کد خبر ۴۲۰۲۴ انتشار : ۱۹ خرداد ۱۳۹۶ ساعت ۰۶:۲۸
راهکارهای دستیابی به امنیت بین المللی از منظر اسلام - بخش دوم و پایانی

گذر از ملی گرایی به سمت امت واحده و تشکیل جامعه واحد بشری

در این نوشتار به بررسی راهکارهایی که اسلام برای دستیابی به امنیت بین المللی معرفی می کند می پردازیم که می تواند به توانمندی و تضمین عملی و عینی نظام ضمانت اجرای صلح و امنیت بین المللی کمک شایانی نماید.

 

8. نفی صلح عاریتی و متزلزل

صلح، زمانی مطلوبیت کامل می یابد که از استقرار و ثبات برخوردار باشد. دشمنان بشریت، گاهی صلح های مقطعی و منقطع را به ملت ها پیشنهاد می کنند تا زمان بخرند و برای تجاوزهای بعدی، خود را آماده کنند. ازاین رو، ملت ها باید همواره به همراه صلح، استقرار آن را مطالبه کنند. البته این همراهی، امر دستوری نبوده و لوازمی دارد که تا فراهم نگردد، سخن گفتن از صلح مستقر بیهوده است؛ زیرا اگر صلح از زمینه های لازم و شرایط مساعد برخوردار نباشد، شکننده بوده و نمی تواند امنیت را تأمین نماید؛ چنانکه جنگ ها همواره ناشی از فقدان احساس امنیت هستند. یکی از لوازم صلح پایدار، مثبت بودن آن است. مراد از صلح منفی، فقدان خشونت مستقیم است که جنگ سرد، نمونه‌ای از آن است و مراد از صلح مثبت، فقدان خشونت غیر مستقیم و ساختاری است. صلح مطلوب از منظر اسلام، صلحی مثبت است که زمینه ها و ساختارهای خشونت را نابود ساخته باشد و ویژگی ها و صفاتی داشته باشد تا پایداری و ثبات آن را تضمین کند. 

یکی از ارکان صلح پایدار و مستحکم، شرافتمندانه، کرامت مدار و عزتمندانه بودن آن است. در اسلام، اعتقاد به صلح، به معناى پرهیز از جنگ به هر قیمت و تحت هر شرایطى نیست و هرگز نمى توان به بهانه صلح طلبى، از جنگ با دشـمـن متجاوز رویگردان شد یا نداى صلح خواهى او را که در واقع، پوششى براى تثبیت یا ادامه تجاوز و ارائه یک چهره صلح طلبانه است، اجابت کرد.

تجاوز را با سلاح صـلح پاسخ گفتن، در واقع تسلیم در برابر ظلم و زیر پا گذاشتن شـرافت انسانى و از همه مهمتر تشویق متجاوز و مشروعیت بخشیدن به تجاوز است. صلح و سازشى که کرامت انسانى مسلمانان را به ننگ خوارى و حقارت، آلوده سازد و ظلم و تجاوز را بر مسند مشروعیت بنشاند، به هیچ وجه مورد تأیید اسلام نیست (مطهری، 1361، ص16).

ازاین رو، قرآن کریم درخواست صلح را در شرایطى که جنگ، تنها چاره است، به عنوان سازشى ذلت بار نکوهش کرده و می فرماید: «هرگز سست نشوید و از روی سستی [دشمنان را] به صلح دعوت نکنید؛ درحالى که شما برترید و خداوند با شماست و چیزى از [ثواب] اعمالتان را کم نمی کند» (محمد(47): 35).

در کتاب «کنزالدقایق»، در ذیل آیه فوق و تفسیر عبارت «و تدعوا الى السلم» آمده است: «و لا تدعوا الى الصلح خورا و تذللا» (قمی مشهدى، 1413ق، ج9، ص522)؛ از روى خوارى و ذلت، دشمنان را به صلح نخوانید. بنابراین، عزت اسلام و امت اسلامى از ملاک هاى اساسى مشروعیت صلح است که نمى توان آن را نادیده گرفت. امام على(ع)، ترجیح صلح بر جنگ را در صورتى مى پذیرد که سستى و خللى به اسلام رخنه نکند و می فرماید: «وجدت المسالمه ما لم یکن وهن فى الاسلام، انجح من القتال»  (محمدی ری شهری، 1377، ج2، ص162 و ج5، ص350)؛ مسالمت و صلح را آن گاه که موجب سستى در اسلام نگردد، از جنگ سودمندتر یافتم. 

