کد خبر ۶۰۶۲۲ انتشار : ۳۰ اردیبهشت ۱۳۹۷ ساعت ۰۶:۲۱
کارکردهای بلاغی «حذف» و اثر آن در ترجمه قرآن کریم - بخش اول

اسرار بلاغی حذف در قرآن کریم

در مقاله حاضر تلاش می شود با رویکرد توصیفی-تحلیلی، پس از بیان گزارشی مختصر از اسلوب حذف و کارکردهای بلاغی آن، رویکرد مترجمان در برابر این اسلوب و فرآیند ترجمه آن در آیات قرآن دنبال گردد.

 

چکیده

آشنایی با صنعت حذف و چرایی آن، به دلیل فراوانی نمونه های آن در قرآن کریم در فهم آیات اهمیتی ویژه دارد؛ زیرا دریافت مقصود بدون توجه به محذوف و تقدیر آن امکان پذیر نیست. در این اسلوب با حذف بخشی از آیه، پیکره آن فشرده گشته و پاره ای از مقصود به دلیل انگیزه های بلاغی گوناگون، نهان می گردد؛ از این رو، در ترجمه آیات توجه به محذوف، امری ضروری است. حذف های قرآنی، جایگاهی چون ذکر و بسی بالاتر از آن را داراست و ظرافت های خاصی به دنبال خود دارند.

در مقاله حاضر تلاش می شود با رویکرد توصیفی-تحلیلی، پس از بیان گزارشی مختصر از اسلوب حذف و کارکردهای بلاغی آن، رویکرد مترجمان در برابر این اسلوب و فرآیند ترجمه آن در آیات قرآن دنبال گردد. این بررسی بیان گر آن است که برخی از ظرافت های اسلوب حذف در ترجمه های قرآن بازتاب نداشته و ابهام و عدم انسجام در ترجمه، از برجسته ترین نارسایی ها در امر بازگرداندن محذوفات قرآنی است.

کلیدواژه ها

قرآن کریم، ترجمه آیات، حذف، کارکردهای بلاغی حذف

مقدمه

از جمله ظرائف زبانی موجود در مصحف شریف که علمای بلاغت در علم «معانی» از آن سخن گفته و مفسّران در خلال کتب تفسیری خویش بدان اشاره داشته اند، اسلوب «حذف» است، این ویژگی به طور عام در زبان های دیگر نیز ملاحظه می شود؛ ولی، در زبان عربی به دلیل تمایل خاص سخن گویان این زبان به ایجاز از جایگاهی برجسته برخوردار است(حموده، 1998، ص4).

در بیان ویژگی های این اسلوب، تأمّلات برخی از بزرگان، چون شیخ جرجانی (471ق)، جالب توجه است، وی در حدود بیست و دو صفحه از مهم ترین کتاب خویش، یعنی دلائل الإعجاز، را به این مبحث اختصاص داده و در اشاره ای قابل تأمّل ضمن تشبیه صنعت «حذف» به سحر، آن را شیواتر از «ذکر» می داند(جرجانی، 1988، ص 112). شریف رضی(406ق) نیز بلاغت را در این اسلوب می داند و از نگاه ابن اثیر(637 ق) تنها فرسان بلاغت توانایی راه یابی به آن را دارند «هَذا نوعٌ من الکلامِ شَرِیفٌ لا یتعلَّقُ بِهِ إلا فُرسانُ البَّلاغه»(ابن اثیر، 1939، ج 2، ص71).

 در حقیقت، «حذف بلاغی» نوعی خروج از معیار و شکل طبیعی کلام است که مخاطب را در فراز و فرود فهم پیام قرار داده و تلاش ذهن را در دریافت آن می طلبد. این خروج و انحراف از فُرم و ساختار کامل سخن که در سبک شناسی با عنوان «هنجارگریزی» (انزیاح) یاد می شود، از امتیازات کلام ادبی است و در قرآن کریم نیز فراوان دیده می شود. بسیار هست که با خواندن آیاتی از سوره های قرآن، همبستگی معنایی آن در ذهن ظاهر نگشته و ذهن را ناخودآگاه به این موضوع سوق داده که بخشی از آیه یا آیات در ساختار و نظام آن محذوف است.1 این حذف، گاه فراتر از انداختن یک حرف و یا کلمه ای از ساختار آیات است و در قالبی بزرگ تر، یعنی حذف جمله یا جملاتی نیز دیده می شود. در برگردان آیات می بایست به این سبک ساختار زبان قرآن توجه داشت و چرایی آن را کشف نمود. چه بسا آیاتی که تنها توجه به ظاهر آن، پیام موجود در آن را بیان نداشته و با توجه به محذوف و ذکر تقدیر آن، می توان به مفهوم مورد نظر دست یافت.

برخی از مترجمان قرآن به ذکر تقدیرهای محذوف در ترجمه اهتمامی خاص داشته و در غالب موارد سعی می نمایند تقدیری مناسب برای محذوف آیه در نظر بگیرند. با دقّت در تقدیرات قرآنی و دسته بندی آن، به نظر می رسد مترجمان رویکردی واحد در برابر محذوف آیات نداشته و در بسیاری از موارد ظرافت های حاصل از حذف و کارکرد بلاغی آن را در ترجمه نادیده می انگارند که این بی توجهی گاه به نارسایی ترجمه منجر می گردد.

