کد خبر ۵۴۰۹۶ انتشار : ۱۲ بهمن ۱۳۹۶ ساعت ۰۹:۳۰

تب انقلاب در کمیته استقبال

تهران- ایرنا- حجت الاسلام والمسلمین سید محمدعلی شهیدی محلاتی معاون رییس جمهوری و رییس بنیاد شهید و امور ایثارگران در گفت وگو با روزنامه ایران اظهار داشت: سال 1357. بعد که آزاد شدیم، امام به پاریس رفته بودند و فضا بازتر شده بود. کمیته استقبال تشکیل شد.

در ادامه این گفت وگو می خوانیم: از مهم‌ترین و اساسی‌ترین عوامل شکل‌گیری و کامیابی یک جنبش اجتماعی، رهبری آن جنبش است. مقوله «رهبری» در جریان شکل‌گیری یک جنبش، هیچگاه تعیینی و از پیش طراحی شده نیست بلکه زمینه‌ها و عوامل گوناگونی در برجسته‌سازی یک گروه، حزب، سازمان یا یک شخص برای پیشتازی و هدایت آن جنبش، تأثیرگذار هستند.

از سوی دیگر، رفتار سیاسی رهبری و میزان ظرفیت و توانمندی آن در مواجهه با چالش‌های نو به نو و پیش‌بینی نشده فراروی جنبش، نقش اساسی در استمرار و استقرار رهبری یا جابه‌جایی و جایگزینی آن ایفا می‌کند. اگر این جنبش اجتماعی به یک انقلاب تبدیل شود آن هم انقلابی فراگیر، همه جانبه و بنیادین، حساسیت و اهمیت نقش رهبری و تعامل تدریجی و فزاینده میان آن و نیروی اصلی جنبش، بر روند حرکت و آینده انقلاب، به عنصری سرنوشت ساز تبدیل می‌شود و مرگ و حیات آن انقلاب به این عنصر پیوند می‌خورد.

اما در این میان نباید از یاد برد نقش کسانی را که در تغییر، تبدیل و تعیین سرنوشت یک کشور و جنبش انقلابی در کنار رهبری دستی بر آتش دارند؛ که از آن جمله می‌توان به حضور و فعالیت چشمگیر حجت‌الاسلام والمسلمین سیدمحمدعلی شهیدی محلاتی نام برد که از فعالان نهضت اسلامی از دوران آغازین آن و از اعضای کمیته استقبال از حضرت امام(ره) است.

از این‌رو در سی و نهمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی پای صحبت‌های ایشان نشسته‌ایم تا مروری داشته باشیم بر خاطرات مبارزاتی وی در روزهای پر التهاب انقلاب.

**ظاهراً آشنایی شما با حضرت امام خمینی(ره) باز می‌گردد به زمانی که ایشان به محلات می‌آمدند؛ زمانی که شما به همراه دیگر طلاب فعال سیاسی به تبلیغ و پخش بیانیه‌های ایشان می‌پرداختید، در این خصوص بیشتر توضیح بفرمایید.
از سال 1342 که از دبیرستان فارغ‌التحصیل شدم به قم آمدم و تحصیلات حوزوی خودم را شروع کردم. زمانی بود که نهضت و مواضع حضرت امام(ره) و کشتار 15 خرداد و پس از چندی، تبعید ایشان را پشت سر گذاشته بودیم و همین وقایع، طبیعتاً سبب شد ما به جریان نهضت علاقه‌مند شویم و با دوستانی که از محلات آمده بودیم، شروع به فعالیت کنیم.

خوب است که در اینجا اشاره کنم که حضرت امام سال‌های طولانی، در تابستان‌ها به محلات تشریف می‌آوردند. هوای قم گرم و هوای محلات مناسب بود و امام هم به مردم محلات علاقه داشتند، لذا می‌توانم بگویم که کم و بیش و از نوجوانی، امام را در آنجا شناختم. روحانیون محلات، همه به امام علاقه‌مند وعده‌ای از آنها، از شاگردان ایشان بودند، بنابراین شاید آنها هم دراین باره، بر ما ‌نفوذ داشتند، علاوه براین طلبه‌های جدید هم که به قم می‌رفتند، به نوعی مبلغ ایشان می‌شدند. هنگامی که امام تبعید شدند، ما طلاب محلاتی که حدود شش هفت نفر بودیم، در عرصه توزیع بیانیه‌های ایشان و آنچه که از تبعیدگاه می‌رسید، فعالیت می‌کردیم، اما ورود کامل ما به میدان مبارزه، در سال 1355 بود.

