کد خبر ۴۸۳۰۹ انتشار : ۶ آبان ۱۳۹۶ ساعت ۰۶:۳۱
بنیادهای حاکمیت سیاسی در قرآن - بخش اول

دلایل انحصار حاکمیت به خداوند

پژوهش حاضر با طرح این سؤال که منشأ و ضوابط اِعمال اقتدار و حاکمیت سیاسی از منظر قرآن چیست، پس از بررسی ابعاد و شاخصه های حاکمیت، به استنباط این شاخصه ها از منظر قرآن و تفاسیر مربوطه پرداخته است.

 

چکیده

حاکمیت، قدرت برتر فرماندهی است که به صورت انحصاری در عرصه داخلی به قانون گذاری، اجرا و قضاوت پرداخته و در عرصه بین المللی دارای استقلال از بیگانگان است. با توجه به اسلامیت جامعه و نظام سیاسی کشورمان، تبیین صحیح این موضوع از منظر قرآن کریم، افزون بر پاسخ دهی به شبهات، تأثیر مهمی در اتقان و استحکام مبانی نظام، تنظیم جهت گیری ها و رفتارهای سیستم سیاسی و کارگزاران آن خواهد داشت.

در این راستا پژوهش حاضر با طرح این سؤال که منشأ و ضوابط اِعمال اقتدار و حاکمیت سیاسی از منظر قرآن چیست، پس از بررسی ابعاد و شاخصه های حاکمیت، به استنباط این شاخصه ها از منظر قرآن و تفاسیر مربوطه پرداخته و نتیجه می‎گیرد، از منظر قرآن منشأ حاکمیت سیاسی، الهی بوده و نشأت گرفته از ربوبیت تکوینی و تشریعی خداوند متعال می‎باشد. بر این اساس، اِعمال حاکمیت سیاسی و اقتدار برتر در عرصه های تقنینی، اجرایی، قضایی و سیاست خارجی، تنها در چارچوب ضوابط و احکام دینی، پذیرفته است و حاکمیت مردم و سایر سازوکارهای حکومتی نیز در طول حاکمیت خداوند معنا می‎یابد.

واژگان کلیدی

حاکمیت در قرآن، حاکمیت سیاسی، بنیادهای حاکمیت، اندیشه سیاسی اسلام، مبانی حاکمیت

مقدمه

انسان موجودی اجتماعی است و از آغاز آفرینش به صورت اجتماعی زندگی کرده است (بالطبع، بالاجبار یا بالاستخدام). قرآن کریم نیز بر این واقعیت تصریح نموده است: «یا أَیهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثَی وَ جَعَلْنَاکُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعَارَفُوا» (حجرات(49): 45)؛ ای مردم! ما شما را از مرد و زنی آفریدیم و شما را ملّت ملّت و قبیله قبیله گردانیدیم تا با یکدیگر شناسایی متقابل حاصل کنید.

ضرورت زندگی اجتماعی و تأمین نیازها و کمبود امکانات و...، منجر به ایجاد اختلاف و نزاع شد و خداوند پیامبران را فرستاد؛ «کَانَ النَّاسُ أُمَّه وَاحِدَه فَبَعَثَ اللّهُ النَّبِیینَ مُبَشِّرِینَ وَمُنذِرِینَ وَأَنزَلَ مَعَهُمُ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ لِیحْکُمَ بَینَ النَّاسِ فِیمَا اخْتَلَفُواْ فِیهِ» (بقره(2): 213)؛ مردم امتی یگانه بودند. پس خداوند پیامبران را نویدآور و بیم دهنده برانگیخت و با آنان کتاب [خود] را به حق فرو فرستاد تا میان مردم در آنچه با هم اختلاف داشتند داوری کند. اداره جوامع در طول تاریخ، بر اساس تعالیم پیامبران و تصمیمات افراد تداوم یافته و تا به امروز اشکال مختلف دینی و غیر دینی را به خود دیده است.

اما کدام حکومت و با چه نوع حاکمیتی پذیرفتنی است؟

حاکمیت از خواست و رأی مردم (اقلیت یا اکثریت) نشأت می‎گیرد یا از منبع دیگری؟ آیا حاکمیت را می‎توان با هر روشی و توسط هر شخصی در عرصه های داخلی و خارجی پیاده ساخت؟ و پرسش های بنیادین دیگر... . بر این اساس، پرسش اصلی که این پژوهش درصدد بررسی آن است، این است که: «منشأ اقتدار و حاکمیت سیاسی از منظر قرآن چیست؟ و ضوابط اِعمال حاکمیت چگونه است؟»

در این راستا فرضیه این مقاله عبارت است از: «از منظر قرآن منشأ حاکمیت سیاسی، الهی و نشأت گرفته از ربوبیت تکوینی و تشریعی خداوند متعال می‎باشد و اِعمال حاکمیت سیاسی و اقتدار برتر در عرصه های تقنینی، اجرایی، قضایی و بین المللی، تنها در چارچوب ضوابط و احکام دینی پذیرفته است. حاکمیت ملی نیز در طول حاکمیت خداوند معنا می‎یابد».

