا ذَلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ(اعراف: 85)

موسی(ع):ثُمَّ بَعَثْنا مِنْ بَعْدِهِمْ مُوسى  بِآیاتِنا إِلى  فِرْعَوْنَ وَ مَلائِهِ فَظَلَمُوا بِها فَانْظُرْ کَیْفَ کانَ عاقِبَه الْمُفْسِدِینَ(اعراف: 103)

با نگاهی به آیات فوق درمی‌یابیم که در برخی موارد، سیاق آیات،یکسان و در برخی دیگر، متفاوت است. سیاق آیات در داستان حضرت هود و صالح (علیهما السلام) همچون داستان نوح(ع) است؛ زیرا حضرت هود و صالح بر شریعت نوح بودند. در داستان لوط(ع) خداوند سیاق را تغییر می‌دهد و می‌فرماید:وَلُوطًا إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ أَتَأْتُونَ الْفَاحِشَه مَا سَبَقَکُمْ بِهَا مِنْ أَحَدٍ مِنَ الْعَالَمِینَ)(اعراف: 80)؛ زیرا لوط(ع) در مرحلۀ دوم دین،یعنی مرحلۀ شریعت حضرت ابراهیم بود و از آن پیروی می‌کرد؛ سپس خداوند به سیاق قبلی در آغاز قصۀ شعیب(ع) برمی‌گرددوَإِلَى مَدْیَنَ أَخَاهُمْ شُعَیْبًا قَالَ یَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللّـهَ مَا لَکُمْ مِنْ إِلَهٍ غَیْرُهُ قَدْ ...(اعراف: 85) «و این آیه عطف است بر داستان نوح(ع)؛ چون شعیب(ع) نیز مانند نوح و سایر انبیاى قبل از خود، دعوت خویش را براساس توحید قرار داده بود» (طباطبایی، 1374، 8/235).

در ابتداى داستان موسى(ع) لحن آیات و الفاظ آن تغییر یافته است:ثُمَّ بَعَثْنا مِنْ بَعْدِهِمْ مُوسى  بِآیاتِنا إِلى  فِرْعَوْنَ وَ مَلائِهِ فَظَلَمُوا بِها فَانْظُرْ کَیْفَ کانَ عاقِبَه الْمُفْسِدِینَ(اعراف: 103) تا اهمیت داستان آن جناب را برساند؛ چون آن حضرت سومین پیامبر اولى‌العزم و صاحب کتاب و شریعت است و دین توحید با مبعوث‌شدن او پا به مرحلۀ تازه ترى گذاشت و بعد از دو مرحله اى که در بعثت نوح و ابراهیم (ع) داشت، احکامش مفصل تر شد.

در الفاظ آیات مربوط به انبیاى قبل از او نیز اشاره به این مراحل هست؛ مثلا آیات مربوط به قوم نوح و عاد و ثمود که پیغمبرانشان، یعنى هود و صالح (ع) بر شریعت نوح(ع) بودند، به یک سیاق است؛ بنابراین شریعت هاى خدایى همه یکى هستند و تناقض و تنافى در بین آنها نیست؛ مگر اینکه از نظر اجمال و تفصیل و کمى و زیادىِ فروع مختلف هستند؛ چون سیر بشر از نقص به سوى کمال تدریجى و استعداد قبول معارف الهى در هر عصرى با عصر دیگر مختلف است. زمانی که این سیر به پایان رسید و بشر از نظر معرفت و علم به عالى ترین جایگاه خود رسید، آن وقت رسالت نیز ختم می‌شود و کتاب خاتم انبیاء و شریعتش در میان بشر براى همیشه مى ماند (طباطبایی، 1374، 8/267).

بنابراین اصل در نظم و ترتیب آیات بر این است که جریان واحدی بدون تغییر داشته باشند و خروج از سیاق هم در صورتی مجاز است که دلالت پنهانی در کار باشد و از ظاهر الفاظ استفاده نمی‌شود و می‌تواندبا بررسی تغییر سیاق در آیات به دلالت‌های پنهان آن راه بیابد (قائمی‌نیا، 1393، صص 334-333).

1. گفت‌و‌گوی میان نوح(ع) و قومش

این گفت‌و‌گو نخستین گفت‌وگوی پیامبران با امت خود است. نوح(ع) در این گفت‌وگوها با زبان محبت و دوستی و استدلال با مردم سخن می‌گوید و هرگز از این چارچوب خارج نمی‌شود؛ اما کافران از روی سخریه و اتهام به او پاسخ می‌دهند. حال گفت‌وگوهای نوح(ع) با قومش بررسی می‌شود؛ آنجا که می‌گوید:لَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا إِلَى قَوْمِهِ فَقَالَ یَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللّـهَ مَا لَکُمْ مِنْ إِلَهٍ غَیْرُهُ إِنِّی أَخَافُ عَلَیْکُمْ عَذَابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ * قَالَ الْمَلَأُ مِنْ قَوْمِهِ إِنَّا لَنَرَاکَ فِی ضَلَالٍ مُبِینٍ * قَالَ یَا قَوْمِ لَیْسَ بِی ضَلَالَه وَلَکِنِّی رَسُولٌ مِنْ رَبِّ الْعَالَمِینَ * أُبَلِّغُکُمْ رِسَالَاتِ رَبِّی وَأَنْصَحُ لَکُمْ وَأَعْلَمُ مِنَ اللّـهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ(اعراف: 59-62).