با توجه به این مطالب، در نوشتار حاضر تلاش بر آن است با تکیه بر روش توصیفی-تحلیلی، ضمن گزارشی مختصر از حذف و نقش آن در ترجمه، به مقایسه این مهم در ترجمه آیاتی از سوره های قرآن کریم پرداخته گردد تا از رهگذر آن به سؤالات زیر پاسخی مناسب ارائه گردد:

الف)توجه به کارکردهای بلاغی حذف در ترجمه آیات به چه میزان است؟

ب)مهم ترین آثار عدم توجه به محذوف در ترجمه قرآن چیست؟

ج)برجسته ترین اختلاف ترجمه های قرآن در باب محذوفات چیست؟ 

اسلوب حذف و کارکردهای بلاغی آن در خلال مباحث تفسیری آیات قرآن کریم در کتب تفسیری و بلاغی تبیین گشته است؛ امّا بررسی این اسلوب و رابطه ی آن با مبحث ترجمه آیات در نگاشته هایی از قبیل «حذف در قرآن و تأثیر آن در ترجمه های قرآنی»(عظیم عظیم پور،1380)، «حذف و تقدیر در آیات قرآنی»(یعقوب جعفری، 1384)، «عنصر حذف در ساختار تعلیلی قرآن و نقد ترجمه های معاصر»(رضا امانی، و یسرا شادمان، 1389)، «نقد و بررسی جواب شرط محذوف در ترجمه های فارسی قرآن» (مهدی ناصری، 1392) ملاحظه گردید.

هر یک از این نگاشته ها و نظایر آن که در منابع از آن ها یاد می شود، جنبه ای خاص از موضوع را مورد نظر قرار داده اند؛ امّا در این مختصر تلاش می شود با بررسی اسلوب حذف، کارکردهای بلاغی آن در ترجمه قرآن، پرداخته  تا رویکرد مترجمان در برابر محذوفات قرآنی تبیین شود.

1ـ چیستی«حذف» و اقسام آن

در معنای لغوی «حذف» مواردی چون؛ «قطع کردن»، «انداختن»، «افکندن» و «ساقط کردن» ذکر شده است(فراهیدی، 1988، ج3، ص201؛ زمخشری، 1979، ج1، ص80). «حذف» پدیده ای است که در سطوح گوناگون زبان صورت می گیرد. در نگاهی جامع به این اسلوب، درخواهیم یافت که حذف افزون بر مفهوم خاص آن در علم معانی، در علوم دیگر از علم بیان گرفته تا صرف، نحو و علم عروض کاربرد و تعریف خاص خود را دارد. برای نمونه در علم صرف از آن جهت که مدار بحث بر واژگان استوار است، دایره  این اسلوب فراتر از حذفِ حرکت، حرف یا حروفی از ساختمان واژه نیست؛ امّا در نگاه نحو و بلاغت، حذف گسترده تر از این تعریف بوده و تمامی انواع حذف را دربر می گیرد.

 علمای نحو از دیرباز به این پدیده زبانی اهتمام داشته و به نوعی می توان گفت که تصویری واضح از این مقوله زبانی ترسیم نموده اند. در این میان باید از سیبویه(180ق) یاد نمود. با نگاهی بر اثر وی در می یابیم که وی در مواضع بسیاری از اهمیت حذف و ضرورت آن در کلام برای اختصار و تخفیف یاد می کند و آن را از خصائص کلام عرب برمی شمارد و این که مخاطب باید از روی ذکاوت به مورد محذوف دست یابد: «إنَّما أضمَرُوا ما کانَ یقعُ مظهراً استخفافاً، ولأنَّ المخاطبَ یعلمُ ما یعنی، فَجَری بِمنزله المَثلِ کَما تقُولُ: لا علیکَ، وقد عَرفَ المُخاطبُ ما تَعنِی، أنَّه لا بأسَ علیکَ»(سیبویه، 1966، ج 1، ص224).

 ابن هشام(761 ق) دیگر دانشمند نحوی است که موشکافانه به مسأله حذف و تقدیر نگریسته و برای آن فصولی را اختصاص داده است. از نگاه وی وجود هشت شرط، در این اسلوب ضروری است که از جمله؛ وجود دلیل برای حذف؛ محذوف نبایست از ارکان سخن باشد؛ محذوف نباید مؤکّد در کلام باشد؛ حذف نبایست منجر به اختصار مختصر گردد، اشاره کرد(ابن هشام، 1429، ج 2، ص668).

گفتنی است اهتمام دانشمندان علم بلاغت به این اسلوب بیش تر از علمای دستور بوده است، این نکته را می توان از توجه آن ها به تقسیمات اغراض حذف و اسباب آن در کتب بلاغی دریافت. بزرگانی چون زرکشی صاحب البرهان و سیوطی در الاتقان، در این زمینه تلاش بیشتری داشته اند.

در علم بلاغت وجود غرضی بلاغی برجسته ترین دلیل حذف است(عطیه، 1416، ص39). بنابراین اگر با حذف، غرض دگرگون گشته و افاده معنای مقصود صورت نگیرد این صنعت پا از میدان بلاغت برون نهاده و در نزد علمای بلاغت با عنوان «اخلال» از آن یاد می شود و آن عبارت است از «أن یترکَ مِن اللَّفظِ ما بِهِ یتمُّ المَعنی»(عطیه، 1416، ص39).