اگر هدف مورد نظر در صلح، حفظ اسلام، تداوم وحدت مسلمانان، هویداساختن چهره حقیقى متجاوز و مانند آن باشد، صلح براى اسلام و مسلمانان عزت آفرین است؛ چنانکه در صلح حدیبیه، انعقاد پیمان صلح با مشرکان و پذیرفتن شروط آنان به وسیله پیامبر(ص)، برخى مسلمانان را بر این پندار واداشت که عزت مسلمانان با این پیمان خدشه دار شد. اما قرآن آن را «فتح مبین» خواند و در جاى دیگر، از آن به عنوان مقدمه «فتح قریب » یاد کرد (طبرسی، 1406ق، ج9و10، ص166).

از سوی دیگر، صلح مستحکم از منظر اسلام، صلح صورى و ظاهرى نیست و صلح طلبى، تنها یک ادعا و تاکتیک موقت و گذرا و حربه اى تبلیغاتى براى ارائه چهره اى بشردوستانه و خلع سلاح رقیب به شمار نمى رود، بلکه از ژرفاى رأفت و شفقت دین اسلام به خلق و حرص و ولع بسیار به سعادت آنان سرچشمه مى گیرد و به پشتوانه اى از صداقت، احترام عمیق به حقوق واقعى بشر و علاقه وافر به حفظ جان و مال و آبروى انسان ها و آزادى تفکر و انتخاب آگاهانه بشر متکى است.

 ازاین رو، نداى صلح را آنگاه ارزشمند و راهگشا مى داند که از جان انسان هاى صادق و بشردوست و خیرخواه برخیزد، نه از زبان انسان هاى دوچهره و فرصت طلب.

و از سوی دیگر، صلح پایدار و مستحکم در اسلام، صلحـى همه جانبه است؛ به این معنا که به گستره روابط بین الملل محدود نمى گردد و تنها به چگونگى ارتباط دنیاى اسلام با دنیاى خارج نمى پردازد، بلکه همه شؤون زندگى را تحت الشعاع قرار مى دهد. اسلام در ابتدا، صلح و آرامش را در نهان انسان با ایجاد سازش میان قواى درونى و ارضاى خواسته هاى طبیعى، تحت حاکمیت عقل و به دور از هرگونه افراط و تفریط مى آفریند.

سپس پاى در محیط خانواده مى گذارد و اعضاى آن را به برقرارى روابطى صمیمانه توصیه مى کند (بقره(2): 83؛ نساء(4): 36؛ اسراء(17): 23) و آنگاه در محیط اجتماعى نیز مؤمنان را برادر یکدیگر مى خواند و از آنان مى خواهد تا در میان خود، بذر محبت و آشتی و صلح بیفشانند و یکدیگر را به دوستى دعوت کنند و میان خود، صلح و سازش برقرار سازند (حجرات(49): 10).

سپس امت اسلامى را حول محور اطاعت از رهبر عادل و رعایت قوانین و احکام اسلام، به وحدت و صلح فرامی خواند و در واپسین مرحله، فراتر از دنیاى اسلام، پیروان ادیان الهى را به بازگشت به کلمه مشترک میان آنها و مسلمانان که همانا توحید و پرهیز از شرک و بت پرستى است، دعوت می کند (آل عمران(3): 64).

بدین سان اسلام با این دعوت همگانى که فطرت همه انسان ها بدان پاسخ مثبت مى دهد، زمینه تحقق صلح حقیقى میان همه جوامع بشری را فراهم مى سازد. در واقع این سیر منطقی، مفید این معنا است که پذیرش آگاهانه و داوطلبانه حق، راه استقرار صلح، حقیقى و همیشگى است. چنین صلحی در پرتو گسترش حقیقت و رفع حکومت های غیر عادل محقق می شود.

9. تأسیس نظام کارآمد کیفری    

قانون امنیت، زمانی قانون کامل و جامعی است که از نظام کارآمد کیفری برخوردار باشد. ازاین رو، اسلام برای مقابله با عوامل تهدید امنیت، نظام جزایی و کیفری متناسب و کارآمد را پیش بینی کرده است.