در سورۀ اعراف، ابتدای آیه بدون حرف (واو) آغاز شده است و می‌گوید: (لَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا إِلَى قَوْمِهِ)؛ ولی در سوره‌های دیگر در ابتدای آیه از حرف (واو) استفاده شده است و می‌گوید:وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا إِلَى قَوْمِهِ(هود: 25؛ مؤمنون: 23). با بررسی آیات این سوره‌ها درمی‌یابیم که در سورۀ اعراف در آیات قبل آیۀ 59 سخن از خداوند متعال و آفریده‌های اوست؛ مانندإِنَّ رَبَّکُمُ اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فِی سِتَّه أَیَّامٍ ثُمَّ اسْتَوى  عَلَى الْعَرْشِ...* وَ هُوَ الَّذِی یُرْسِلُ الرِّیاحَ بُشْراً بَیْنَ یَدَیْ رَحْمَتِهِ...(اعراف: 54 و 57) و قبل از آن هیچ سخنی از پیامبران نشده است تا بخواهد به داستان آنان عطف شود؛ به همین خاطر سخن بدون (واو) آغاز شده و منقطع از ما قبل خود است؛ درحالی‌که در سوره‌های دیگر چنین نیست.

در سورۀ هود قبل از آیۀ مورد بحث، سخن از داستان موسی(ع) شدهوَ مِنْ قَبْلِهِ کِتابُ مُوسى  إِماماً وَ رَحْمَه...(هود: 17) و داستان سرپیچی مردم از حضرت محمد(ص) و بیان افتراء به ایشان مطرح شده استفَلَعَلَّکَ تارِکٌ بَعْضَ ما یُوحى  إِلَیْکَ ... * أَمْ یَقُولُونَ افْتَراهُ...(هود: 12-13)؛ بنابراین نیکو است تا آیۀوَلَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا إِلَى قَوْمِهِ...با حرف عطف (واو) بر داستان‌های قبل معطوف شود تا مایۀ آرامش پیامبر و ترس قومش شود.

در سورۀ مؤمنون نیز به‌صورت ضمنی از داستان نوح(ع) سخن گفته شده استوَ عَلَیْها وَ عَلَى الْفُلْکِ تُحْمَلُونَ(مؤمنون: 22)؛ زیرا نوح(ع) اولین کسی بود که کشتی ساخت؛ همچنین قبل از آیۀ مورد بحث «در سورۀ مؤمنون، عبارت (ولقد) چند بار تکرار شده استوَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ سُلالَه مِنْ طِینٍ(مؤمنون: 12) ووَ لَقَدْ خَلَقْنا فَوْقَکُمْ سَبْعَ طَرائِقَ(مؤمنون: 17)؛ بنابراین از نظر لفظی و ظاهری نیز در آیۀ 23 مؤمنون، نیکو است که با (واو) عطف شروع شود» (ابن جماعه، 1990م، صص 177-178؛ ابن زبیر غرناطی، بی‌تا، صص 190).

 قوم نوح(ع) در پاسخ به او گفتند: (قَالَ الْمَلَأُ مِنْ قَوْمِهِ إِنَّا لَنَرَاکَ فِی ضَلَالٍ مُبِینٍ) (اعراف: 60). کلمه (الملأ) در گفت‌وگوهای انبیاء دیگر نیز تکرار شده است و این نشان‌دهندۀ آن است که طبقۀ اشراف، غالباً مخالف پیامبران بوده اند. نوح(ع) نیز به آنها پاسخ داد: (قَالَ یَا قَوْمِ لَیْسَ بِی ضَلَالَه وَلَکِنِّی رَسُولٌ مِنْ رَبِّ الْعَالَمِینَ) (اعراف: 61). (الضلال). در این دو آیه،یعنی (ذهاب عن طریق الصواب والحق= گمراهی) (زمخشری، 1407ق، 2/113)، در عبارت (لَیْسَ بِی ضَلَالَه) کلمۀ «ضلاله» با نکره‌بودن و قرارگرفتن در سیاق نفی، بیان می‌کند که هیچ‌گونه گمراهی در او وجود ندارد و این از عبارتِ (إِنَّا لَنَرَاکَ فِی ضَلَالٍ مُبِینٍ) بلاغت بیشتری دارد.