حذف بر اساس اعتبارات آن به اقسام گوناگونی تقسیم می شود که در زیر به آن اشاره می شود:

1ـ1. حذف واجب و حذف جائز

حذف واجب همچون حذف فعل در باب تحذیر است«إیاک والمراء» و یا حذف عامل مفعول مطلق نائب از فعل برای نمونه؛ «صبراً جمیلاً» و همچنین است مواضع حذف وجوبی خبر و مبتدا که هر یک در علم نحو بحث می شود. اما حذف جوازی در سخن آن است که دلیل لفظی یا مقامی خاصی بر وجود آن اشاره داشته باشد، برای مثال در پاسخ به این سؤال «من حضر؟» «زید» حذف جوازی در سخن است، همچنین در این آیه شریفه «وَمَا أَدْرَاکَ مَا هِیَهْ نَارٌ حَامِیَه»(قارعه: 10ـ 11) مقصود «هی نار» که مبتدا از جمله حذف شده است. ابن مالک در بحث «ابتدا» به آن اشاره دارد:

وحَذفُ مَا یُعلَمُ جائزٌ کَمَا    تَقُولُ زیدٌ بعدَ مَن عِندکُما

(ابن مالک، بی تا، ص10)

1ـ2. حذف قیاسی و حذف سماعی

حذف قیاسی، حذفی است که مواضع آن معلوم و مشخص است، برای نمونه حذف در زمانی که شرط و قسم در یک جمله جمع گردد، در این صورت جواب متأخّر حذف می شود «لَئِنْ أُخْرِجُوا لا یَخْرُجُونَ مَعَهُمْ وَ لَئِنْ قُوتِلُوا لا یَنْصُرُونَهُم‏»(حشر: 12) در این آیه جواب شرط به خاطر تقدم قسم از جمله حذف گشته است؛ امّا، در حذف سماعی قاعده ای خاص وجود ندارد و حذف بر سماع استوار است، برای نمونه جمله معروف «أهلاً و سهلاً» نمونه ای از آن است.

گفتنی است در تقسیم بندی دیگری که سیوطی در الإتقان یاد می کند، حذف در چهار نوع «اقتطاع، اکتفاء، احتباک، اختزال» جای می گیرد(سیوطی، بی تا، ص 268). مقصود از «اقتطاع»، حذف حروف از ساختار کلمه است که نمونه آن را در این آیه مشاهده می کنیم «لَّکِنَّا هُوَ اللَّهُ»(کهف: 38) که اصل آن «لکن انا» بوده که همزه «انا» بعد از نقل فتحه‏اش به نون حذف شده، و دو نون در یکدیگر ادغام گردیده‏ است»(طباطبایی، 1372، ج13، ص 436).

در «اکتفاء» نیز به خاطر ارتباط و تناسب میان اجزای جمله یک قسم از آن حذف می شود؛ مثل آیه «سَرَابِیلَ تَقِیکُمُ الْحَرَّ»(نحل: 81) که تنها به ذکر «الحر» اکتفا نموده است. قسم دیگر حذف که در نگاه سیوطی لطیف ترین نوع حذف به شمار می آید، «احتباک» است(سیوطی، بی تا، ص 271) و مقصود آن است که در جمله دو چیز مقابل با یکدیگر جمع شود، سپس به دلیل دلالت نظیر و مقابل آن، قسم دوم از جمله حذف می شود، برای نمونه در آیه «فِئَه تُقَاتِلُ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَأُخْرَى کَافِرَه»(آل عمران: 13) قسم دوم آیه «تقاتلُ فی سبیلِ الطاغوتِ» با توجه به جزء نخست حذف شده است. قسم پایانی حذف، «اختزال» نام داشته که دربرگیرنده تمام اقسام گذشته است و انواع حذف را شامل می شود؛ حذف حروف، کلمه و جمله در شمار این نوع حذف هستند(سیوطی، بی تا، ص 275).

2ـ اسرار بلاغی حذف در قرآن کریم

حذف های قرآنی برای برجسته ساختن پیامی خاص، و خروج از یکنواخت بودن و ایجاد فضایی ویژه از مفاهیم شکل می یابند و به عبارت دیگر، توازنی بسیار دقیق در ذکر عناصر و اجزای آیات یا حذف آن ها مشاهده می شود که سیاق کلّی آیات، راهنما و معیاری برجسته در تعیین ذکر یا حذف این عناصر است؛ برای نمونه در چهار موضع از آیات شریف قرآن، یعنی سوره «نحل: 5»؛ «مومنون: 19 و 21»؛ «غافر: 79» حرف عطف «واو» با ادامه آیه «وَمِنْهَا تَأْکُلُونَ» ذکر شده است؛ برای مثال «فَأَنشَأْنَا لَکُم بِهِ جَنَّاتٍ مِّن نَّخِیلٍ وَأَعْنَابٍ لَّکُمْ فِیهَا فَوَاکِهُ کَثِیرَه وَمِنْهَا تَأْکُلُونَ»؛ ولی در سوره زخرف آیه «وَتِلْکَ الْجَنَّه الَّتِی أُورِثْتُمُوهَا بِمَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ لَکُمْ فِیهَا فَاکِهَه کَثِیرَه مِنْهَا تَأْکُلُونَ»(زخرف: 72ـ 73) این حرف، حذف گردیده است.

