کد خبر ۷۸۳۳۷ انتشار : ۱۱ مهر ۱۳۹۸ ساعت ۱۴:۳۱
به مناسبت سالروز شهادت حضرت رقیه (س)

خاطره مدافع حرمی که در اسارت به حضرت رقیه(س) گلایه کرد/خبرآزادی توسط حضرت رقیه(س)

یک مدافع حرم قمی گفت: در یکی از شب‌هایی که در سیاه‌چال داعش زندانی بودیم متوجه شدم یکی از اسرا در گوشه ای نشسته و گریه می کند گفتم چرا گریه می کنی گفت خواب حضرت رقیه (س)را دیدم.

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی خبرقم (قم‌نا)، م.ی یکی از مدافعان حرم قمی که 6ماه در دست گروه تروریستی داعش اسیر بود در گفتگو با خبرنگار قم فردا، اظهار کرد: محلی که  در زمان اسارت در آن جا زندانی بودیم تاریکی مطلق بود و هیچ چیز پیدا نبود گاهی فشار روانی این تاریکی چنان سخت بود که بارها درخواست یک شمع می کردیم اما هرگز شمع و یا وسیله روشنایی دیگری به ما داده نمی شد.

این مدافع حرم افزود: از روی زمین 18 پله به زیر زمین می رفتیم تا به محل اسارتگاه خود برسیم دقیقاً یک سیاه چال بود من و تعداد دیگری از هم رزمانم در این محل زندانی بودیم.

وی گفت: مدتی قبل از اینکه ما در این سیاه چال تاریک زندانی شویم جای دیگری زندانی بودیم و در آنجا مجبور بودیم به یک فرد داعشی  که پیش نماز می ایستاد اقتدا کنیم اگر قبول نمی کردیم به این شکل نماز بخوانیم شکنجه و کتک شروع می شد.

م.ی خاطرنشان کرد: اسارت در این سیاه چال برای ما خوبی هایی هم داشت در اینجا دیگر لازم نبود به شکل دیگری نماز بخوانیم و یا به یک تروریست داعشی اقتدا کنیم در این زندان تاریک همیشه نمازهای یومیه را به جماعت می خواندیم و بدون استثنا بعد از هر نماز مغرب و عشا دعای توسل می خواندیم.

وی بیان کرد: بعد از دعای توسل همگی به ترتیب یک دعایی که در دل داشتیم از خدا طلب می کردیم و اکثر می گفتند "اللهم فک کل اسیر".

مدافع حرم اهل بیت ادامه داد:  شرایط این‌قدر برایم سخت بود که کوچک‌ترین حرفی باعث آزرده دلی می شد، اسارت همه ما را نماز شب خوان کرده بود همه بچه ها نماز شب می خواندند، همه خوب شده بودیم و هوای هم را داشتیم، ختم قرآن می کردیم، هیچ گناهی انجام نمی دادیم نه غیبتی در کار بود و نه تهمت و دروغی، ذکر گفتن کار همه شده بود.

وی اظهار کرد: وضعیت غذا در اسارت بسیار بد بود ساعت 10صبح مقداری ماست و ساعت 4 هم مقداری جو و گندم پخته شده آن هم برای هر 4 نفر یک بشقاب می دادند از ساعت 4 ظهر تا 10 صبح روز هم از آب و غذا خبری نبود.

خواب حضرت رقیه

م.ی گفت: در یکی از شب هایی که در این سیاه چال بودیم متوجه شدم یکی از اسرا در  گوشه ای نشسته و گریه می کند پرسیدم چرا گریه می کنی در ابتدا جواب نداد اصرار کردم گفت خواب دیدم؛ تصور کردم خانواده اش را در خواب دیده و به خاطر دلتنگی برای خانواده اش گریه می کند گفتم خجالت بکش گفت نه خواب دیگری دیده ام امشب بعد از دعای توسل رو کردم به آسمان گفتم یا حضرت زینب(س) و یا حضرت رقیه(س) ما مهمان شما بودیم ما برای دفاع از حرم شما به اینجا آمدیم شما اهل بیت خودتان فرمودید مهمان اگر کافر بود هم از او پذیرایی کنید ما که شیعه شما هستیم چرا با ما این برخورد را کردید شکایت شما را به پدر و برادرتان می کنم.

م.ی افزود: بعد از این دعا وقتی خوابیدم در خواب دیدم در حرم حضرت رقیه(س) هستم پیش خودم گفتم من اسیر بودم بقیه بچه های اسیر کجا هستند من چطور به حرم حضرت رقیه(س) آمدم که از سمت ضریح طفلی صدایم زد این طفل من را به اسم اصلی صدا زد گفت "رحمت الله جلوتر بیا" در سوریه اسامی اصلی مشخص نیست و همه اسم مستعار داریم به همین خاطر تعجب کردم این طفل اسم اصلی من را از کجا می داند!
جلوتر رفتم بدون مقدمه این طفل گفت "چرا شکایت من را به پدرم کردی!" ساعد دست راستش را نشان داد و گفت "من هم اسیر بودم من هم تازیانه خوردم، گوش من را با گوشواره پاره کردند موی سرم را کشیدند پاهای من تاول زده است چرا شکایت کردی، ما نگهدارنده شما هستیم هیچ اتفاقی برای شما رخ نمی دهد و شما به سلامت از اینجا می روید؛" از خواب که بیدار شدم از این حرفی که به محضر این بانوان مکرمه زدم  پشیمان هستم و به همین خاطر گریه می کنم.

شماره پیامک قم نا: 50001717150598رایانامه: info@Qumna.com