 نشان می‌دهد که «انسان باید در مقابل توهین هاى جاهلان، صبور باشد؛ زیرا اوّلین پیامبر اولواالعزم در برابر اتهام گمراهى، با نرم ترین شیوه سخن گفت» (قرائتی، 1383، 4/91) و درمی‌یابیم که باید از خویش نفى تهمت کنیم؛ ولى حقّ نداریم تهمت را به دیگران سوق دهیم. سؤالی که اینجا مطرح می‌شود این است که چرا در آیۀ قبل گفت (الضلال) و در این‌ آیه گفت (الضلاله).

مفسران پاسخ‌های مختلفی به این سؤال داده‌اند: صاحب تفسیر الکشاف معتقد است که (الضلاله) اخص از (الضلال) است و در نفی گمراهی از شخص، بلاغت بیشتری دارد «الضلاله أخصّ من الضلال، فکانت أبلغ فی نفى الضلال عن نفسه، کأنه قال: لیس بى شی ء من الضلال» (زمخشری، 1407ق، 2/113و 114) و صاحب مفاتیح الغیب نیز همین دیدگاه را دارد (رازی، 1420ق، 14/296)؛ ولی صاحب تفسیر التحریر و التنویر این سخن زمخشری را رد می‌کند و معتقد است که «(الضلال و الضلاله) هر دو مصدر هستند و (تاء) در (الضلاله) تنها نشانۀ تأنیث است و عرب غالباً در اسم‌های جنسِ معنیاز علامت تأنیث استفاده می‌کنند؛ مانند (السفاهه و الغوایه).

او همچنین معتقد است که این (تاء) نشانۀ وحدت هم نیست؛ زیرا اسم‌های جنسِ معنی ویژگی‌های ظاهری در آن مدّنظر نیست؛ به همین خاطر، (الضلال) به منزلۀ اسمِ جمع برای (الضلاله) نیست؛ برعکس آنچه صاحب کشاف و مفاتیح الغیب به آن معتقد هستند و اینکه در آیه‌ای (الضلال) و در آیه‌ای (الضلاله) آمده است، تنها برای تنوّع و گوناگونی است» (ابن عاشور، بی‌تا، 8/148).

نوح(ع) در ادامه می‌گوید:أُبَلِّغُکُمْ رِسَالَاتِ رَبِّی وَأَنْصَحُ لَکُمْ وَأَعْلَمُ مِنَ اللّـهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ(اعراف: 62). این آیه با اندکی تفاوت در گفت‌وگوهای دیگر پیامبران نیز آمده است که به راز این تفاوت‌ها و تشابه‌ها اشاره می‌شود:

نوح(ع):أُبَلِّغُکُمْ رِسَالَاتِ رَبِّی وَأَنْصَحُ لَکُمْ وَأَعْلَمُ مِنَ اللّـهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ(اعراف: 62)

هود(ع):أُبَلِّغُکُمْ رِسَالَاتِ رَبِّی وَ أَنَا لَکُم نَاصِحٌ أَمینٌ(اعراف: 68)

صالح(ع):فَتَوَلَّى عَنْهُمْ وَ قالَ یا قَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُکُمْ رِسالَه رَبِّی وَ نَصَحْتُ لَکُمْ وَ لکِنْ لا تُحِبُّونَ النَّاصِحِینَ(اعراف: 79)

شعیب(ع):فَتَوَلَّى عَنْهُمْ وَ قالَ یا قَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُکُمْ رِسالاتِ رَبِّی وَ نَصَحْتُ لَکُمْ فَکَیْفَ آسى  عَلى  قَوْمٍ کافِرِینَ(اعراف: 93)

یکی از تفاوت‌ها در کلمۀ (رساله= پیام) و (رسالات=پیام‌های) است که در یکی مفرد و در دیگر گفت‌وگوها به‌صورت جمع آمده است.

 این تفاوت شاید به این دلیل باشد که حضرت صالح بعد از اینکه مردم را به یکتاپرستی و اطاعت خدا دعوت کرد، یک دستور مهم برای راستی‌آزمایی آنها داشت و آن اینکه نباید هیچ آسیبی به شتر خدا بزنند. صالح(ع)، تنها همین دستور را به آنها داده بود؛ به همین منظور، (رساله) به‌صورت مفرد آمده است؛ اما سیاق داستان شعیب(ع) گویای آن است که او بعد از دعوت به یکتاپرستی، دستورات و نواهی زیادی به قوم خود داده است؛ مانند:فَأَوْفُوا الْکَیْلَ وَ الْمِیزانَوَ لا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْیاءَهُمْوَ لا تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاحِها(اعراف: 85)

 ووَ لا تَقْعُدُوا بِکُلِّ صِراطٍ تُوعِدُونَوَ تَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ مَنْ آمَنَ بِهِ وَ تَبْغُونَها عِوَجاًوَ اذْکُرُوا إِذْ کُنْتُمْ قَلِیلاً فَکَثَّرَکُمْوَ انْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَه الْمُفْسِدِینَ(اعراف: 86). گویی که این دستورات و نواهی (رسالات) است و به همین دلیل به شکل جمع آمده است و چون صالح(ع) یک دستور داشت، به‌صورت مفرد (رساله) آمده است (کرمانی، 1983م: 84). درمورد نوحو هود (علیهما السلام) نیز چنین است؛ زیرا آن دو بعد از دعوت مردم به یکتاپرستی و اطاعت خداوند، اوامر و نواهی دیگری داشتند که در آیات 25 تا 60 سورۀ هود به آنها اشاره شده است.