اگر به سیاق کلّی این آیات دقت کنیم، درمی یابیم که در چهار آیه ای که حرف «واو» در آن ها ذکر گشته است، سخن از نعمت های مادی و دنیوی است؛ در حالی که در سوره زخرف، نعمت های بهشتی توصیف شده و در آن میوه ها تنها برای تناول آماده گشته اند. همچنین، در سوره نساء آیه«إِنَّ اللّهَ لاَ یَظْلِمُ مِثْقَالَ ذَرَّه وَإِن تَکُ حَسَنَه یُضَاعِفْهَا وَیُؤْتِ مِن لَّدُنْهُ أَجْرًا عَظِیمًا»(نساء: 40) حرف «ن» از فعل «تَکُ» حذف گشته است تا با مقصود آیه همگام باشد و فضای خاصی از معنا را القا نموده و مفهوم مورد نظر از کلمه«حسنه» و کوچک وکم مقدار بودن آن را نکوتر ترسیم نماید(سامرائی، 1420، ج1، ص231).

در پژوهش های بلاغی علمای گذشته، ظرافت های متعددی بر اسلوب حذف ذکر شده است؛ کارکردهایی چون تفخیم و تعظیم، اختصار و گزیده گویی، تخفیف، بیان معناى گسترده، صیانت زبان از ذکر، ایجاد فاصله های قرآنی، ابهام و غیره از جمله مواردی است که در باب فوائد حذف در کتب پیشینان یاد شده است(زرکشی، 1408، ج3، ص115ـ120).

البته باید دانست که ظرائف این اسلوب تنها محدود به این موارد نیست؛ به تعبیر دیگر، امکان حصر کارکردهای فنی این اسلوب وجود ندارد و بیشتر لطایف این اسلوب را باید از ساختار کلّی کلام و سیاق آن دریافت نمود(عید، بی تا، ص81).

امّا با دقّت در انگیزه های بلاغی این اسلوب، می توان سه غرض کلّی در ورای هر حذفی ملاحظه نمود که عبارتند از: غرض بیانی، غرض عقلی و غرض نفسی.

2ـ1. غرض بیانی

 مقصود از این انگیزه بیانی، زدودن کلام از زوائد است تا از این رهگذر، سخن در قالبی گزیده و منسجم قرار گیرد و مخاطب بدون هیچ ملالتی به هسته پیام و مغز آن دست یابد. زرکشی در البرهان، این انگیزه را این گونه بیان می دارد: «از انگیزه های مهم حذف طلب ایجاز و اختصار و دستیابی به معنای بسیار با الفاظی کوتاه است»(زرکشی، 1408، ج2، ص 105) نمونه های این نوع حذف در خلال داستان های قرآنی فراوان به چشم می آید، گویی که پرده های نمایشی داستان یکی پس از دیگری عوض می شود و دریافتن جزئیات بر عهده خواننده باقی می ماند. نمونه این نوع حذف را در سوره یوسف شاهدیم.

آن گاه که یکی از هم زندانیان یوسف(ع) از زندان نجات یافت و برای تعبیر خواب پادشاه، به یاد یوسف(ع) و توانایی وی در علم به رؤیاها افتاده و از اطرافیان پادشاه می خواهد که وی را به سوی یوسف بفرستند «وَقَالَ الَّذِی نَجَا مِنْهُمَا وَادَّکَرَ بَعْدَ أُمَّه أَنَاْ أُنَبِّئُکُم بِتَأْوِیلِهِ فَأَرْسِلُونِ* یُوسُفُ أَیُّهَا الصِّدِّیقُ أَفْتِنَا فِی سَبْعِ بَقَرَاتٍ سِمَانٍ»(یوسف: 45ـ46) در این دو آیه پس از بیان سخن هم زندان یوسف(ع)، چنین آمده است: «ای یوسف، ای مرد راستگوی، درباره(این خواب) نظر ده...» چنان که می بینیم در این آیه با حذف جملاتی، پرده ی نمایش ماجرا تغییر یافته تا صحنه داستان زنده و پویا در ذهن به نمایش درآید. حذف این مقطع از سیر داستان، با اختصاری که به همراه دارد برای مخاطب دلپذیر بوده و او را به ملالت نمی کشاند.

2ـ2. غرض عقلی

از دیگر اغراضی که برای هر حذفی می توان برشمرد کوشش ذهن برای دریافت محذوف است، در حقیقت ستردگی در کلام، استنباط ذهن را می طلبد تا با این تکاپوی ذهن، تقدیر محذوف به دست آید؛ گویا این که اگر محذوف ذکر گردد، ذهن تنها به آن اکتفا می کند(خطیب قزوینی، 2003، ص147). از نگاه زرکشی هر چه نقطه مبهم حاصل از حذف بیش تر باشد، کاوش ذهنی برای دریافت آن نیز دلنشین تر خواهد بود(زرکشی، 1408 ج 3، ص105). ابن رشیق(456 ق) نیز «گمانه زنی و احتمال» ذهن را از لطایف حذف برمی شمارد و معتقد است ذکر همه اجزای سخن، آن را محصور می نماید(حسین، 2008، ص 207).