 بر اصل این مطلب، علم حقوق نیز صحه می گذارد و در حقوق بین الملل معاصر نیز چنانکه در دیباچه اساسنامه دیوان کیفرى بین المللى آمده «فجیع ترین جنایاتى که موجب اضطراب جامعه بین المللى مى شود، نباید بدون مجازات بماند ....به مصونیت مرتکبین این جنایات و فرار آنها از مجازات پایان داده و در نتیجه در پیشگیرى از چنین جنایاتى مشارکت نمایند»، ضمن آنکه دولت ها نیز ملزم به ترمیم خسارات وارده یا تکلیف به اعاده وضع موجود به حالت سابق هستند (نجفى ابرندآبادى، 1373، ش15، ص182-180).

لکن متأسفانه هیچ قاعده حقوقى واحدى ـ آن طور که در حقوق جزاى داخلى دولت ها معمول مى باشد ـ در خصوص مسؤولیت کیفرى دولت ها پیش بینى نگردیده است؛ چون نهاد بین المللى «حاکمیت ملى دولت ها» مانع چنین تدبیری است؛ زیرا دولت ها حاضر نمی شوند در قالب تدوین و انعقاد یک معاهده در این رابطه، به نوعی محاکمه خود را مشروعیت بخشند.

در اسلام، انهدام تشکیلات تهدیدکنندگان صلح و امنیت بین المللی به مثابه یک هدف مهم تلقی می شود و خداوند می فرماید:‌ «اگر کفار با شما به جدال و جنگ برخاستند آنان را «بکشید»؛ چرا که جزاى کافران تجاوزکار همین است که از صحنه هستی محو گردند» (بقره(2): 191)(1) از دو موقف این آیه، مطالب ذیل استفاده مى شود: اول اینکه در قبال قتال کفار ـ یعنی جنگ افروزی آنان در برابر مسلمانان ـ مسأله «قتل»؛ یعنى کشتن مطرح شده که ماهیت جزایی دارد. دوم اینکه در ذیل آیه فرموده است: «کَذَلِکَ جَزَاء الْکَافِرِینَ»؛ جزاء و مکافات عمل جنگ افروزانه کافران این است که از صحنه گیتی محو گردند.

ضرورت تشکیل یک نهاد کیفری بین المللی اسلامی باعث می شود که بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران حضرت امام خمینی(ره) خواستار محاکمه «صدام حسین» و «جیمی کارتر»، رؤسای جمهوری وقت عراق و ایالات متحده آمریکا شوند و این سؤال اساسی را مطرح کنند که «چرا مسلمین ـ یعنی ممالک اسلامی، والا خود مسلمین با ما هستند ـ چرا ممالک اسلامی پا میان نمی ‌گذارند و این آدم را به پای میز محاکمه نمی ‌کشانند؟ از چه می ‌ترسند؟ صدام باید محاکمه بشود؛ همانطوری که کارتر باید محاکمه بشود» (امام خمینی ، 1371،‌ ج13، ص126).

بنابراین، باید تلاش جدی صورت پذیرد که کشورهای اسلامی به یک سیستم متمرکز قضایی اسلامی که از ابزارهای کافی برای مقابله با نقض حقوق انسانی برخوردار باشد، دست یابند تا بر اساس مبانی و راهکارهای خود به موارد نقض حقوق در داخل و خارج منطقه اسلامی بپردازند.

10. مقابله با ایدئولوژی های امنیت ستیز

برنامه اسلام برای تأمین امنیت، به مقابله با نقض امنیت محدود نشده  مقابله با ایدئولوژی های امنیت ستیز ـ که زمینه ساز تهدید امنیت هستند ـ را نیز مورد توجه قرار داده است. به عنوان مثال، از آنجا که تجاوزگری جزء ذاتی ایدئولوژی شرک و کفر است، اسلام جنگ با همه جبهه و نظام کفر و شرک را مطالبه می کند؛ با این استدلال که آنان به دنبال مقابله با همه هویت شما هستند: «وَقَاتِلُواْ الْمُشْرِکِینَ کَآفَّه کَمَا یُقَاتِلُونَکُمْ کَآفَّه» (توبه(9): 36)؛ با همه جبهه و دنیای شرک مقاتله کنید؛ چنانکه آنان به همه شما قتال می کنند. بنابراین، هدف از توسل به زور در برابر جبهه شرک، بازداشتن از فتنه گری و تهدید و یا نقض مستمر صلح شمرده است (بقره(2): 193).