در راستای بررسی این موضوع، ابتدا به مفهوم شناسی و بررسی ماهیت، ابعاد و ویژگی های نظریه های حاکمیت پرداخته تا با شناسایی شاخصه های حاکمیت سیاسی، با روشی تحلیلی و توصیفی، آموزه های قرآنی را پیرامون این شاخصه ها و بر اساس تفاسیر فریقین جویا شویم که آیا منشأ حاکمیت، برخاسته از اراده و نصب الهی است، یا به انتخاب و اراده مردم بستگی دارد و آنان می‎توانند هر نوع حکومتی را با هر قانون و مجری و نظام قضایی در جامعه بر پا کنند و در عرصه روابط بین المللی هر گونه رابطه ای با بیگانگان داشته باشند؟ همچنین در کنار این پرسش به بررسی موضوعاتی از قبیل رابطه توحید ربوبی و حاکمیت سیاسی و اوصاف حاکمیت مطلوب و مشروع از منظر قرآن می‎پردازیم.

مفهوم حاکمیت

حاکمیت از ماده «حکم» به معنای منع و بازداشتن برای اصلاح است (راغب اصفهانی، 1426ق، ص248) و مشتقات این ماده همانند «حکومت»، «حَکمیت»، «حِکمت»، «حکیم»، «احکام»، «حاکم»، «حاکمیت» و ... هر یک با معنا و مفهوم خاص خود، در اصل به همین معناست و در سه معنای «قانون گذاری»، «قضاوت و داوری» و «سرپرستی امور جامعه» به کار می‎رود. به عنوان نمونه، به قضاوت به این دلیل حکم اطلاق می‎شود که قاضی از ظلم و اجحاف ممانعت می‎کند. یا به نظام سیاسی مسلّط هم حکومت گفته می‎شود؛ چون از ناامنی و تشتّت و هرج و مرج جلوگیری می‎کند (ابن فارس، 1404ق، ص91). همچنین واژه حاکمیت به معنای استیلا، سلطه برتر داشتن و تفوّقِ همراه با منع از هرگونه تبعیت یا رادعیت از سوی نیرویی دیگر است (معین، 1371، ج 1، ص1314).

در اصطلاحات سیاسی(1)  به معنای «حق انحصاری دولت برای اعمال قدرت سیاسی در داخل (قانون گذاری، قضاوت و اجرا) و استقلال از بیگانه در عرصه بین الملل» است. در حقیقت دولت(2)  متشکل از چهار عنصر سرزمین، جمعیت، حکومت و حاکمیت است (وینسسنت، 1371، ص41) و «استقلال» و «انحصار» دو وجه متمایز کننده حکومت هستند؛ استقلال در برابر نیروها و دولت های خارجی و انحصار قدرت در رابطه با گروه ها و افراد داخلی (قاضی، 1380، ص189). دولت دارای عالی ترین قدرت سیاسی است. از این رو، بر سایر گروه های اجتماعی فرمان می‎راند و دستورات را به موقع به اجرا می‎گذارد.

وجه امتیازات دولت بر سایر گروه های اجتماعی، همین قدرت عالی اجتماعی یا به اصطلاح حاکمیت سیاسی است که یک حق و امتیاز برای دولت به شمار می‎رود و به عنوان نماینده و مظهر جامعه مدنی خودنمایی می‎کند (درخشه، 1383، ص90) و حاکمیت از ویژگی هایی نظیر مطلق و نامحدود بودن، فراگیری و جامعیت، دائمی بودن، انحصاری بودن به دولت، تقسیم ناپذیری، برخوردار است (عالم، 1375، ص246). همچنین در خصوص جوهره حاکمیت از دیرباز تا کنون، نظریات متفاوتی ارائه شده است:

1. نظریه حاکمیت الهی؛ در این نظریه قدرت حاکمیت، ناشی از اراده خداوند است و زمامداران دستورات خداوند را به اجرا در می‎آورند.

2. نظریه حاکمیت فردی؛ در این نظریه اقتدار سیاسی به فردی تعلق دارد که به دلایل موروثی و شخصی لیاقت و استطاعت اعمال قدرت و فرمانروایی را داراست. این حاکم مطلق، تمام اقتدار خود را از خداوند می‎داند و تمام تصمیمات به اراده و تصمیم اوست.

3. نظریه حاکمیت مردم؛ در این نظریه هر یک از افراد مردم به طور مساوی و بدون واسطه، در تعیین سرنوشت خویش نقش اساسی دارند (هاشمی، 1385، ص2-1).

براساس تعاریف مختلفی که از حاکمیت صورت گرفته، آن را باید به معنای قدرت برتر صلاحیت برای اتخاذ تصمیم نهایی تلقی کرد که در رأس همه قدرت ها قرار دارد و در دو عرصه داخلی و خارجی از انحصار و استقلال برخوردار است.