در گفت‌وگوی نوح و هود (ع) فعل به‌صورت مضارع (أُبَلِّغُکُمْ= به شما می‌رسانم) آمده است؛ ولی در گفت‌وگوی شعیب و صالح (ع) به‌صورت ماضی (أَبْلَغْتُکُمْ= به شما رساندم) آمده است. در بیان تفاوت آن دو باید گفت در گفت‌وگوی نوح و هود (ع)، فعل (أُبَلِّغُکُمْ= به شما می‌رسانم) در ابتدای رسالت آن دو بیان شده است؛ ولی در گفت‌وگوی شعیب و صالح (ع)، فعل (أَبْلَغْتُکُمْ= به شما رساندم) در پایان رسالت آن دو و کمی قبل از نزول عذاب بیان شده است؛ به دلیل اینکه در هر دو داستانِ شعیب و صالح (ع)، عبارت (فَتَوَلَّى عَنْهُمْ) گفته شده است؛ یعنی از قوم خود روی برتافتند و اینکه رسالت خود را قبلاً ابلاغ کرده‌اند؛ اما در داستان نوح و هود (ع) چنین چیزی نیست و آن نشان می‌دهد که آنان در ابتدای رسالت، چنین جملاتی را برای قوم خود بیان کرده‌اند.

و اینکه در گفت‌وگوی نوح(ع) فعل (أَنْصَحُ= خیرخواهی می‌کنم) به شکل مضارع آمده است؛ ولی در گفت‌وگوی هود(ع) به‌صورت اسم فاعل (نَاصِحٌ= خیرخواهم) آمده است و به کلمات قبل از آن برمی‌گردد؛ زیرا قوم نوح(ع) به ایشان نسبت ضلالت دادند و گفتندإِنَّا لَنَراکَ فِی ضَلالٍ مُبِینٍ(اعراف: 60) و ضلال درحقیقت «عدول و انحراف از راه مستقیم است و نقطه مقابلش هدایت است» (راغب اصفهانی، 1412ق و قرشی، 1374: ذیل ماده ضلّ) و «ضلال از صفات فعل است» (خطیب اسکافی، 2001م: 605)؛ و شخصی که از حق منحرف شده باشد، می‌تواند به راه مستقیم برگردد؛ به همین دلیل در پاسخ به اتهام آنان از فعل مضارع استفاده کرده است؛اما در داستان هود(ع) قومش به ایشان نسبت سفاهت دادند و گفتندإِنَّا لَنَراکَ فِی سَفاهه(اعراف: 66) و سفاهت در لغت به معنای «خفّت و سبکى در بدن است و سبکی در نفس بر اثر نقصان عقل به‌کار رفته است، حماقت، ضد حلم» (راغب اصفهانی، 1412ق و قرشی، 1374: ذیل ماده سفه) و «سفاهت از صفات نفس است و صفت ثابتی است که از آن سبکی به‌وجود می‌آید و از صفات افعال نیست که انسان بتواند در زمانی کوتاه از آن به صفت نیکویی منتقل شود و نفی آن‌ نیز باید با صفات ثابت صورت گیرد و أنا لکم ناصح یعنی أنا ثابت لکم علی النصح ثقه فی النفس لا أنتقل مِن النصح إلی الغش و لا أتبدّل خیانه بالأمانه» (خطیب اسکافی، 2001م: 605-606)؛ و سفاهت همواره ملازم صاحبش است و از او جدا نمی‌شود؛ به همین دلیل از (نَاصِحٌ) استفاده کرده است که اسم فاعل است و بر ثبوت دلالت می‌کند. دلیل اینکه در این آیات (نَصَحَ) با حرف (لام) آمده و گفته شده (أنصح لکم= ) و گفته نشده (أنصحکم) این است که در اضافه‌شدن (لام) مبالغه است. گویی با این اضافه، نصحیت را تنها مخصوص و ویژه آنها کرده است، نه کس دیگری.

در پایان این قسمت می‌توان گفت تناسب معنایی، ارتباط زیادی با سیاق دارد؛ به‌طوری‌که کلماتی که در آیه‌ای به‌کار رفته متناسب با معنی و هدفی است که آیه برای آن آمده است و شکل آیۀ دیگری که با این آیه تشابه یا اختلاف دارد نیز به دلیل اهداف و دلالت‌های معنایی آن آیه و آیات قبل و بعد از آن است.