خدای متعال از منظر روانشناسی جامعه کفر و الحاد مى فرماید: «وَلاَ یَزَالُونَ یُقَاتِلُونَکُمْ حَتَّىَ یَرُدُّوکُمْ عَن دِینِکُمْ إِنِ اسْتَطَاعُواْ»؛ (بقره(2): 217)؛ و آنان پیوسته با شما مى جنگند تا [اگر بتوانند] شما را از دینتان برگردانند. یا مى فرماید: «وَدَّ کَثِیرٌ مِّنْ أَهْلِ الْکِتَابِ لَوْ یَرُدُّونَکُم مِّن بَعْدِ إِیمَانِکُمْ کُفَّاراً حَسَدًا مِّنْ عِندِ أَنفُسِهِم مِّن بَعْدِ مَا تَبَیَّنَ لَهُمُ الْحَقُّ» (بقره(2): 109)؛ بسیارى از اهل کتاب، پس از این که حق بر ایشان آشکار شد، از روى حسدى که [به سبب ایمان شما] در وجودشان بود، دوست مى دارند که شما را پس از ایمان آوردنتان، به کفر باز گردانند.

همچنین در جایى دیگر مى فرماید: «وَدُّواْ لَوْ تَکْفُرُونَ کَمَا کَفَرُواْ فَتَکُونُونَ سَوَاء» (نساء(4): 89)؛ دوست مى دارند که شما کفر ورزید؛ چنانکه آنان کفر ورزیدند تا با آنان در کفر یکسان باشید.

بر اساس آیات مذکور، خصیصه همیشگی دشمنان اسلام در همه اعصار و همیشه عالم، مانع تراشی بر سر عزت و شرف اسلامى و استقرار و بقای دین الهی است. بنابراین، جهاد وسیله ای است تا فرصت و امکان تهدید و تجاوز را از کافران و دشمنان بگیرند و از براندازى دین و ایمان مسلمانان و تعدّى به مقدساتشان جلوگیری کنند؛ چه اینکه هدف از آفرینش عالم و آدم و غرض از بعثت انبیاء و فرستادن کتب آسمانى و ادیان الهى، جز این نیست که انسان ها به دین و آیین حق درآیند و با عمل به احکام آن، به خداى متعال نزدیک شوند و نزد او مقام و منزلت یابند (مصباح یزدی، 1381،‌ ص94).

تاریخ نیز گواه عینی و صادق این حقیقت است که هر گاه مسلمانان از جهاد فاصله گرفته اند، دشمنان اسلام در طمع ورزی نسبت به کیان اسلامی اصرار بیشتری داشته اند. انقلاب اسلامی، خود گواه صادقی است. دشمنان ملت ایران در حالی برای ریشه کن کردن این ملت بسیج شده اند که شعار این انقلاب فراتر از استقلال خواهی نبوده و مردم ایران هیچ طمعی به کشوری نداشته اند و تجاوزی را صورت نداده اند و حقی را از ملتی پایمال نکرده اند، اما در همه سال های پس از انقلاب، دشمنان فقط به فکر خشکاندن ریشه این ملت بوده اند.

اینجا است که حقانیت التزام مسلمانان به قانون جهاد، مبرهن می گردد. این حق مسلمانان است که به فکر انهدام اتاق طرح عملیات علیه خودشان باشد که از آن در فرهنگ جهادی، به رفع فتنه از جهان (بقره(2): 193)(2) تعبیر می شود. 

از دیگر ایدئولوژی های امنیت ستیز، ایدئولوژی های نژادپرستانه است. نظریه های نژادی با هدف نشان دادن برتری یک نژاد بر سایر نژادها مطرح شده است. بر اساس این نظریات، نژادپرستان بر این باورند که خصوصیات ذاتی و ارثی، به لحاظ بیولوژیکی، تعیین کننده رفتار انسان ها هستند. نظریه نژادپرستی، بر این امر تأکید دارد که تبار انسان ها نشان دهنده هویت ملی ـ نژادی آنهاست. بر اساس معیارهای نژادپرستانه، ارزش افراد بشر به فردیت آنها نیست، بلکه به عضویت آنها در ملتی که بر مبنای هویت جمعی ـ نژادی شکل گرفته است، بستگی دارد.