در یک جمع بندی می‎توان ابعاد و شاخصه های حاکمیت را در نمودار ذیل خلاصه نمود:

ابعاد و شاخصه های حاکمیت

1-داخلی: انحصار و قدرت برتر فرماندهی در

1-1- قانون گذاری

1-2- اجرا

1-3- قضاوت

2-خارجی: استقلال از بیگانگان

منشأ حاکمیت

در اندیشه سیاسی اسلام، حاکمیت مطلق و کامل در عرصه هستی و حیات سیاسی انسان ها تنها از آن خداوند متعال است. جز خداوند، هیچ کس حق حاکمیت بر انسان ها را ندارد؛ زیرا او مالک حقیقی و حاکم مقتدر بر جهان است و امر بنیادینِ حاکمیت و ولایت به نحو مطلق و بالذات، تحت قدرت لایزال و بی انتهای خداوندی است: «تَبَارَکَ الَّذِی بِیدِهِ الْمُلْکُ وَ هُوَ عَلَی کُلِّ شَیء قَدِیرٌ» (ملک (67): 1)؛ پر برکت و زوال ناپذیر است کسی که حکومت جهان هستی به دست اوست و او بر هر چیز تواناست. بر اساس توحید در ربوبیت و خالقیت، حاکمیت انحصاری از آن خداوند می‎باشد. همچنین امیر مؤمنان علی(ع) می فرمایند: «أَیهَا النَّاسُ إِنَّ آدَمَ لَمْ یلِدْ عَبْداً وَ لَا أَمَه وَ إِنَّ النَّاسَ کُلَّهُمْ أَحْرَارٌ وَ لَکِنَّ اللَّهَ خَوَّلَ  بَعْضَکُمْ بَعْضاً» (محمدی ری شهری، 1421ق، ج4، ص231)؛ ای مردم! هیچ یک از فرزندان آدم برده یا کنیز به دنیا نیامده است، مردمان همه آزادند، لیکن خداوند به برخی از شما نعمتی افزون تر بخشید.

 ایشان در خطاب به فرزند بزرگوارشان امام مجتبی(ع) به این مهم گوشزد می فرمایند: «و لا تَکُن عَبدَ غَیرِکَ و قد جَعَلَکَ اللهُ حُرَّاً» (نهج البلاغه، نامه 38)؛ خود را برده دیگران مساز؛ در حالی که خداوند تو را آزاد آفریده است. همچنین از منظر فقهی، اصل، عدم ثبوت ولایت است. شیخ انصاری می فرماید: «مقتضی الاصل عدم ثبوت الولایه لأحد بشیئ» (انصاری، 1392، ص155). بنابراین، اگر کسی بخواهد بر انسان ها حکمرانی کند، باید از آفرینشگر انسان ها اجازه داشته باشد. در حقیقت از منظر اندیشه سیاسی اسلام، منشأ حاکمیت سیاسی، ذات اقدس الهی است؛ زیرا اولاً حق حاکمیت تنها از آن اوست. ثانیاً او خالق، مالک و آگاه به همه مصالح و مفاسد زندگی بشر است.

در توضیح بیشتر این موضوع باید گفت، حاکمیت در مفهوم اسلامی سه گونه مطرح می‎شود:

1. حاکمیت خداوند بر جهان آفرینش (حاکمیت تکوینی). 2. حاکمیت خداوند بر انسان و عمل او (حاکمیت تشریعی) که در قانون گذاری تجلی پیدا می‎کند و 3. حاکمیت انسان بر عمل و سرنوشت خود که مبتنی بر اصل اعتقادی «آزادی و اختیار انسان» است و خداوند متعال، انسان را آزاد و مختار و مسئول و حاکم بر سرنوشت خویش آفریده است: «إِنَّا هَدَینَاهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاکِرًا وَإِمَّا کَفُورًا» (انسان(76): 3)؛ ما به حقیقت، راه (حق و باطل) را به او نمودیم؛ حال خواهد (هدایت پذیرد و) شکر (این نعمت) گوید و خواه (آن نعمت را) کفران کند. «وَعَلَی اللّهِ قَصْدُ السَّبِیلِ وَمِنْهَا جَآئِرٌ وَلَوْ شَاء لَهَدَاکُمْ أَجْمَعِینَ» (نحل(16): 9)؛ و بر خداست بیان راه عدل و راستی و بعضی راه ها جور و نادرستی است و اگر خدا می خواست (بدون آزمایش بلکه به جبر) شما را همگی به راه هدایت (و جنت) می کشید و باید مسئولیت اعمال سرنوشت ساز خویش را خود برعهده گیرد: «وَقُلِ الْحَقُّ مِن رَّبِّکُمْ فَمَن شَاء فَلْیؤْمِن وَمَن شَاء فَلْیکْفُرْ» (کهف(18): 29)؛ و بگو دین حق همان است که از جانب پروردگار شما آمد، پس هر که می خواهد ایمان آرد و هر که می خواهد کافر شود. «لَهَا مَا کَسَبَتْ وَعَلَیهَا مَا اکْتَسَبَتْ» (بقره(2): 286)؛ نیکی های هر کس به سود خود و بدی هایش به زیان خود اوست.