تصویری که گاه به واسطه حذف های قرآنی ترسیم می شود، فضایی بی نهایت ژرف و دقیق است و دایره معنا بسی فراخ تر از زمانی است که تمام اجزای آیه ذکر شده باشد؛ برای نمونه در آیات نخستین سوره فجر، پنج سوگند پی درپی بدون ذکر جواب بیان شده است تا با خلق فضایی خاص، ذهن را به تلاش برانگیزد و خواننده را در انتظار اتفاقی بس مهم به انتظار بنشاند«وَالْفَجْرِ وَلَیَالٍ عَشْرٍ وَالشَّفْعِ وَالْوَتْرِ وَاللَّیْلِ إِذَا یَسْرِ أَلَمْ تَرَ کَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِعَادٍ هَلْ فِی ذَلِکَ قَسَمٌ لِّذِی حِجْرٍ»(فجر: 1ـ 6).

پس از ذکر پنج سوگند، آیات بدون اشاره به جوابی ادامه یافته اند، این عدم اشاره به جواب، برداشت های متعدد در ذهن خواننده شکل می دهد که خود از دواعی حذف است. گفتنی است برخی از مفسّران پاسخ حذف شده این سوگندها را «لَیُعَذِّبنَّ الکُفَّارَ» ذکر نموده اند(زمخشری، 1407، ج 4، ص 747).

2ـ3. غرض نفسی

ستردگی در کلام، نوعی لذت روحی و شوق درونی در خواننده ایجاد می نماید که در این میانه اگر به محذوف نیز دست نیابد، معنا در ذهن وی تثبیت می شود و این اصلی از اصول ترییتی است(ابوشادی، 1412، ص 9). در حقیقت، حذف بر معنای کلّی متن جانی تازه می بخشد و آن را پویاتر جلوه داده و زمینه را برای خوانش دقیق و چشیدن ظرافت های متن فراهم می سازد. شیخ جرجانی می نویسد: «مواضع بسیاری هست که حذف نکوتر از ذکر آن بوده و بر روح و جان دلنشین تر ظاهر می شود»(جرجانی، 1988، ص132).

افزون بر این ظرافت ها و انگیزه های بلاغی که پیشینیان بر حذف ذکر نموده اند، زبان شناسان امروز، این پدیده بلاغی را در انسجام2و پیوستگی متن بس مؤثّر می دانند. به طور کلّی «انسجام به واسطه زنجیره های سطحی زبانی حاصل می شود. هالیدی و حسن عوامل انسجام متن در سطح زبان و جنبه های آواشناسیک، نحوی، واژگانی، و معناشناسیک معرفی می کنند، این عوامل که عمدتاً دستوری می باشند، عبارتند از: ارجاع3، جایگزینی4، حذف و پیوند»(داد، 1387، ص55).

از نظر هالیدی و حسن، حذف اساساً یک فرآیند پیش مرجعی است و عنصر حذف شده با مرجع پیشین خود بازسازی می شود(142p ,1976Halliday & R.hasan,) برای نمونه در آیه «شَهِدَ اللّهُ أَنَّهُ لاَ إِلَـهَ إِلاَّ هُوَ وَالْمَلاَئِکَه وَأُوْلُواْ الْعِلْمِ»(آل عمران: 18) اصل سازه نحوی آیه «شهد الملائکه وشهد أولوالعلم» بوده است که بر اساس قرینه و سیاق پیشین، از روساخت آیه حذف گشته است.

3ـ اسلوب حذف در فرآیند ترجمه آیات قرآن

از جمله مباحثی که پیوسته در ترجمه مطرح می شود، برپایی «تعادل»5 در میان زبان مبدأ و مقصد است. عواملی چون واژگان، ساختار، معنای جمله، گونه های زبانی، تأثیر ادراکی در برپایی تعادل ترجمه مهمّ است. هرچند که با توجه به ناهماهنگی زبان ها از نظر ساختار، رعایت همه شرایط تعادل ترجمه بدون این که ارزش های زبان مبدأ بر معادل ترجمه ای تحمیل شده باشد، همواره امکان پذیر نیست (لطفی پورساعدی، 1371، ص 135). حذف و افزوده نیز از دیگر عوامل مؤثّر در تعادل ترجمه ای است. رعایت این مسأله در برگردان متون دینی بس مهمّ است؛ زیرا کوچک ترین افزوده نابجا، یا حذف ناروایی از متن مبدأ، به تحریف پیام منجر می شود.

گفتنی است مفهوم حذف در ترجمه را به دو صورت می توان مطرح نمود؛ نخست حذف هایی که مترجم در برگردان خویش از متن دارد که در دو گونه حذف بجا و حذف نابجا جای می گیرد. معیار و شرط اساسی این حذف یا عدم حذف در ترجمه، انتقال یافتن پیام، بلاغت متن مبدأ و نیز انطباق ساختاری متن ترجمه با زبان مقصد است(قلیزاده، 1380، ص251).