2. گفت‌و‌گوی میان هود(ع) و قومش(عاد)

هود(ع) به قومش می‌فرماید:وَإِلَى عَادٍ أَخَاهُمْ هُودًا قَالَ یَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللّـهَ مَا لَکُمْ مِنْ إِلَهٍ غَیْرُهُ أَفَلَا تَتَّقُونَ(اعراف: 65) از کلمۀ (أَخَاهُمْ) درمی‌یابیم که پیامبران، مردمى ترین و دلسوزترین رهبران بشر بوده اند؛ بنابراین مربّى و مبلّغ باید نسبت به مردم، همچون برادر باشد و به آنان عشق بورزد (قرائتی، 1383: 4/94). اسلوب و الفاظ این آیه با الفاظ گفت‌وگوی نوح(ع) یکسان است؛ جز اینکه در داستان نوح(ع)، عبارت (فقال یا قوم) آمده است؛ ولی در داستان هود(ع) عبارت، بدون حرف (فاء) و به‌صورت (قال یا قوم) آمده است.

جاى این هست که کسى بپرسد چرا در آنجا حرف عطف (فاء) بر سر جمله درآمد؛ ولی در اینجا نیامده است. در پاسخ می‌توان گفت: به نظر می‌رسد در این آیه سؤالى در تقدیر است، گویا پس از آنکه فرمود: «وَ إِلى  عادٍ أَخاهُمْ هُوداً»، کسى پرسیده است: از سخنِ نوح باخبر شدیم، اینک بفرما ببینیم هود به قومش چه گفت. در جواب فرمود: قالَ یا قَوْمِ؛ ولی این سؤال و جواب در داستان نوح(ع) متصور و در تقدیر نیست؛ زیرا داستان مزبور، اولین داستانى است که در این آیات ایراد شده است.

با توجه به آیه 59 همین سوره درمی‌یابیم که ابتدای گفت‌وگو در هر دو آیهیکسان، ولی پایان آن دو آیه متفاوت است. در آخر این آیه می‌گوید: (أَفَلَا تَتَّقُونَ= پس آیا پرهیزگارى نمى کنید؟)؛ اما در آیه 59 نوح با اسلوبی خبری و مؤکّد به قوم خود می‌گوید: (إِنِّی أَخَافُ عَلَیْکُمْ عَذَابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ= من از عذاب روزى سترگ بر شما بیمناکم).

حال این سؤال مطرح می‌شود که علت این یکسانی در آغاز و تفاوت در پایان چیست. در پاسخ باید گفت جایگاه، موقعیت، زمان و مکان سخن میان آن دو پیامبر متفاوت است و از زیبایی‌های بلاغت ایناست که سخن براساس مقتضای حال بیاید؛ بنابراین چون قبل از نوح(ع) حادثه و عذابی به بزرگی آن عذابی که قومش را فرا گرفت، نیامده بود، جا داشت که نوح(ع) آنان را از آن عذاب (طوفان بزرگ) بترساند؛ به همین دلیل گفت: (إِنِّی أَخَافُ عَلَیْکُمْ عَذَابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ)؛ ولی چون در زمان هود(ع) مردم از عذاب قوم نوح (ع) آگاهی داشتند، هود(ع) به عبارت (أَفَلَا تَتَّقُونَ) اکتفا کرده است (رازی، 1420ق، 14: 300).

 درحقیقت برخی از آیات از لحاظ شکل ساختاری برابرند؛ اما از لحاظ سبک‌شناختی به سبب استفاده از واژه‌های مختلف از یکدیگر متمایز می‌شوند و این تغییر سبک‌شناختی متأثر از بافت هر آیه سازماندهی شده است. اصمعی درخصوصمجوزنداشتن این‌گونه جابه‌جایی‌ها می‌گوید: «این آیه وَالسَّارِقُ وَالسَّارِقَه فَاقْطَعُوا أَیْدِیَهُمَا جَزَاءً بِمَا کَسَبَا نَکَالًا مِنَ اللّـهِ وَاللّـهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ(مائده: 38) را خواندم و در کنارم یک اعرابی بود و به جای (والله عزیز حکیم) گفتم (والله غفور رحیم)، اعرابی جواب داد: این کلام خدا نیست.

بعد از اینکه متوجه شدم، گفتم: (والله عزیز حکیم)، اعرابی گفت: الآن درست گفتی و این کلام خداست. به او گفتم: آیا حافظ قرآن هستی؟ گفت: نه، گفتم: از کجا متوجه اشتباه من شدی؟ گفت: خدا حکم به قطع‌کردن داده است، اگر می‌بخشید و ترحم می‌کرد، دستور به قطع‌کردن نمی‌داد» (زرکشی، 1990م،3/10).