این حاکم بودن انسان ها بر سرنوشت خویش و آزاد بودنشان در اعمال اراده و انتخاب های خود، به این معناست که در روابط بین انسان ها، کسی از جانب خود و بالذات حق تعیین تکلیف و امر و نهی به دیگران و در نهایت، حق حاکمیت و تحمیل اراده و خواست خود بر جامعه انسانی را ندارد تا با تسخیر اراده ها و گزینش ها، مسئول کردارها و اعمال انسان ها بوده باشد، بلکه از دیدگاه اسلام، فرجامِ نیک و بَد هر قوم و ملتی، محصول اراده و انتخاب آزاد خودشان است: «إِنَّ اللّهَ لاَ یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُواْ مَا بِأَنْفُسِهِمْ» (رعد(13): 11)؛ خدا چیزی را که از آنِ مردمی است دگرگون نکند تا آن مردم خود دگرگون شوند.

نوع اول حاکمیت، گرچه به عنوان زیربنای عقیدتی منشأ تفکر اسلامی در مسأله حاکمیت است ولی از محل بحث خارج است و نوع دوم حاکمیت الهی، از طریق حاکمیت انسان اعمال می‎شود؛ به این معنا که انسان آزاد و مسئول، با اراده و اختیار خود، حاکمیت خداوند و قانون خدا را که از طریق پیامبر و امام و نماینده امام تبیین می‎شود، اعمال می‎کند. بر اساس این تفکر توحیدی، منشأ حاکمیت به صورت طولی، خدا و انسان است و از طرف دیگر حاکمیت از آن خدا، (رسول، امام، ولی فقیه) است که از طریق آرای عمومی اعمال می‎شود (عمید زنجانی، 1377، ص79).

تبیین حاکمیت سیاسی در قرآن

از منظر روش شناسی استنباط و فهم صحیح آیات الهی، در راستای تبیین حاکمیت در قرآن، نمی توانیم صرفاً به دنبال لفظ و واژه «حاکمیت» در قرآن کریم باشیم و بررسی و نتیجه گیری خویش را مبتنی بر این واژه نماییم؛ زیـرا بسیاری از مـوضوعات مـسلم در قرآن کریم، بـا اصطلاح امروزی آنها استعمال نشده اند. تبیین حاکمیت سیاسی از منظر قرآن نیز با مراجعه به آیاتی که پیرامون حکم و حکومت، ولایت و سایر شاخصه های ولایت؛ نظیر قانون گذاری، قضاوت، اجرا، و...، وجود دارد، امکان پذیر می‎باشد.

ماده «ح ک م» و مشتقات آن 210 مرتبه در 57 سوره و 189 آیه به کار رفته است. واژه «الْحُکْم» در موارد متعددی همانند آیات ذیل در قرآن آمده است:

1. «قُلْ إِنِّی عَلی  بَینَه مِنْ رَبِّی وَ کَذَّبْتُمْ بِهِ ما عِنْدی ما تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ إِنِ الْحُکْمُ إِلاَّ لِلَّهِ یقُصُّ الْحَقَّ وَ هُوَ خَیرُ الْفاصِلینَ» (انعام(6): 57)؛ بگو من از جانب پروردگارم دلیل آشکارى [همراه] دارم و[لى] شما آن را دروغ پنداشتید [و] آنچه را به شتاب خواستار آنید در اختیار من نیست فرمان جز به دست خدا نیست که حق را بیان مى کند و او بهترین داوران است.

2. «ثُمَّ رُدُّوا إِلَی اللَّهِ مَوْلاهُمُ الْحَقِّ أَلا لَهُ الْحُکْمُ وَ هُوَ أَسْرَعُ الْحاسِبینَ» (انعام(6): 62)؛ آنگاه به سوى خداوند مولاى بحقشان برگردانیده شوند آگاه باشید که داورى از آن اوست و او سریعترین حساب رسان است.

3. «ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِهِ إِلاَّ أَسْماءً سَمَّیتُمُوها أَنْتُمْ وَ آباؤُکُمْ ما أَنْزَلَ اللَّهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ إِنِ الْحُکْمُ إِلاَّ لِلَّهِ أَمَرَ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِیاهُ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیمُ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یعْلَمُونَ» (یوسف(12): 40)؛ شما به جاى او جز نامهایى [چند] را نمى پرستید که شما و پدرانتان آنها را نامگذارى کرده اید و خدا دلیلى بر [حقانیت] آنها نازل نکرده است فرمان جز براى خدا نیست دستور داده که جز او را نپرستید این است دین درست ولى بیشتر مردم نمى دانند.

4. «وَ قالَ یا بَنِی لا تَدْخُلُوا مِنْ بابٍ واحِدٍ وَ ادْخُلُوا مِنْ أَبْوابٍ مُتَفَرِّقَه وَ ما أُغْنی عَنْکُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَی ءٍ إِنِ الْحُکْمُ إِلاَّ لِلَّهِ عَلَیهِ تَوَکَّلْتُ وَ عَلَیهِ فَلْیتَوَکَّلِ الْمُتَوَکِّلُونَ» (یوسف(12): 67)؛ و گفت اى پسران من [همه] از یک دروازه [به شهر] در نیایید بلکه از دروازه هاى مختلف وارد شوید و من [با این سفارش] چیزى از [قضاى] خدا را از شما دور نمى توانم داشت فرمان جز براى خدا نیست بر او توکل کردم و توکل کنندگان باید بر او توکل کنند.