برای نمونه آیه «وَنَادَى أَصْحَابُ الْجَنَّه أَصْحَابَ النَّارِ أَن قَدْ وَجَدْنَا مَا وَعَدَنَا رَبُّنَا حَقًّا فَهَلْ وَجَدتُّم مَّا وَعَدَ رَبُّکُمْ حَقًّا قَالُواْ نَعَمْ فَأَذَّنَ مُؤَذِّنٌ بَیْنَهُمْ أَن لَّعْنَه اللّهِ عَلَى الظَّالِمِینَ»(اعراف:44)، ضمیر «نا» از فعل «وَعَدَنَا» که بی تردید حامل معنا و تأکیدی خاص بر بخشش الهی بر مؤمنان بوده و در تعبیری دیگر، بر احترام و تشریف مؤمنان دلالت دارد(طباطبایی، 1417، ج8، ص 118)، در برخی از ترجمه ها نادیده انگاشته شده و بدون توجه به بار معنایی خاص آن، آیه این گونه ترجمه شده است:

گرمارودی: «و بهشتیان، دمسازان آتش را ندا مى‏کنند که ما وعده پروردگار خویش را راستین یافته‏ایم...»

آیتی: «بهشتیان دوزخیان را آواز دهند که ما به حقیقت یافتیم آنچه را که پروردگارمان وعده داده بود...»

پاینده: «اهل بهشت، به اهل جهنم بانگ زنند که ما وعده پروردگار خویش را درست یافتیم‏...»

خرمشاهی: «و بهشتیان دوزخیان را ندا دهند که ما وعده پروردگارمان را راست و درست یافتیم...»

امّا در ترجمه هایی چون ترجمه مرحوم الهی قمشه ای و فولادوند به درستی به مفعول فعل اشاره شده است:

الهی قمشه ای: «آنچه پروردگارمان به ما وعده داد(از مقامات بهشتى) ما به حق و حقیقت یافتیم...»

فولادوند: «ما آنچه را پروردگارمان به ما وعده داده بود درست یافتیم...»

مقصود دیگر حذف که وجه همت این نوشته می باشد، حذف های بلاغی در خود آیات مصحف شریف است که بخش یا عناصری از آیات بنا به کارکردهای بلاغی خاص حذف می گردند تا مقاصدی ویژه را توصیف نمایند؛ برای نمونه در سوره طه، در داستان تبدیل شدن عصای موسی(ع) به ماری سهمگین، در خطاب به موسی(ع) این گونه بیان شده است: «قَالَ خُذْهَا وَلَا تَخَفْ سَنُعِیدُهَا سِیرَتَهَا الْأُولَى»(طه: 21)، در این آیه حرف جاره «إلی» که دلالت بر انتهای غایت دارد از ساختار آیه حذف شده است و در واقع تقدیر آیه: «سنعیدها إلی الحاله الأولی» بوده است(طبرسی، 1372، ج7، ص 14). با حذف این حرف، گویی فاصله زمانی از میان برداشته شده و سرعت اعاده معجزه موسی(ع) به حالت نخستین به زیبایی به نمایش درآمده است.

حال آن چه در این جا به دنبال پاسخ گویی به آن هستیم، این است که آیا ظرافت های حاصل از حذف و انگیزه های بلاغی موجود در آن در ترجمه نیز بازتاب دارد یا خیر؟ به دیگر سخن، آیا زبان ترجمه یارای انتقال این قسم از زیبایی های قرآنی است یا خیر؟

3ـ1. کارکردهای بلاغی حذف در ترجمه قرآن

در پاسخ باید گفت: بسیاری از کارکردهای بلاغی حذف در غالب ترجمه ها نادیده گرفته می شود، و ظرافت های آن به راحتی در پس ترجمه فراموش می شود، هرچند که باید پذیرفت برخی از این ظرافت ها به دلیل تفاوت ساختاری زبان ها، قابل انتقال نبوده و به نوعی در زمره موارد ترجمه ناپذیر به شمار آمده و به طور طبیعی درگذر از مسیر ترجمه از میان می رود؛ امّا، مواردی چون تأکید، یا مبالغه را می توان در ترجمه بازتاب داد و ضروری است مترجم با آشنایی کامل با زبان مقصد گوشه هایی از آن ظرافت ها را انتقال دهد.

مثلا در سوره محمّد(ص) «فَإِذا لَقِیتُمُ الَّذِینَ کَفَرُوا فَضَرْبَ الرِّقَابِ»(محمّد: 4) فعل «اضربوا» از ساختار آیه حذف شده و مصدر، جانشین آن گشته است که ضمن گزیده تر گشتن آیه، پیام مورد نظر با تأکید بیان شده است(زمخشری، 1407، ج4، ص 316)، این کارکرد ظریف حذف در غالب ترجمه ها نادیده انگاشته شده است؛ برای نمونه در ترجمه های فولادوند، خرمشاهی، گرمارودی و دیگر ترجمه های معاصر، تنها به ترجمه «ضرب الرقاب» اکتفا شده است:

فولادوند: «پس چون با کسانی که کفر ورزیده اند برخورد کنید، گردن ها[یشان] را بزنید»

خرمشاهی: «پس چون با کافران[حربی] رو به رو شوید، گردن هایشان را بزنید»

گرماردودی: «پس هرگاه با کافران(حربى) روبه‏رو شدید(آنان را) گردن بزنید»

مکارم شیرازی: «و هنگامى که با کافران (جنایت‏پیشه) در میدان جنگ رو به رو شدید، گردن هایشان را بزنید»

و تنها برخی با افزودن قیدهایی به این جنبه بلاغی و سرّ محذوف توجه داشته اند:

الهی قمشه ای: «شما مؤمنان چون (در میدان جنگ) با کافران رو به رو شوید باید(شجاعانه) آن ها را گردن زنید».