**در آن مقطع زمانی که فعالیت خود را شروع کردید فضای سیاسی چگونه بود و حیطه فعالیتتان محدود به شهر قم می‌شد؟
در سال 1355 فضا یک مقدار بازتر شد. زندانی‌های سیاسی اعم از علما و دانشجویان، بتدریج آزاد شدند. به همین دلیل و درهمان سال، تقریباً فعالیت حوزه و مردم در حمایت از امام بسیارگسترده شد و من تا سال 1356 در قم بودم و بعد آن فعالیتم را بیشتر کردم.

**در صحبت‌هایتان اشاره کردید که در مسیر فعالیت سیاسی همراهان دیگری را در کنار خود داشتید، این همفکران انقلابی چه کسانی بودند؟
افرادی که در زمینه انقلاب فعالیت می‌کردند و من با آنان ارتباط داشتم، دکتر روحانی رئیس جمهوری فعلی و ناطق نوری، محمدی گلپایگانی ریاست دفتر رهبر معظم انقلاب و...، که از دوستان و همراهان من بودند که به همراه آنان فعالیتمان را شروع کردیم و در زمینه تکثیر و توزیع بیانیه امام -که از نجف می‌‌آمدند- کار می‌کردیم.

در تابستان سال 1356، شهید بزرگوار آیت‌الله مطهری به من گفتند: «به منطقه‌ کارگری نظرآباد در ساوجبلاغ، که کارخانجات مقدم در آنجاست برو، روحانی قبلی رفته است، منطقه حدود 30 هزار نفر جمعیت دارد و محیط کارگری است و نیاز است یک روحانی به آنجا برود و کارش را شروع کند.» ایشان من را به صورت موقت و برای سه ماه به آنجا اعزام کردند. در آنجا با عده‌ای از افراد، از جمله برخی از مهندسان کارخانه، فعالیت‌های انقلابی خود را شروع کردیم.

در آن موقع رئیس کارخانجات مقدم، مهندس علی‌نقی خاموشی بود. مهندس سالور هم بود که در سیمان آبیک فعالیت می‌کرد. به هرحال، ما کارمان را با چند روحانی دیگر در آنجا شروع کردیم. ایجاد تغییر و تحول در محیط کارگری کار آسانی نیست، ضمن اینکه آخرالامر، محدودیت‌هایی هم برای ما به وجود آوردند. یکی دو بار ما را دستگیر و آزاد کردند، ولی کارمان را انجام دادیم و موفقیت‌هایی هم داشتیم. درنهایت آن محیط به‌گونه‌ای شکل یافت که منطقه‌ای که کارگری بود، تبدیل به یک منطقه انقلابی شد! در همان زمان در کرج حکومت نظامی برقرار شده بود و من هم دستگیر شدم...

**درچه سالی؟
سال 1357. بعد که آزاد شدیم، امام به پاریس رفته بودند و فضا بازتر شده بود. کمیته استقبال تشکیل شد. با شهیدان مطهری، بهشتی، مفتح و آقای ناطق ارتباط کاری بسیار نزدیک نداشتم، ولی از من دعوت کردند که بیایم و در کمیته استقبال شرکت کنم. من و مرحوم حاج شیخ صادق خلخالی، در کمیته استقبال کارهای تلفنی کمیته استقبال را انجام می‌دادیم.تا زمانی که حضرت امام تشریف آوردند و کمیته استقبال بود، مسئولیت تلفنخانه آنجا به عهده ما بود.

**نخستین دیدار نزدیکی که با حضرت امام(ره) داشتید و هر وقت به گذشته رجوع می‌کنید به یادتان می‌آید، مربوط به دوران تحصیل در قم است یا این دوره؟
همین دوره. بنده در زمانی که حضرت امام به تهران تشریف آوردند، از طرف کمیته استقبال مأمور شدم در ترمینال 1 فرودگاه مستقر شوم و کسانی را که وارد می‌شدند، بازدید بدنی کنم که موقعی که امام تشریف می‌آورند، خدای ناکرده به ایشان سوء قصدی نشود.

روزنامه آیندگان عکسم را چاپ کرده و نوشته بود: گویی سیدی را که برای این کار گماشته بودند، سال‌ها سابقه بازرسی داشته است! در آن عکس داشتم مرحوم آیت‌الله مطهری را بازرسی بدنی می‌کردم. خود شورای انقلاب به من گفته بودند: همه را بدون استثنا بازرسی کنید! مرحوم آقای منتظری گفت: «مرا هم بازدید بدنی می‌کنی؟» گفتم:«آقا! خودتان دستور داده‌اید!»