5. «وَ هُوَ اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ لَهُ الْحَمْدُ فِی الْأُولی  وَ الْآخِرَه وَ لَهُ الْحُکْمُ وَ إِلَیهِ تُرْجَعُونَ» (قصص(28): 70)؛ و اوست خدا[یى که] جز او معبودى نیست در این [سراى] نخستین و در آخرت ستایش از آن اوست و فرمان او راست و به سوى او بازگردانیده مى شوید.

6. «وَ لا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ کُلُّ شَی ءٍ هالِکٌ إِلاَّ وَجْهَهُ لَهُ الْحُکْمُ وَ إِلَیهِ تُرْجَعُونَ» (قصص (28): 88)؛ و با خدا معبودى دیگر مخوان خدایى جز او نیست جز ذات او همه چیز نابودشونده است فرمان از آن اوست و به سوى او بازگردانیده مى شوید.

آیات مرتبط با حاکمیت سیاسی

در یک دسته بندی می‎توان آیات مرتبط با حاکمیت را به دو گروه تقسیم کرد:

1. نفی حاکمیت غیر خدا

از منظر قرآن، حکومت و حاکمیت سیاسی مستقل غیر خدا به دلایل متعدد مردود است:

الف) مفاسد حاکمیت غیر خدا

«قَالَتْ إِنَّ الْمُلُوکَ إِذَا دَخَلُوا قَرْیَه أَفْسَدُوهَا وَجَعَلُوا أَعِزَّه أَهْلِهَا أَذِلَّه وَکَذَلِکَ یَفْعَلُونَ» (نمل(27): 34)؛ [ملکه] گفت پادشاهان چون به شهرى درآیند آن را تباه و عزیزانش را خوار مى گردانند و این گونه مى کنند. «ظَهَرَ الْفَسَادُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِمَا کَسَبَتْ أَیدِی النَّاسِ» (روم(30): 41). به سبب آنچه دستهاى مردم فراهم آورده فساد در خشکى و دریا نمودار شده است تا [سزاى] بعضى از آنچه را که کرده اند به آنان بچشاند باشد که بازگردند. شاهد مثال در دو آیه مذکور فسادی است که به سبب نتیجه حاکمیت غیر خدا بر مردم ظاهر می‎شود؛ حاکمیت های غیر مأذون از ناحیه حق تعالی، مفاسد و بحران های متعدد مادی و معنوی به دنبال دارند که افزون بر انحطاط بشریت و عدم تأمین سعادت دنیوی، عقوبت ابدی را نیز برای بشریت به ارمغان می‎آورند و در مقابل، حاکمیت سیاسی با اذن الهی تامین کننده سعادت واقعی بشر در دنیا و آخرت است.

ب) مسئول بودن انسان

از منظر آیات قرآن، انسان، مسئول و مکلف آفریده شده و این مسئولیت در تمام ارکان زندگی فردی و اجتماعی او وجود دارد: «أَیحْسَبُ الْإِنسَانُ أَن یتْرَکَ سُدًی» (قیامه(75): 36)؛ آیا انسان گمان می کند بی هدف رها می شود. «أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاکُمْ عَبَثًا وَأَنَّکُمْ إِلَینَا لَا تُرْجَعُونَ» (مؤمنون(23): 115) از این منظر، انسان امانت دار بزرگ الهی است: «إنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَه عَلَى السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبالِ فَأَبَیْنَ أَنْ یَحْمِلْنَها وَ أَشْفَقْنَ مِنْها وَ حَمَلَهَا الْإِنْسانُ إِنَّهُ کانَ ظَلُوماً جَهُولاً» (احزاب(33): 72).

پذیرش این مسئولیت و امانت در پیشگاه خدا، بار سنگینی است که انسان در آغاز آفرینش پذیرفت. بنابراین، انسان نباید تن به حاکمیت غیر خدا داده و یا حاکمیت ظالمانه و غاصبانه بر دیگران داشته باشد. از این رو، آیات بسیاری با تعابیر مختلف به انحصار حاکمیت الهی و نفی حاکمیت غیر خدا پرداخته اند.