قوم هود(ع) در ادامه به ایشان می‌گویند: (قَالَ الْمَلَأُ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ إِنَّا لَنَرَاکَ فِی سَفَاهَه وَإِنَّا لَنَظُنُّکَ مِنَ الْکَاذِبِینَ * قَالَ یَا قَوْمِ لَیْسَ بِی سَفَاهَه وَلَکِنِّی رَسُولٌ مِنْ رَبِّ الْعَالَمِینَ(اعراف: 66- 67) سؤال مطرح‌شده در اینجا این است که چرا (الملأ) در داستان هود(ع) با عبارت (الَّذِینَ کَفَرُوا= کسانی که کفر ورزیدند) توصیف شده و در داستان نوح(ع) بدون آن آمده است. پاسخ آن است که «عده‌ای از اشراف قوم هود(ع)، امثال (مرثد بن سعد) به او ایمان داشتند و از ترس دیگران، ایمان خود را پنهان می‌کردند؛ ولی هیچ کدام از اشراف قوم نوح(ع) ایمان نداشتند» (زمخشری، 1407ق، 2/66).

در ادامه، قوم نوح(ع) به او گفتند: (إنا لنراک فی ضلال مبین= واقعاً ما تو را در گمراهى آشکارى مى بینیم)؛ ولی قوم هود(ع) به او گفتند: (إنا لنراک فی سفاهه وإنا لنظنک من الکاذبین= بى گمان ما تو را در نابخردى مى بینیم و ما تو را از دروغگویان مى دانیم). علت تفاوت در این دو پاسخ چیست. چنین می‌توان گفت که «نوح(ع) قومش را از طوفان می‌ترساند و خودش را در ساختن کشتی خسته می‌کرد.

پس قومش گفت: (إنا لنراک فی ضلال مبین= واقعاً ما تو را در گمراهى آشکارى مى بینیم)؛ اما هود(ع) چنین چیزی بیان نکرد؛ مگر اینکه او کسانی را که به عبادت بت‌ها مشغول بودند به سفاهت و کم‌عقلی نسبت می‌داد و آنها نیز در پاسخ به او نسبت کم‌عقلی دادند و گفتند: (وإنا لنظنک من الکاذبین= ما تو را از دروغگویان مى دانیم)؛ یعنی تو از دروغگویان در ادعای رسالت هستی. از مهم‌ترین نکات معنایی که در پاسخ هود(ع) درمی‌یابیم این است که «ایشان با کمال ادب و احترام به بی‌احترامی آنها پاسخ می‌دهد و هرگز ناسزاهایی را که آنها به او نسبت داده‌اند، به آنها نسبت نمی‌داد.

 درحقیقت پیامبران با سخت ترین و صریح ترین تبلیغات، جوسازى ها، مخالفت ها و تهمت ها روبه‌رو بودند. (سفاهه) نکره‌ای در سیاق نفی است و این دلالت می‌کند که انبیاء حتّى ذرّه اى و لحظه اى کارى را که معقول نباشد، انجام نمى دهند» (قرائتی، 1383: 4/95).

گفت‌وگو بین هود(ع) و قومش به‌صورت یک جدال قوی ادامه می‌یابد. هود(ع) می‌گوید:قَالَ قَدْ وَقَعَ عَلَیْکُمْ مِنْ رَبِّکُمْ رِجْسٌ وَغَضَبٌ أَتُجَادِلُونَنِی فِی أَسْمَاءٍ سَمَّیْتُمُوهَا أَنْتُمْ وَآبَاؤُکُمْ مَا نَزَّلَ اللّـهُ بِهَا مِنْ سُلْطَانٍ فَانْتَظِرُوا إِنِّی مَعَکُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرِینَ(اعراف: 71)، فعل (وَقَعَ) ماضی است که معنای مستقبل می‌دهد و اشاره به این دارد که وقوع فعل حتمی است. به دو دلیل، دو جار و مجرور (علیکم من ربّکم= از پروردگارتان بر شما) بر فاعل مقدم شده است: 1- اهتمام به تقدیم مغضوب و غاصب برای اینکه هشداری باشد به آنها؛ شاید بیدار شوند و توبه کنند؛ 2- این دو جار و مجرور متعلق به فعل (وقع) هستند.

اگر بعد از فاعل (رجس) قرار گیرد، این توهم پیش می‌آید که آنها صفت برای آن هستند. از این تقدیم و تأخیر درمی‌یابیم که زبان عربی، آرایش واژگانی انعطاف‌پذیری دارد و ترتیب واژه‌ها به‌منظور رسیدن به مقاصد سبک‌شناختی و کاربرد‌شناختیمختلف تغییر می‌کند. در قرآن کریم نیز تغییر در آرایش واژگانی به‌منظور رسیدن به معانی ضمنی و یا تأکیدی جدید مشاهده می‌شود.