با توجه به نقشی که مکاتب و گرایشات نژادپرستانه در زمینه سازی نقض حقوق بین الملل دارند، امروزه وحدت ملت ها و همکاری و تفاهم آنها به یک آرمان بین المللی بدل شده است. یکی از زمینه های نقش آفرینی اسلام در امنیت بین المللی، مقابله با مکاتب و نظریات مبتنی بر تعصبات ملی گرایانه و نژادپرستانه به عنوان زمینه های مهم نقض حقوق بین الملل است.

 تا ریشه این تعصبات خشک نشود، بشریت روی صلح و صلاح را نخواهد دید. وقتی ملت ها به بهانه «ترکیسم» و «عربیسم» و «خلق کرد» و «ملت پارس» و نظایر اینها حاضر نباشند با هم همزیستی مسالمت آمیز داشته باشند، چگونه می توان انتظار داشت که بشریت، صلح و امنیت و احترام را تجربه کند؟

از بعد سیاسی نیز امروزه یکی از ابزارهای قدرت های استکباری برای چپاول ملت ها و تضییع حقوق آنها ایجاد تفرقه میان آنها به اشکال مختلف و بهانه های گوناگون است. آنها میان طرفداران مذاهب مختلف و گاهی میان ملت ها و نژادهای گوناگون ایجاد تفرقه می کنند تا هم اهداف خود را در جدایی ها پی گیری  کنند و هم توان ملت ها برای دفاع از حقوق خود را نابود سازند.

11. نفی ساختار امنیت ستیز (نظام سلطه)

اسلام با هر گونه ساختاری که نقض امنیت را نهادینه و نظام مند کند، به مثابه سایر موارد نقض امنیت مبارزه می کند. اگر ساختار جامعه بین المللی ساختار هرمی متشکل از ظالم و مظلوم و مستکبر و مستضعف باشد، چه انتظاری می توان داشت که امنیت  تأمین شود. مشکل ‌بشریت ‌در گذشته ‌و اکنون و در همه ‌اجتماعات ‌انسانی، روابط استعماری و ‌استثماری‌ بوده ‌و عملکرد‌ نظام های ‌مسلط‌ جهانی ‌و بلوک‌ سرمایه‌داری ‌به نام جهانی‌سازی ‌در صدد تأمین منافع اردوگاه های ‌زر و زور و تزویر از سرمایه ملت های مستضعف است.

 ازاین رو، در اسلام، نفی سلطه و مبارزه با استکبار، یکی دیگر از راهکارهای تأمین و تضمین حقوق بشر است و نفی‌ هرگونه ‌سلطه‌طلبی ‌و خودکامگی ‌و برتری‌طلبی‌ و برده‌ساختن‌ انسان ها‌، از اصول‌ مسلم انسانی اسلام است تا جایی که حتی انبیای الهی حق ندارند از جایگاه خویش سوء استفاده کرده و انسان ها و ملت ها را به خود بخوانند و منافع شخصی خود را بر منافع آنان ترجیح دهند (آل‌عمران(3): 79).

مبنای این سیاست، اصل برابری است (همان، 64). اسلام بر این اساس، انسان ها را برادر دانسته و معیارهای موهوم را معیار برتری نمی داند (همان، 13). اسلام، مخالف تفکر فرعونی است که در زمین، برتری جویی را شیوه خود ساخته و اهل زمین را تکه تکه کرده و به استضعاف کشاند (قصص(28): 4) و به دنبال محو استضعاف و حاکمیت بخشیدن به مستضعفان، به عنوان وارثان زمین است (همان، 6-5).

12. گذر از ملی گرایی به سمت امت واحده و تشکیل جامعه واحد بشری  

یکی از ابزارهای اسلام برای گسترش و تضمین امنیت در محیط بین الملل، تأکید بر عنصر وفاق و وحدت میان آحاد جامعه بشری از یک سو و میان جوامع اسلامی از سوی دیگر است و از این رو، ملی گرایی و ایجاد تفرقه های ملی گرایانه و نژادی میان ملت ها از نظر اسلام کاملاً مردود است. دلایل مخالفت اسلام با این پدیده، وجود ضعف های اساسی در بنیادهای این نظریه و آثار منحطی است که از آن ناشی می شود (آل نجف، 1377، ش10، ص86-65).