ج) نقش نداشتن غیر خدا در آفرینش و تدبیر هستی

مهم ترین دلیل انحصار حاکمیت و اطاعت خدا و نفی آن از دیگران، نقش نداشتن غیر خدا در آفرینش و تدبیر هستی است. آیات متعددی بر این مهم تصریح دارد ازجمله: «الْحَمْدُ لِلَّهِ فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ» (فاطر(35): 1). در این آیه، شاهد انحصار «حمد» به خداوند، خلقت مستمر موجودات هستی است. «یَا أَیُّهَا النَّاسُ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ هَلْ مِنْ خَالِقٍ غَیْرُ اللَّهِ یَرْزُقُکُم مِّنَ السَّمَاء وَالْأَرْضِ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ فَأَنَّى تُؤْفَکُونَ» (فاطر(35): 3). این آیه علاوه بر خلقت، «رازقیت» مستمر خدا را دلیلی بر الوهیت او می‎شمارد و لازمه توحید در خالقیت، توحید در مالکیت و حاکمیت می‎باشد؛ حقیقتی که کافران بدان معترفند: «وَلَئِن سَأَلْتَهُم مَّنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ لَیقُولُنَّ اللَّـهُ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّـهِ بَلْ أَکْثَرُهُمْ لَا یعْلَمُونَ» (لقمان (31): 25). وقتی در مقابل منطق فطرت خود بایستند ناگزیر از اعتراف نیستند، اگر از آنها بپرسی چه کسی آسمان ها و زمین را خلقت کرده است؟ هیچکدام ادعا ندارند که خالق غیر خدا این کار را کرده باشد. بگو الحمد لله به این اقرار قهری که راه دیگری جز این نداشتید، ولی بیشترشان نمی دانند (سید قطب، 1480ق، ج 5، ص279).

د) فقیر و مخلوق بودن غیر خدا

اطاعت از غیر خدا به دلیل مخلوق بودن غیرخدا نفی شده است: «وَاتَّخَذُوا مِن دُونِهِ آلِهَه لَّا یخْلُقُونَ شَیئًا وَهُمْ یخْلَقُونَ وَلَا یمْلِکُونَ لِأَنفُسِهِمْ ضَرًّا وَلَا نَفْعًا وَلَا یمْلِکُونَ مَوْتًا وَلَا حَیاه وَلَا نُشُورًا» (فرقان(25): 3)؛ و به جاى او خدایانى براى خود گرفته اند که چیزى را خلق نمى کنند و خود خلق شده اند و براى خود نه زیانى را در اختیار دارند و نه سودى را و نه مرگى را در اختیار دارند و نه حیاتى و نه رستاخیزى را.

هـ) جهل غیر خدا به هدایت

جهل و نیازمندی غیر خدا به هدایت، محور برخی آیات در جهت نفی حاکمیت غیر الهی و صلاحیت انحصاری خداست: «قُلْ هَلْ مِن شُرَکَآئِکُم مَّن یهْدِی إِلَی الْحَقِّ قُلِ اللّهُ یهْدِی لِلْحَقِّ أَفَمَن یهْدِی إِلَی الْحَقِّ أَحَقُّ أَن یتَّبَعَ أَمَّن لاَّ یهِدِّی إِلاَّ أَن یهْدَی فَمَا لَکُمْ کَیفَ تَحْکُمُونَ» (یونس(10): 35)؛ بگو آیا از شریکان شما کسى هست که به سوى حق رهبرى کند بگو خداست که به سوى حق رهبرى مى کند پس آیا کسى که به سوى حق رهبرى مى کند سزاوارتر است مورد پیروى قرار گیرد یا کسى که راه نمى نماید مگر آنکه [خود] هدایت  شود شما را چه شده چگونه داورى مى کنید.

در حقیقت جهل بشر به ابعاد وجودی خود، هستی و مصالح و مفاسد خویش، از جمله دلایلی است که انسان نمی تواند حاکمیت استقلالی نسبت به خود و دیگران داشته باشد و تنها خداوند با توجه به مجموعه صفات کمال و جلال خود لایق حاکمیت و هدایت به سوی کمال است. از این رو، در آیات متعدد آمده است: «وَ مَنْ لَمْ یحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ» (مائده(5): 45) و «وَ مَنْ لَمْ یحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْکافِرُونَ» (همان: 44)، «وَ مَنْ لَمْ یحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ» (همان: 47).

2. انحصار حاکمیت برای خداوند

در قرآن همان گونه که حاکمیت غیر خداوند نفی می‎شود، حاکمیت انحصاری برای خداوند در آیات متعدد اثبات می‎گردد و مراتب مختلفی از حاکمیت تکوینی و تشریعی برای خداوند مطرح می‎شود. به عنوان نمونه: «إِنِ الْحُکْمُ إِلَّا لِلَّهِ» (انعام(6): 57). علامه طباطبایی در ذیل این آیه می‎نویسد:

در این جمله نفی و استثنا که خود مفید حصر است به کار برده شده تا به وسیله نفی جنس، دلالت کند بر اینکه از جنس حکم، هیچ چیزی برای غیر خدای تعالی نیست و زمام حکم، تنها و تنها به دست خدای سبحان است (طباطبائی، 1393ق، ج7، ص114).