انصاریان: «پس هنگامى که[در میدان جنگ‏] با کافران روبرو شدید، گردن هایشان را به شدت بزنید».

نمونه ای دیگر از کارکرد بلاغی حذف را در این آیه شاهدیم: «وَالسَّابِقُونَ الأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِینَ وَالأَنصَارِ وَالَّذِینَ اتَّبَعُوهُم بِإِحْسَانٍ رَّضِیَ اللّهُ عَنْهُمْ وَرَضُواْ عَنْهُ وَأَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی تَحْتَهَا الأَنْهَارُ»(توبه: 100). از نعمت های بهشتی، که در مواضع متعدد در قرآن از آن سخن به میان آمده ، وصف باغ های وسیع بهشتی با این عبارت قرآنی«جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ» است که پیوسته با حرف جاره «من» همراه است؛ ولی آیه ای در سوره توبه وجود دارد که تنها آیه ای است که حرف جرّ «من» از ساختار آن حذف شده است. در حالی که در آیه پیشین از همان سوره، این حرف ملاحظه می شود: «وَعَدَ اللّهُ الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ»(توبه: 72).

وجود «من» ابتدائیه در این آیه شریفه دال بر آن است که سرآغاز و سرچشمه جریان رودها در زیر درختان همان باغ هاست و رودها از همان جا می جوشند و سپس در مسیرهای دیگر جاری می شوند که بی گمان این منظره بس زیباتر از منظره ای است که تنها گذر رودها از کنار درختان و باغ ها باشد و سرچشمه آن در مکان دیگر! به عبارت دیگر، با ذکر «من» جاره در ساختار آیه، نعمت بهشتی بسی شگف تر و بیشتر از زمانی است که این حرف از پیکره آیه حذف شده است.

 از دیگر لطایف ذکر «من» جاره آن است که آیه «وَأَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی تَحْتَهَا الأَنْهَارُ» تنها در توصیف گروه خاصی از مؤمنان، یعنی مهاجران، انصار و تابعان است. در حالی که آیه دوّم در ذکر نعمت همه مؤمنان و پیامبران الهی است؛ از این رو پاداش سخن گفته شده در آن عظیم تر است که این توصیف زیبا با افزوده شدن حرف «من» به آن ایجاد گشته است(خالدی، 2000، ص 198ـ 200). 

حال باید پرسید آیا این تفاوت لطیف که از ذکر حرف جارّه در یک آیه و حذف آن در آیه دیگر پدیدار شده است، در ترجمه نیز نمایان است یا خیر؟ پاسخ آن است که همه مترجمان بدون توجه به این ظرافت، هر دو آیه را یکسان ترجمه نموده اند؛ نمونه هایی از این ترجمه ها را ذکر می کنیم:

فولادوند: «خداوند به مردان و زنان با ایمان باغ هایی وعده داده است که از زیر[درختان] آن نهرها جاری است»(توبه: 72).

فولادوند: «... خدا از ایشان خشنود و آنان نیز از او خشنودند، و برای آنان باغ هایی آماده کرده که از زیر[درختان] آن نهرها روان است»(توبه: 100).

گرمارودی: «خداوند به مردان و زنان مؤمن، بوستان‏هایى، نوید داده است که از بن آن ها جویباران روان است»(توبه: 72).‏

گرمارودی: «... و آن ها نیز از وى خشنودند و او براى آنان بوستان‏هایى فراهم آورده که جویبارها در بن آن ها روان است»(توبه: 100).

مکارم شیرازی: «خداوند به مردان و زنان باایمان، باغ هایى از بهشت وعده داده که نهرها از زیر درختانش جارى است»(توبه: 72).

مکارم شیرازی: «خداوند از آن ها خشنود گشت، و آن ها(نیز) از او خشنود شدند؛ و باغ هایى از بهشت براى آنان فراهم ساخته، که نهرها از زیر درختانش جارى است‏»(توبه: 100).