بنیادهای ملی گرایی از فرهنگ غیر دینی و یا ضد دینی غربی نشأت گرفته و به گفته «آرنولدتوین بى»، تحفه هاى تمدن غربى، مستى و ملى گرایى است (الطایى، 1369، ص23). نظریات ملی گرایانه و نژادپرستانه در غرب، جانشین ارزش های اخلاقی شده و آمیزه اى از ویژگى هاى پست بشرى؛ همچون خودمحورى، تعصب، کبر و غرور است. ملی گرایی از آن جهت ضد حقوق بشر است که با محوریت ملیت در واقع احساس ملى همراه با عنصر پنهان یا آشکار دشمنى نسبت به غیر است.

 در این قبیل گرایشات، به تدریج واقع بینى از دست مى رود و پندار خیالى بر جامعه حاکم مى شود. فاشیست هاى ایتالیایى که از نمادها و عوامل شناخت نقض حقوق انسانی هستند، نخستین کسانى بودند که به صراحت به خودمحورى مقدس براى دولت ملى مباهات مى کردند (رندال، 1376، ج2، ص411). در اثر ملى گرایى قرن بیستم، جهان ـ غیر از جنگ هاى منطقه اى و محدود ـ در دو جنگ جهانى فرو رفت (اسنایدر، 1960م، ص208).

ملی گرایی از آن جهت ضد حقوق بین الملل است که احساس ملى همراه با عنصر پنهان یا آشکار دشمنى نسبت به غیر است و همه اصول حق و عدل و خیر را به قربانگاه خود مى برد. نتیجه آن خودخواهى و کم انگارى شأن دیگران و فقدان روحیه انتقادپذیرى و عدم احساس مسؤولیت و عدم رعایت جانب انصاف است. ازاین رو، در این قبیل گرایشات، به تدریج واقع بینى از دست مى رود و پندار خیالى بر جامعه حاکم مى شود (نقوی، 1404ق، ص78).

 نویسندگان و اندیشمندان، متفق اند که ملى گرایى در وراى جنگ هاى دو قرن نوزدهم و بیستم قرار دارد و در قرن نوزدهم این گرایش موجب بروز معرکه ها و ایجاد مستعمره ها و توسعه طلبى و تعارض منافع میان دولت هاى مختلف شد (همان، ص24). خون میلیون ها انسانى که بر زمین ریخته شد و ثروت هاى عظیم ملت هایى که به غارت رفت و فجایع انسانى که واقع شد، همه و همه هنگامى بود که ملت آلمان احساسات و ویژگى هاى انسانى خود را از دست داد (همان، ص129).

اگر بخواهیم از منظر یک ملی گرای متعصب به این موضوع نگاه کنیم، دکتر «هات»، یکى از پیشگامان ملى گرایى در قرن نوزدهم، مى گوید: «عدم اقدام به توسعه طلبى به معناى در معرض آسیب قراردادن غرور ملى و نهایتاً مرگ، در معرکه تنازع بقاء میان کشورها است و البته اقتدار و خطرپذیرى و روحیه تهاجمى داشتن، ضامن استمرار و حفظ غرور ملى ما است (همان، ص23).

گرایشات ملى گرایانه و نژادگرایانه و نظایر اینها آدمى را به استبداد فکری و تعمیم غیر منطقى سوق مى دهد؛ تعمیمى که حاوى سه نوع خطا است: اول: خطا در تعمیم دادن صفات مثبتى که براى این یا آن ملت، گروه، نژاد و نظایر این ها بر همه افراد آن ادعا مى شود.

دوم: خطاى در تعمیم دادن ادعاى ویژگى هاى مثبت؛ به نحوى که فرد، هر صفت مثبتى را به نژاد ، ملیت، گروه و طبقه خویش نسبت مى دهد و هر صفت منفى اى را از آن دور مى پندارد و سوم: خطای در تعمیم دادن ویژگى هاى مثبت بر گستره تاریخ ملى، گروه نژادی و فرقه ای و ارائه تصویرى از مثلاً تاریخ ملى است که آن را الگوى آرمان ها و اقتدار و ابتکار معرفى کند (آل نجف، 1377، ش10، ص86-65).