همچنین در آیه شریفه «ثُمَّ رُدُّواْ إِلَی اللّهِ مَوْلاَهُمُ الْحَقِّ أَلاَ لَهُ الْحُکْمُ وَهُوَ أَسْرَعُ الْحَاسِبِینَ» (انعام(6): 62)، افزون بر اختصاص حکم در این جهان، حکم و داوری در جهان دیگر نیز از آن خداوند است. علاوه بر این قبیل آیات، دسته ای دیگر نیز مبین شایستگی انحصاری خداوند در وضع قانون برای تنظیم حیات فردی و اجتماعی بشر است. مرحوم علامه طباطبایی در این زمینه می‎نویسد: «از جمله آیاتی که بر اختصاص حکم تشریعی به خدای تعالی دلالت دارند، این آیه می باشد: «إِنِ الْحُکْمُ إِلَّا لِلَّهِ أَمَرَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیاهُ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیمُ» (یوسف(12): 40).

با اینکه این آیه و ظاهر آیات قبلی دلالت دارند بر اینکه حکم، تنها برای خدای سبحان است و کسی با او شریک نیست، در عین حال در پاره ای از موارد حکم را و مخصوصاً «حکم تشریعی» را به غیر خداوند هم نسبت داده است؛ از آن جمله این چند مورد است: «یحْکُمُ بِهِ ذَوا عَدْلٍ مِنْکُمْ» (مائده(5): 95) و «یا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناکَ خَلِیفَه فِی الْأَرْضِ فَاحْکُمْ بَینَ النَّاسِ بِالْحَقِّ» (ص(38): 26) و درباره رسول خدا(ص) می فرماید: «وَ أَنِ احْکُمْ بَینَهُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ» (مائده(5): 49) و «فَاحْکُمْ بَینَهُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ» (همان: 48) و «یحْکُمُ بِهَا النَّبِیونَ» (همان: 44).

همچنین آیات دیگری که اگر با آیات دسته اول ضمیمه شوند، این نتیجه را می دهد که حکم به حق به طور استقلال و اولاً و بالذات، تنها از آن خدای سبحان است، و غیر او کسی مستقل در آن نیست و اگر هم کسی دارای چنین مقامی باشد، خدای سبحان بر او ارزانی داشته و او در مرتبه دوم است و از همین جهت است که خدای تعالی خود را «أَحْکَمُ الْحاکِمِینَ» و «خَیرُ الْحاکِمِینَ» نامیده و فرموده: «أَلَیسَ اللَّهُ بِأَحْکَمِ الْحاکِمِینَ» (تین(95): 8) و نیز فرموده: «وَ هُوَ خَیرُ الْحاکِمِینَ» (اعراف(7): 87). آری، لازمه اصالت و استقلال و اولویت همین است. آیاتی هم که حکم را به اذن خدای تعالی به غیر او نسبت می داد ـ همان طوری که ملاحظه گردید ـ مختص بود به احکام وضعی و اعتباری» (طباطبایی، 1393ق، ج7، ص163). بنابراین، حاکمیت سیاسی در جامعه بشری به عنوان یکی از شؤون حاکمیت الهی، اختصاص به خداوند متعال دارد.

دلایل انحصار حاکمیت به خداوند

از منظر آیات قرآن، چند محور را می‎توان در چرایی انحصار حاکمیت به خداوند برشمرد:

1. مالکیت حقیقی، آفرینش و قدرت خداوند و ناتوانی دیگران؛

آیات متعددی از قرآن، مالکیت انحصاری را از آن خداوند متعال می‎داند؛ نظیر «وَلَهُ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ کُلٌّ لَهُ قَانِتُونَ» (روم(30): 26). در حقیقت چون همه از آن اویند، «در برابر او خاضع و مطیع اند». منظور از مالکیت و همچنین مطیع بودن، مالکیت و مطیع بودن تکوینى است؛ یعنى از نظر قوانین آفرینش، زمام امر همه در دست اوست و همه، خواه ناخواه تسلیم قوانین او در جهان تکوینند. دلیل این انحصار در مالکیت، همان خالقیت و ربوبیت اوست.

 کسى که در آغاز، موجودات را آفریده و تدبیر آنها را بر عهده دارد، مسلماً مالک اصلى نیز باید او باشد، نه غیر او (مکارم شیرازی، 1373، ج16، ص410) و هیچ شریکی برای او در مالکیت وجود ندارد: «هَذَا خَلْقُ اللَّهِ فَأَرُونِی مَاذَا خَلَقَ الَّذِینَ مِن دُونِهِ بَلِ الظَّالِمُونَ فِی ضَلَالٍ مُّبِینٍ» (لقمان(31): 11). بر این اساس، یکی دیگر از مبانی حق حاکمیت انحصاری خداوند، توحید در مالکیت است که مستلزم اطاعت و خضوع انحصاری در برابر ذات اقدس الهی است و ادعای حاکمیت که مبتنی بر ربوبیت و الوهیت است، بدون خالقیت و نقش تدبیری در عالم، ظلم و گمراهی است.

پی نوشت:

مترادف واژه Sovereignty»».
  »State«.

منابع و مآخذ

1. قرآن کریم.

2. نهج البلاغه.

3. آقا بخشی، علی، افشاری راد، مینو، فرهنگ علوم سیاسى، تهران: چاپار، 1382.

4. ابن فارس، احمدبن فارس، معجم مقاییس اللغه، قم: مکتب الاعلام الاسلامی، 1404ق.