**بعداز گذشت سال‌ها دیدارتان با حضرت امام خمینی(ره) در فرودگاه مسیر شد؟
بله.بعد از سال‌ها که امام را ندیده بودم، موقعی که وارد ترمینال فرودگاه شدند، ایشان را زیارت کردم. ماشین‌هایی که برای ورود امام به شهر تدارک دیده بودند، دو تا از جیپ‌‌های زرد، با بی‌سیم وزارت نیرو بودند. در ماشین جلو آقای ناطق و شهید محلاتی نشسته بودند و در ماشین بعدی من، شهید مفتح و مرحوم ربانی املشی نشسته بودیم. امام بعد از سخنرانی کوتاهی در سالن فرودگاه مهرآباد، در بلیزری نشستند و حرکت کردند.

جمعیت مرتباً به ماشین هجوم می‌آورد. به میدان آزادی که رسیدیم، ماشین جلویی به ما اعلام کرد جلوی دانشگاه هستند، لذا به خاطر تراکم جمعیت ما به بهشت‌زهرا نرسیدیم و امام تشریف بردند. ما به مدرسه رفاه رفتیم. امام را از بهشت‌زهرا به خانه یکی از اقوامشان برده بودند. در مدرسه رفاه بودیم و ساعت 11، 12 شب متوجه شدیم جمعیت در حیاط مدرسه دارند صلوات می‌فرستند! به آقای خلخالی گفتم: «مثل اینکه امام آمدند» ایشان گفت: «نه، امام فردا می‌آیند» بلند شدیم و بیرون آمدیم و دیدیم حضرت امام تشریف آورده‌اند و دارند با بچه‌های انتظامات کمیته استقبال خوش و بش می‌کنند.

بعد بنا شد امام در اتاقی که برای استراحتشان در نظر گرفته شده بود، استراحت کنند. در طبقه بالا بودم و موقعی که امام تشریف آوردند، خدمتشان عرض کردم: آقا اجازه بدهید صورتتان را ببوسم! امام اجازه فرمودند. بعد فرمودند: خودتان را معرفی کنید.

**آیا به‌عنوان داماد آیت‌الله رسولی، ایشان در آشنایی و نزدیکی شما به حضرت امام (ره) نقش پررنگ تری داشتند؟
خب همان‌طور که عرض شد، حضرت امام(ره) پدر بنده و محلاتی‌ها را می‌شناختند.پدرم را شناختند و پرسیدند که آیا ایشان در قید حیات هستند؟ عرض کردم «بلهL بعد سؤال کردند «شما داماد آقای رسولی نیستید؟» عرض کردم «بله» بعداً وقتی به آقای رسولی ماجرا را گفتم، ایشان گفتند «امام پانزده سال پیش از من پرسیدند غیر از آقای ناطق، چه کسی داماد شماست؟ و من گفتم آقای شهیدی محلاتی! خیلی عجیب است که امام بین این همه گرفتاری‌های انقلاب و پس از پانزده سال، این موضوع را از یاد نبرده‌اند!»

آقای رسولی نمایندگی امام و حتی اقامت عراق را داشتند و هر شش ماه یک بار باید به عراق می‌رفتند که اقامتشان باطل نشود. انس زیادی با امام داشتند و مسائل زیادی از امام را برای ما می‌گفتند و خاطرات سال 1342 را برایمان بیان می‌کردند. باید عرض کنم اول آقای رسولی و پس از ایشان آقای ناطق نوری در ایجاد ارتباطم با انقلاب و امام نقش برجسته‌ای داشتند.

**بازگردیم به فعالیت‌های شما به پیش از پیروزی انقلاب 1357 و ارتباطتان با حضرت امام؟
از زمانی که امام را به مدرسه علوی بردند. من هم به‌دلیل مسئولیتی که داشتم، با مدرسه علوی ارتباط زیاد داشتم و پشت در اتاق امام، یا خدمت خودشان می‌رفتم و اخبار را می‌رساندم ویا از طریق برخی واسطه ها. تا پیروزی انقلاب برای محافظت امام، سه شیفت گذاشته بودند. یک شیفت شهید عباس‌علی ناطق نوری بود، دیگری حمید نقاشیان و یکی هم شهید حاج مهدی عراقی. این سه نفر در سه شیفت از امام مراقبت می‌کردند.

امام معمولاً در اتاق بودند. یادم هست ساواکی‌ها دائماً به ما تلفن می‌زدند که: الان می‌ریزیم، می‌بندیم و می‌گیریم! من این پیام‌ها را می‌گرفتم و به آقایان می‌دادم و همه دغدغه داشتند که الان ممکن است اتفاقی برای امام بیفتد و مثلاً حمله کنند اینجا را در هم می‌کوبند! اگر یادتان باشد شب آخر تصمیم گرفته بودند کودتا کنند و آن محوطه را بمباران کنند...