مراجع

منابع

قرآن کریم.
ابن اثیر، ضیاء الدین(1939)، المثل السائر فی ادب الکاتب والشاعر، تحقیق: محمّد محیی الدین عبدالحمید، قاهره: مطبعه مصطفی البابی الحلبی.
ابن مالک اندلسی، محمّد بن عبدالله(بی تا)، متن الألفیه، بیروت: المکتبه السعبیه.
ابن منظور، جمال الدین محمّد بن مکرم(بی تا)، لسان العرب، بیروت:  دارصادر.
ابن هشام، عبدالله بن یوسف(1429)، مغنی اللبیب عن کتب الأعاریب، بیروت: دارالفکر.
ابوشادی، مصطفی عبدالسلام(1412)، الحذف البلاغی فی القرآن الکریم، قاهره: مکتبه القرآن.
انصاریان، حسین(1383). ترجمه قرآن کریم، قم: انتشارات اسوه.
بیضاوی، عبدالله بن عمر(1418)، أنوار التنزیل و أسرار التأویل‏، بیروت: دارالإحیاء التراث العربی.
جرجانی،  عبدالقاهر(1988)، دلائل الإعجاز، تعلیق محمد رشیدرضا، بیروت: دارالکتب العلمیه.
حسین، مزاحم مطر(2008)، «أثر الحذف فی إثراء  المعنی عند  البلاغیین»، مجله القادسیه للعلوم الإنسانیه، دوره دوم، شماره یازدهم.
حموده، طاهرسلیمان(1998)، ظاهره الحذف فی الدرس اللغوی، اسکندریه: الدار الجامعیه.
خالدی، صلاح عبدالفتاح(2000)، اعجازالقرآن البیانی و دلائل مصدره الرَّبانی، عمان: دار عمار.
خرمشاهی، بهاءالدین(1388)، بررسی ترجمه های امروزین فارسی قرآن کریم، قم: مؤسسه فرهنگی ترجمان وحی.
خطیب قزوینی، جلال الدین(2003)، الإیضاح فی علوم البلاغه، بیروت: دارالکتب العلمیه.
داد، سیما(1387)، فرهنگ اصطلاحات ادبی، تهران: مروارید.
درویش، محی الدین(بی تا)، اعراب القرآن وبیانه، دار النشر.
زرکشی، بدرالدین محمّد بن عبدالله(1408)، البرهان فی علوم القرآن، تحقیق: محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: دارالجمیل.
زمخشری، محمودبنعمر(2008)، الکشّاف عن حقائق التنـزیل وعیون الأقاویل فی وجوه التأویل، بیروت: دار احیاءالتراث العربی، الطبعه الثانیه.
سامرائی، فاضل صالح(1420)، معانی النحو، عمان: دارالفکر.
ــــــــــــــــــ (1427)، بلاغه الکلمه فی التعبیر القرآنی، قاهره: شرکه العاتک لصناعه الکتاب، چاپ دوم.
سیبویه، عمروبن عثمان(1966)، الکتاب، تحقیق عبدالسلام محمّد هارون، قاهره: مکتبه الخانجی.
سیوطی، جلال الدین عبدالرحمن بن ابی بکر(بی تا)، الإتقان فی علوم القرآن، ترجمه مهدی حائری قزوینی، بی جا.
طباطبایی، محمّدحسین(1417)، المیزان فی تفسیر القرآن، قم: دفتر انتشارات اسلامى جامعه‏ مدرسین حوزه علمیه قم‏.
عطیه، مختار(1416)، الإیجاز فی کلام العرب ونص الإعجاز، اسکندریه: دارالمعرفه الجامعیه.
عظیم پور، عظیم(1380)، «حذف در قرآن و تأثیر آن در ترجمه های قرآنی»، مقالات و بررسی ها، دفتر 70.
عید، رجاء(بی تا)، فلسفه البلاغه بین التقنیه و التطور، اسکندریه: منشأه المعارف، چاپ دوم.
فراهیدی، خلیل بن احمد(1988)، العین، تحقیق مهدی مخزومی و ابراهیم سامرائی، بیروت: مکتبه الهلال.
فولادوند، محمّدمهدی(1377). ترجمه قرآن کریم، قم: دفتر مطالعات تاریخ و معارف اسلامی.
فیض‍الاسلام، علینقی(1378). ترجمه و تفسیر قرآن عظیم، تهران: انتشارات فقیه.
قلیزاده، حیدر(1386)، مشکلات ساختاری ترجمه قرآن کریم، تبریز: دانشگاه تبریز، موسسه تحقیقاتی علوم اسلامی ـ انسانی.
گرمارودی، سید علی(1384). ترجمه قرآن کریم، تهران: انتشارات قدیانی.
لطفی پور ساعدی، کاظم(1371)، درآمدی به اصول و روش ترجمه، تهران: مرکز نشر دانشگاهی.
مشکینی، علی(1381). ترجمه قرآن کریم، قم: نشر الهادی.
معزّی، محمّدکاظم(1372)، ترجمه قرآن کریم، قم: اتشارات اسوه.
مکارم شیرازی، ناصر(1373). ترجمه قرآن کریم، قم: دفتر مطالعات تاریخ و معارف اسلامی.
ــــــــــــــــــــ(1374). تفسیر نمونه، تهران: دارالکتب الإسلامیه.
میبدی، احمدبن محمّد(1371). کشف الأسرار و عدهالأبرار، تهران: امیرکبیر.
الهی قمشه ای، مهدی(1380). ترجمه قرآن کریم، قم: انتشارات فاطمه الزهراء.

Halliday, M.A.K.and Ruqaiya Hassan (1976) Cohesion in English. Longman, London.

نویسندگان:

اصغر شهبازی ؛ نصرالله شاملی

حمید احمدیان : دانشگاه اصفهان 

دو فصلنامه پژوهشهای زبان شناختی قرآن بهار و تابستان 1394.

ادامه دارد...

برچسب ها :قم
شماره پیامک قم نا: 50001717150598رایانامه: info@Qumna.com