3. گفت‌و‌گوی صالح(ع) و قوم ثمود

از ویژگی‌هایی که گفت‌وگوی صالح(ع) را با گفت‌و‌گوی هود(ع) متفاوت می‌کند این است که صالح(ع) برای قومش معجزۀ مشخصییعنی (شتر) می‌آورد؛ ولی مثل سایر گفت‌و‌گوهای پیامبران، عده‌ای سرکش حاضر به پذیرش معجزه ایشان نیستند. صالح(ع) از قومش می‌خواهد که به شتر خدا (ناقه الله) نزدیک نشوند؛ زیرا اگر آن را بیازارند، برای آنان عذابی است:وَإِلَى ثَمُودَ أَخَاهُمْ صَالِحًا قَالَ یَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللّـهَ مَا لَکُمْ مِنْ إِلَهٍ غَیْرُهُ قَدْ جَاءَتْکُمْ بَیِّنَه مِنْ رَبِّکُمْ هَذِهِ نَاقَه اللّـهِ لَکُمْ آیَه فَذَرُوهَا تَأْکُلْ فِی أَرْضِ اللّـهِ وَلَا تَمَسُّوهَا بِسُوءٍ فَیَأْخُذَکُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ(اعراف: 73). این گفت‌و‌گو در دو سورۀ دیگر چنین آمده است:

وَ یا قَوْمِ هذِهِ ناقَه اللَّهِ لَکُمْ آیَه فَذَرُوها تَأْکُلْ فِی أَرْضِ اللَّهِ وَ لا تَمَسُّوها بِسُوءٍ فَیَأْخُذَکُمْ عَذابٌ قریبٌ(هود: 64)

وَ لا تَمَسُّوها بِسُوءٍ فَیَأْخُذَکُمْ عَذابُ یَومٍ عَظِیمٍ(شعراء: 156)

با دقت در این آیات درمی‌یابیم که پایان آنها متفاوت است. تفاوت این است که در آیۀ 73 سورۀ اعراف، ابتدا عبارت (قَدْ جاءَتْکُمْ بَیِّنَه مِنْ رَبِّکُم) و (فَذَرُوها تَأْکُلْ فِی أَرْضِ اللَّهِ) آمده است که بر وعظ و نصیحت آنان دلالت دارد؛ (عذاب ألیم= عذاب دردناک) گفته شده است تا در تهدید، مبالغه شده باشد؛ ولی در سورۀ هود چنین وعظ و نصیحتینیست؛ بلکه سریعاً بعد از این آیه، به‌صورت ضمنی بر نزدیک‌بودن آیه اشاره می‌کند:فَعَقَرُوها فَقالَ تَمَتَّعُوا فِی دارِکُمْ ثَلاثَه أَیَّامٍ(هود: 65). لفظ (ثلاثه أیّام) خود بیان‌کنندۀ نزدیک‌بودن (قریب) عذاب است؛ بنابراین واژۀ (قریب) به این دلیل ذکر شده است که فرارسیدن عذابِ آنان نزدیک بوده است. در سوۀ شعراء، کلمۀ (عذاب) به (یوم) اضافه شده است؛ یعنی (عذاب یوم عظیم) گفته شده است؛ زیرا قبل از آن، صالح(ع) از روزِ مشخص سخن گفته استقالَ هذِهِ ناقَه لَها شِرْبٌ وَ لَکُمْ شِرْبُ یَوْمٍ مَعْلُومٍ(شعرا: 155)؛ یعنی روز آب‌خوردن شتر و مردم مشخص شده است؛ به همین دلیل در آیه 154 اعراف نیز از عبارت (یوم عظیم= روز سترگ) سخن گفته است (کرمانی، 1983م: 122).

ازجمله شیوه‌های تبلیغی،یادآوری نعمت‌های الهی است. شاید از این طریق بتوانند مردم را به راه راست هدایت کنند؛ به همین دلیل، صالح(ع) در ادامه نعمت‌های خدا را به آنها یادآور می‌شود:وَاذْکُرُوا إِذْ جَعَلَکُمْ خُلَفَاءَ مِنْ بَعْدِ عَادٍ وَبَوَّأَکُمْ فِی الْأَرْضِ تَتَّخِذُونَ مِنْ سُهُولِهَا قُصُورًا وَتَنْحِتُونَ الْجِبَالَ بُیُوتًا فَاذْکُرُوا آلَاءَ اللّـهِ وَلَا تَعْثَوْا فِی الْأَرْضِ مُفْسِدِینَ(اعراف: 74). (بیوتًا) حال مقدرّه است؛ زیرا زمان تحقق حال مؤخّر و مستقبل از زمان تحقق وجود عامل است همانند (خطّ هذا الثوب قمیصا)؛ زیرا کوه در هنگام حفر، خانه محسوب نمى شود و پارچه در وقت دوختن، جامه به حساب نمى آید (رازی، 2004م،14/171). عبارت (وَتَنْحِتُونَ الْجِبَالَ بُیُوتًا= کوه ها را براى خانه سازى مى تراشیدید) در جایی دیگر چنین آمده استوَ تَنْحِتُونَ مِنَ الْجِبالِ بُیُوتاً فارِهِینَ= از کوه ها خانه هایى مى تراشیدید(شعرا: 149)؛وَ کانُوا یَنْحِتُونَ مِنَ الْجِبالِ بُیُوتاً آمِنِینَ(حِجر: 82)

در سورۀ اعراف، حرف (مِن) قبل از (الجبال) نیامده است؛ زیرا کمی قبل از آن در (مِن سهولها قصورا) آمده و به همان اکتفا شده است و از طرف دیگر، براساس سیاق آیات، این آیه خود اطناب و تفصیل دارد و از حرف (مِن) استفاده شده است؛ ولی در دو سورۀ دیگر، سیاق آیات بر ایجاز است.