منتها دراین میان، حضرت امام خیلی آرام بودند و واقعاً متحیر بودیم که انگار نه انگار انقلابی هست و ایشان دارند رهبری می‌کنند! خاطرم هست بازاری‌های تهران خدمت امام آمده بودند و می‌گفتند: «الان که همه جا، از جمله پالایشگاه آبادان اعتصاب کرده‌اند، ما کاملاً آماده هستیم که هر نوع نیاز مالی‌ای که وجود دارد تأمین کنیم که خدای ناکرده اتفاق خاصی نیفتد و مشکلاتی به وجود نیاید.» امام با همان آرامش شگفت‌انگیز خود فرمودند: «فکر می‌کنم دیگر نیازی نباشد!» موقعی که بیرون آمدیم، آقای ناطق نوری با تعجب گفتند: «منظور امام چیست؟ تازه جنگ مسلحانه شروع شده است!» هیچ‌کسی تصورش را هم نمی‌کرد کمی بعد، یعنی در 22 بهمن انقلاب پیروز شود!

در جلساتی که خدمت امام تشکیل می‌شد، البته به‌عنوان مسئول شرکت نداشتم، ولی گاهی می‌رفتم و توضیحاتی می‌دادم و اخبار تلفنی را عرض می‌کردم. امام واقعاً آرامش عجیبی داشتند. تک‌تک رفتارهای ایشان الگو بود. بسیار موقر و متین بودند. نسبت به مردمی که برای دیدار ایشان می‌آمدند، رفتار بسیار محبت آمیزی داشتند. در نیمروز اول، زن و مرد باهم داخل مدرسه علوی ریختند و بنا شد آنها را تفکیک و یک روز در میان یا درنهایت ملاقات‌ها را، صبح و بعد از ظهر کنند.

از سوی دیگر، از بس تراکم جمعیت زیاد بود، گفتند خدمت امام بگوییم: بفرمایند فعلاً خانم‌ها نیایند و آمدن آنها را تعطیل کنند! یادم نیست یکی از مسئولان ستاد این را به امام گفتند. امام فرمودند: «تصورکردید شما انقلاب کرده‌اید؟ همین زن‌ها بودند که انقلاب کردند و نقش اساسی را اینها داشتند.» لذا ملاقات با امام صبح‌ها برای آقایان بود و بعد از ظهرها برای خانم‌ها. امام دائماً تأکید می‌کردند مراقب باشید خانم‌ها اذیت نشوند، زیر دست و پا نروند و برایشان مشکلی به وجود نیاید. تمام اوصاف، امام الگو بود. وضو گرفتن، راه رفتن، صحبت کردن و همه کارهایشان الگو بود.

**حضرت امام پس از ورودشان به ایران در مدارس رفاه و علوی نیز حضور پیدا کردند؛ فضای حاکم در آن فضاها را چگونه دیدید؟
در شب ورود امام نیز خاطراتی دارم و آن مربوط به شب اول است که امام به مدرسه رفاه تشریف آوردند. امام می‌خواستند از پله‌ها بالا بروند و بچه‌ها گفتند: آقا! می‌خواهیم شما را ببینیم! آقای خلخالی با بلندگوهای دستی خیر مقدم گفت. من هم آنجا در خدمت امام ایستاده بودم. همه چون تصور کرده بودند امام فردا خواهند آمد، رفته بودند. تنها روحانیونی که مانده بودند من و مرحوم آقای خلخالی بودیم که به خاطر کارمان، نتوانسته بودیم برویم.

شهید رجایی مسئول انتظامات بود و مقابل پله‌ها جلوی همه را گرفت و نگذاشت کسی پشت سر امام بالا برود. این عکس مربوط به همان شب اول است که امام به مدرسه رفاه تشریف آوردند. آن موقع 28 یا 29 سال داشتم. امام به اتاقی رفتند که کف آن یکی دو فرش انداخته بودند و چند رختخواب هم ته اتاق بود. خبرنگاران داخلی و خارجی همه در انتهای کلاس ایستادند و دیدند هیچ امکاناتی نیست.

یادم هست به من گفتند: چون شما روحانی هستی، رختخواب امام را پهن کن تا ما فیلم بگیریم و سادگی زندگی امام را به دنیا نشان بدهیم! آقای دکتر روحانی می‌گفت: «ما در پاریس، در شبکه تلویزیونی فرانسه دیدیم شما‌ داری رختخواب امام را پهن می‌کنی!»

*منبع: روزنامه ایران، 1396.11.12
**گروه اطلاع رسانی**9370**2002** انتشار: فاطمه قنادقرصی

برچسب ها :قم
شماره پیامک قم نا: 50001717150598رایانامه: info@Qumna.com