ازاین روست که اسلام، تعصبات کور و بدور از منطق؛ نظیر ملی گرایی را منع کرده و گرایشات اجتماعی را حول محور عقلانیت و ارزش های راستین انسانی؛ مثل عقاید و تفکرات درست و اخلاق انسانی به رسمیت  شناخته و در این راستا مسلمانان را حول محور اعتقادات اسلامی به همگرایی فراخوانده و همه انسان ها را فارغ از هر رنگ، نژاد، ملیت و منطقه جغرافیایی به تجمع، حول محور تعقل و اعتقادات درست ناشی از آن دعوت می کند (حجرات(49): 13).

قرآن‌کریم، زندگی بر اساس معیارهای ‌یگانگی‌ و برابری‌ انسانی‌ را آموزش ‌می‌دهد (همان، 11) و توصیه می کند که خود و نژاد خویش‌ را برترین ‌نژادهای ‌انسانی ندانید و به‌ معیارهای ‌پوچ ‌امتیازخواهی‌ و خودبرتربینی ‌نگرایید، بلکه ‌انسانیت را معیار بدانید (همان، 13).(3)

امام خمینی(ره) در این زمینه تا آنجا پیش می روند که تشکیل جبهه قدرتمند اسلامی ـ انسانی (وسیعتر از جهان اسلام) برای حاکمیت  پابرهنگان جهان را توصیه نموده و ضمن معرفی جمهوری اسلامی ایران به عنوان پناهگاه همیشگی مسلمانان جهان، آمادگی این نظام اسلامی را برای تأمین نیازهای سربازان اسلام اعلام می نمایند (امام خمینی، 1371، ج20، ص238).

بدین سان است که در ایدئولوژی اسلامی، مفهوم امت، جایگزین مفهوم ملت می گردد و امنیت ملی به امنیت کل جهان اسلام وابسته می شود؛ زیرا هر قدرتی که خاستگاهش «دولت ـ کشور» باشد؛ یعنی صرفاً به عنصر ملیت توجه نماید، الزاماً به تعقیب منافع ملی می پردازد و از نظر تاریخی، همین امر سبب شد تا بخش عمده ای از مسائل جهان اسلام در قالب های ملی، نژادی و منطقه ای مطرح شود (دولت آبادی، 1375، ش1، ص263-247).

نتیجه گیری

با ملاحظه آنچه بیان شد، معلوم می گردد در جهان، امنیت به آرمانی دست نیافتنی بدل شده است. در اسلام سازوکارهایی برای پیگیری اجرای حقوق و تحقق امنیت وجود دارد که نظام حقوقی و سیاسی اسلام را در رسالت تأمین امنیت، توانمند و برخوردار از ضمانت و پشتیبانی عملی قرار داده است. اسلام، امنیت را نه تنها یک حق که یک تکلیف می داند و برای انجام آن تحصیل قدرت را از باب مقدمه انجام این تکلیف، لازم دانسته و برای اعمال قدرت، راهکار اقدام دسته جمعی را پیشنهاد می کند. قدرت در اسلام، صرفاً مادی نیست و قدرت معنوی ضمانت اجرای مهم مقابله با عوامل تهدید امنیت است.

 امنیت را در گرو عدالت قابل دستیابی دانسته و از سوی دیگر، ترویج عقلانیت را پایه توسعه امینت می داند. اسلام، صلح را به مثابه فرصت تأمین امنیت، مغتنم شمرده و البته از صلح ثابت و مستقر حمایت می کند. برای مقابله با عوامل تهدید امنیت، به تأسیس نظام کارآمد کیفری ترغیب می کند. مقابله با ایدئولوژی های امنیت ستیز، در سرلوحه تدابیر اسلام برای تأمین امنیت قرار دارد. اسلام ساختار نظام سلطه را دشمن شماره یک امنیت بین المللی دانسته با آن مبارزه می کند و در نهایت با نگرش کل نگر، آرمان جامعه واحد بشری و امت واحده را برای دستیابی به امنیت، مورد تشویق و حمایت قرار می دهد.