5. امام خمینی، سیدروح الله، صحیفه امام، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی;، 1371.

6. ----------------، ولایت فقیه، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی;، چ10، 1379.

7. انصاری، مرتضی، کتاب المکاسب (البیع)، قم: نشر دارالحکمه، 1392.

8. بازرگان، مهدی، «آخرت و خدا هدف بعثت انبیاء»، مجله کیان، ش28، 1374.

9. جوادى آملى، عبدالله، فلسفه حقوق بشر، قم: اسراء، 1377.

10. --------------، نسبت دین و دنیا، بررسی و نقد نظریه سکولاریسم، قم: اسراء، 1381.

11. --------------، تفسیر موضوعى قرآن کریم، ج6، قم: اسراء، چ8، 1391.

12. درخشه، جلال، «ابعاد حاکمیت مردم در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران»، فصلنامه پژوهشی دانشگاه امام صادق7، ش23، 1383.

13. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، مفردات الفاظ القرآن، قم: طلیعه النور، 1426ق.

14. روسو، ژان ژاک، قرارداد اجتماعی، ترجمه مرتضی کلانتریان، تهران: نشر آگاه، 1393.

15. زمخشری، جارالله محمود، الکشاف، تحقیق عبدالرزاق المهدی، بیروت: دار احیاء التراث العربی، چ2، 2001 م.

16. سبحانی، جعفر، الاسماء الثلاثه؛ الاله و الرب و العباده، قم: مؤسسه امام صادق7، 1417ق.

17. سحرخوان، محمد، دائره المعارف قرآن کریم، قم: بوستان کتاب، چ 2، 1382.

18. سید قطب، ابراهیم حسین الشاذلی، فی ظلال القرآن، ج5، بیروت: دار الشروق، 1480ق.

19. شاکرین، حمیدرضا، محمدی، علیرضا، دین و سیاست، قم: نشر معارف، 1383.

20. طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج1، 4و7، قم: اسماعیلیان، 1393ق.

21. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج3 و6، ترجمه علی کرمی، تهران: ناصر خسرو، 1372.

22. طریحى، فخرالدین بن محمد، مجمع البحرین، تهران: موسسه البعثه، 1390.

23. طوسی، محمد، التبیان فی تفسیر القرآن، مصحح احمد حبیب قصیر، ج16، بیروت: دار الاحیاء الکتب العربی، بی تا.

24. عالم، عبدالرحمن، بنیادهای علم سیاست، تهران: نشر نی، 1375.

25. عبدالرزّاق، علی، الاسلام و اصول الحکم، ترجمه محترم رحمانی و محمدتقی محمدی، تهران: سرایی، 1382.

26. عروسى حویزى، عبد على بن جمعه، تفسیر نورالثقلین، ج1، قم: مؤسسه اسماعیلیان، 1370.

27. عمید زنجانی، عباسعلی، فقه سیاسی، ج1، تهران: امیر کبیر، 1377.

28. فخر رازی، محمدبن عمر، التفسیر الکبیر، ج3، بیروت: دار الاحیاء الکتب العربی، چ3، 1420ق.

29. قاضی، ابوالفضل، حقوق اساسی و نهادهای سیاسی، تهران: دانشگاه تهران، 1380.

30. قمی، على بن ابراهیم، تفسیر القمی، ج1، قم: دارالکتاب، 1363.

31. کریمی والا، محمدرضا، «جوهره حاکمیت الهی در اندیشه سیاسی اسلام»، فصلنامه حکومت اسلامی، ش60، تابستان 1390.

32. محمدی ری شهری، محمد، موسوعه الإمام علی بن ابی طالب7، ج4، قم: دارالحدیث للطباعه و النشر، 1421ق.

33. مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی، نرم افزار جامع التفاسیر3، قم: مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی نور، 1394.

34. مصباح یزدی، محمدتقی، حقوق و سیاست در قرآن، قم: مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی;، 1377.

35. معین، محمّد، فرهنگ فارسی، ج1، تهران: امیرکبیر، 1371.

36. مکارم شیرازى، ناصر، تفسیر نمونه، ج16، تهران: دارالکتب الاسلامیه، 1373.

37. واحدی، ابوالحسن علی بن احمد، اسباب النزول القرآن، بیروت: دارالکتب العلمیه، 1998م.

38. وینسنت، آندرو، نظریه های دولت، ترجمه حسین بشیریه، تهران: نشر نی، 1371.

39. هاشمی، سیدمحمد، حقوق اساسی جمهوری اسلامی ایران، تهران: میزان، 1385.

نویسندگان:

سیدحسین سیدموسوی: استادیار گروه معارف اسلامی دانشگاه فردوسی مشهد

 علیرضا محمدی: دانش آموخته حوزه علمیه قم، مدرس دانشگاه، دانشجوی دکتری معارف اسلامی .

فصلنامه حکومت اسلامی شماره 80

ادامه دارد...

برچسب ها :قم
شماره پیامک قم نا: 50001717150598رایانامه: info@Qumna.com