مراجع

قرآن کریم.
آلوسی، سیدمحمود (1415ق)، تفسیر روح المعانی، بیروت: دارالکتب العلمیه.
ابن‌جماعه، بدر الدین (1990م)، کشف المعانی فی المتشابه مِن المثانی، تحقیق: عبد الجواد خلف، مصر: دارالوفاء.
ابن‌زبیر غرناطی، ابوجعفر احمد بن ابراهیم (بی‌تا)، ملاک التأویل، بیروت: دارالکتب العلمیه.
ابن‌عاشور، محمد الطاهر (بی‌تا)، التحریر والتنویر، نرم‌افزار مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی.
ابن‌عجیبه، احمد بن محمد (1419ق)، البحر المدید، قاهره: دکتر حسن عباس زکی.
اندلسی، محمد بن یوسف (1420ق)، البحر المحیط فی التفسیر، بیروت: دارالفکر.
باقلانی، ابوبکر (1993م)، اعجاز القرآن، بیروت: دارالهلال.
بیضاوی، ناصرالدین (1418ق)، تفسر البیضاوی (أنوار التنزیل وأسرار التأویل)، تحقیق محمد المرعشلی، بیروت: دارإحیاء التراث العربی.

10. خطیب اسکافی، محمد بن عبد الله (2001م)، دره التنزیل و غره التأویل، تحقیق محمد مصطفی آیدین، عربستان: جامعه أمّ القری.

11. رازی، محمد بن عمر (2004م)، مفاتیح الغیب، بیروت: دارالکتب العلمیه.

12. راغب اصفهانی، حسین محمد (1412ق)، المفردات فی غریب القرآن، بیروت: دارالعلم.

13. زرکشی، بدر الدین (1990م)، البرهان فی علوم القرآن، تحقیق محمد أبو الفضل إبراهیم، بیروت: دارالتراث.

14. زمخشری، محمود (1407ق)، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، بیروت: دارالکتاب‌العربی.

15. شوکانی، محمد بن علی (1993م)، فتح القدیر، دمشق: دار ابن‌کثیر.

16. طباطبایی، محمد حسین (1417ق)، المیزان فی تفسیر القرآن، قم: دفتر انتشارات جامعۀ مدرسین حوزۀ علمیه قم.

17. طبرسی، فضل بن حسن (1377ش )، تفسیر جوامع الجامع، تهران: دانشگاه تهران و مدیریت حوزۀ علمیه قم.

18. --- (1360 ش)، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، تهران: مطبعه ناصر خسرو.

19. طوسی، محمد بن حسن (بی‌تا)، التبیان فی تفسیر القرآن، بیروت: دارإحیاء التراث‌العربی.

20. عتیق، عبد العزیز (1985م)، علم البدیع، بیروت: دارالنهضه العربیه.

21. عجک، بسام داود (1418ق)، الحوار المسیحی الإسلامی، دارالقتیبه.

22. قائمی‌نیا، علیرضا (1393)، بیولوژی نص نشانه‌شناسی و تفسیر قرآن، قم: پژوهشگاه فرهنگ و اندیشۀ اسلامی.

23. قرائتی، محسن (1383)، تفسیر نور، تهران: مرکز فرهنگی درسهایی از قرآن.

24. قرشی، علی اکبر (1374)، قاموس القرآن، تهران: دارالکتب الإسلامیه.

25. قرطبی، محمد بن أحمد (1964م)، الجامع لأحکام القرآن، تحقیق أحمد البردونی، قاهره: دارالکتب الـمصریه.

26. کرمانی، محمد بن حمزه (1983م)، اسرار التکرار فی القرآن، تحقیق: عبدالقادر احمد عطا، تونس: داربوسلامه.

27. مهتدی، حسین (1394)، «جلوه‌های بلاغی آیات گفت‌وگو در سورۀ اعراف»، مجلۀ پژوهش‌های ادبی - قرآنی، سال سوم، شمارۀ اول.

نویسنده:

حسین مهتدی: استادیار گروه زبان و ادبیات عربی دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه خلیج فارس، بوشهر، ایران

فصلنامه پژوهشهای زبان شناختی قرآن

ادامه دارد...

برچسب ها :قم
شماره پیامک قم نا: 50001717150598رایانامه: info@Qumna.com