پی نوشت:

. فَإِن قَاتَلُوکُمْ فَاقْتُلُوهُمْ کَذَلِکَ جَزَاء الْکَافِرِینَ».
. «وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّى لاَ تَکُونَ فِتْنَه».
یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکُم مِّن ذَکَرٍ وَأُنثَى وَجَعَلْنَاکُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ».

منابع و مآخذ

1. قرآن کریم.

2. نهج البلاغه.

3. آل نجف، عبدالکریم، «‌آثار منفى جنبش ملى گرایى»، ترجمه مصطفى فضائلى، فصلنامه حکومت اسلامی، سال سوم، ش10، زمستان1377.

4. ابراهیمى، محمد، اسلام و حقوق بین الملل عمومى، ج1، تهران: دفتر همکارى حوزه و دانشگاه، سمت، 1372.

5. ابن طاووس، علی بن موسی، الطرائف، ترجمه داوود الهامی، قم: نوید اسلام، 1374ش.

6. اسنایدر، لوییس، العالم فی قرن العشرین، مترجم سعید عبودالسامرائی، بیروت: مطابع سمیا، ‎1960م.

7. الطایی، نجاح عطا، سیر اندیشه ملی‌گرایی از دیدگاه اسلام و تاریخ، ترجمه عقیقی بخشایشی، تهران: سازمان تبلیغات اسلامی، ‎1369.

8. امام خمینی، سیدروح الله، صحیفه نور، ج8 ، 13، 16و20، تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، 1371.

9. حر عاملی، محمدبن حسن، تفصیل وسائل الشیعه الی تحصیل مسائل الشریعه، ج11، بیروت: مؤسسه آل‌البیت: لاحیاء التراث، ‎1409ق.

10. دولت آبادی، فیروز، «شکست یا پیروزی، بحثی پیرامون رابطه جمهوری اسلامی ایران با جهان اسلام»، مجله سیاست خارجی، سال دهم، ش1، بهار 1375.

11. رندال، جان هرمن، سیر تکامل عقل نوین، ترجمه ابوالقاسم پاینده، ج2، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، 1376.

12. طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری باعلام الهدی، تصحیح: علی اکبر غفاری، بیروت: دارالمعرفه، 1399ق.

13. ---------------، مجمع‎البیان فی تفسیر القرآن، ج9و10، بیروت: دار احیاء التراث العربی، 1406ق.

14.   ظریف، محمدجواد، عدالت سیاسی در جهان امروز، عدالت در روابط بین المللی و بین ادیان از دیدگاه دانشمندان مسلمان و مسیحی، تهران: معاونت آموزشی و پژوهشی سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی، 1375.

15. قمی مشهدی، محمدبن محمدرضا، تفسیر کنز الدقایق و بحر الغرائب، ج9، قم: مؤسسه النشر الاسلامی، ‎1413ق.

16. کاتوزیان، ناصر، فلسفه حقوق، تهران: شرکت سهامى انتشار، 1377.

17. محمدی ری شهری، محمد، میزان الحکمه، ج2و5، قم: دارالحدیث، 1377.

18.   مصباح یزدی، محمدتقی، جنگ و جهاد در قرآن، تدوین و نگارش محمدحسین اسکندرى و محمدمهدى نادرى قمى، قم: مؤسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی;، 1381.

19. مطهری، مرتضی، پیرامون انقلاب اسلامی، تهران: صدرا، 1379.

20. -----------، جهاد، قم: انتشارات اسلامی، 1361.

21. -----------، سیره نبوی، تهران: صدرا، 1381.

22. نجفى ابرندآبادى، على حسین، «مسؤولیت کیفرى بین المللى»، فصلنامه تحقیقات حقوقی،  ش15، 1373.

23. نقوی،‌ على محمد، الاسلام والقومیه، ترجمه حسین رفعتی، تهران: منظمه الاعلام الاسلامی، 1404ق.

نویسنده:

محمدرضا باقرزاده:  دانش آموخته حوزه علمیه قم،‌ دکترای علوم سیاسی و عضو هیأت علمی مؤسسه امام خمینی(ره).

فصلنامه حکومت اسلامی شماره 78

انتهای متن/

برچسب ها :قم
شماره پیامک قم نا: 50001717150598رایانامه: info@Qumna.com